قسمت دوم ب. تعامل سياست و مذهب در امريكا هرچند قانون اساسى امريكا متضمن جدايى دين از سياست است، اما امروز به وضوح شاهد حضور دين و ديدگاههاى ايدئولوژيك در بين جامعه و دولتمردان امريكايى هستيم. اگر بخواهيم از نگاهى تاريخى، كاربرد مذهب در سياستهاى داخلى و خارجى امريكا را مورد بررسى قرار دهيم با موارد متعددى روبرو مىشويم: 1. در جريان مقابله با خطر نفوذ كمونيسم؛ كمونيستها همواره به ترويج بىخدايى و الحاد مىپرداختند؛ چنين تبليغى مورد پسند مسيحيان امريكا نبود و همين عامل يك انگيزه قوى براى مبارزه با كمونيسم در جامعه مذهبى امريكا فراهم ساخت. 2. در طول تاريخ امريكا، بسيارى از رؤساى جمهور بر ريشههاى مذهبى خود تأكيد ورزيده تا در سخنرانىهاى خود به تورات اشاره كرده بودند؛ از سوى ديگر دولتمردان امريكايى كه همواره جدايى دين از سياست را تبليغ مىكنند، خود به قدرت بسيج عمومى دين اعتقاد دارند و همواره به استفاده و بازى با عقايد مذهبى مردم امريكا همت گماشتهاند. پيش از آغاز جنگ عليه عراق نيز چنين تفكرى بر جو سياسى و اجتماعى امريكا حاكم بود. 3. استفاده از نمادهاى مذهبى در فعاليتهاى سياسى، بيشتر به زمانى باز مىگردد كه احساس شد، راست مسيحى و به خصوص گروه »اكثريت معنوى«، به عنوان يك نيروى تأثيرگذار در صحنه انتخابات حضور يافته است. جيمى كارتر هم كه از لحاظ سياسى آدمى ليبرال است، عضو كليساى محافظهكار برتيست جنوبى است. او در زمان انتخابات بر ارزشهاى انساندوستانه، مانند حس كمك و ترحم نسبت به همنوع تأكيد كرد و به پيروزى هم رسيد. و ايمان مذهبى وى در شكلگيرى مبارزه اخلاقى حقوق بشر در امريكا نقش داشت؛ از سوى ديگر يكى از دلايل اساسى شكست كارتر در دور دوم انتخابات رياست جمهورى ايالات متحده نيز عدم حمايت محافظهكاران مسيحى طرفدار اسرائيل از او است كه حدود 20 درصد رأى دهندگان را در بر مىگيرد. چون آنها معتقد بودند كه كارتر در قضيه صلح اعراب و اسرائيل، مقامات اسرائيلى را تحت فشار قرار داده است. 4. در انتخاب رونالد ريگان به رياست جمهورى ايالات متحده امريكا نيز جمعيت طرفدار ارزشهاى اخلاقى نقش مهمى داشت. ريگان پس از به قدرت رسيدن، برخى از شخصيتهاى راست گراى مسيحى را در پستهاى مهم سياسى منصوب كرد؛ مسائلى از قبيل كاهش پرداخت ماليات از سوى اولياى دانشآموزانى كه در مدارس اسقفى و مذهبى تحصيل مىكردند، اجازه خواندن دوباره نماز در مدارس و محكوم نمودن حكم دادگاه عالى جهت دادن مجوز سقط جنين، برخى از اقدامات مذهبى ريگان در عرصه سياست داخلى امريكا بود و در عرصه سياست خارجى نيز با تغييردادن گفتمان مذهبى، شخصاً اتحاد جماهير شوروى را »امپراتورى شيطانى« ناميد و از جنگ ستارگان سخن به ميان آورد. ريگان به طور مرتب از اصطلاح »آرماگدون« استفاده مىكرد و با استفاده از چنين عقايد مذهبى، حمايت همه جانبه امريكا از اسرائيل را به عنوان مهمترين وظيفه ملت و دولت امريكا ترسيم كرد. جيمز ميلز در مقاله خود كه در آگوست 1985 در مجله »سن دياگو« چاپ شد، نتيجه مىگيرد كه ريگان در تصميمگيرىهاى سياسى خود، از ايمان و اعتقادش به پيشگويىهاى كتاب مقدس تأثير مىپذيرد و هميشه التزام و پايبند بودن خويش نسبت به انجام وظايف و دستورات الهى، به عنوان عمل به خواست خداوند يا عمل به آنچه باعث تحقق پيشگويىهاى خداوند و ظهور مسيح مىشود، ياد مىكند. از ديدگاه ميلز سياستهاى داخلى و مالى ريگان، با پيشگويىهاى تورات، چه از لحاظ افزايش بودجه كلى و عمومى دفاع و مذهب عمومى ملى يا از لحاظ مخالفت با دخالت دولت در اقتصاد و برنامههاى اجتماعى مبارزه با فقر و بيكارى مطابقت دارد.(1) 5. اكنون گروه كوچكى متشكل از بنيادگرايان مسيحى، بر هيئت حاكمه امريكا تسلط يافتهاند؛ اينان نه تنها عهدهدار مناصب كليدى دولت بوش هستند، بلكه تشكيل دهنده هستهها و حلقههاى مشاورانى هستند كه هم در شكل دادن به سياست امريكا و هم در تنظيم مطالب تأثيرگذارترين و مهمترين روزنامهها و نشريههاى امريكايى، بازيگر اصلى اند. سالها بود كه اين گروه، در همه عرصهها، يك گروه حاشيهاى به شمار مىآمدند. آنها در اين دوران، عليه سقط جنين، همجنس بازى، هرزهگرى و مواد مخدر به مقابله پرداختند و با به قدرت رسيدن بنيامين نتانياهو در اسرائيل، در مورد نحوه مقابله اسرائيل با اعراب، پيشنهادهايى به وى ارائه نمودند.(2) اعمال نفوذ لابى قدرتمند يهودى - صهيونيستى بر سياستمداران و مجامع سياستگذارى امريكا، محور اصلى جهتگيرى سياست داخلى و خارجى اين كشور را دفاع و حمايت بىچون و چرا از دولت اسرائيل قرار داده است. تبليغات بنيادگرايان مسيحى به نفع اين دولت غاصب به حدى است كه 25 درصد مردم امريكا عملاً به اين فرقه پيوستهاند و اكثريت مردم آن كشور معتقدند كه به بركت حمايت دولتشان از رژيم صهيونيستى خداوند به آنها روزى و نعمت مىدهد. از سوى ديگر، آنها در فعاليتهاى خود تبليغ مىكنند كه صلح نتيجهاى ندارد و بايد به دنبال جنگ بود و با استناد به آيات انجيل، اثبات مىكنند كه اكنون در آخرالزمان حضور داريم (نظريه جنگ تمدنها و مخالفت با روند صلح خاورميانه). ساير مردم جهان نيز از آثار سوء اين تبليغات بىبهره نيستند؛ سربازان اسپانيايى شركت كننده در جنگ عراق، خود را نمايندگان مسيح مىدانند و از علائم جنگهاى صليبى استفاده مىكنند. 6. اعمال نظر تشكلهاى مذهبى در مسائلى نظير طلاق، سقط جنين، حقوق همجنسبازان، اجراى مراسم مذهبى در مدارس، خانواده و جايگاه آن، همواره از موضوعات مهمى بودهاند كه هم در حوزه سياستگذارى و هم در حوزه عملكرد و جهتگيرىهاى مسئولين اجرايى امريكا تأثير گذار بوده است. 7. در سال 2001 نيز على رغم آنكه غرب سه قرن شعار سكولاريزم و جدايى دين از سياست و زندگى اجتماعى داده است. رئيس جمهور آمريكا جرج بوش دوم، در خطابه تحريكآميز خود كه پس از ويران شدن برجهاى دو قلوى تجارت جهانى در نيويورك ايراد نمود، همانند پاپ اوربان دوم، از جنگ صليبى دوم سخن به ميان مىآورد؛ او به عنوان نماينده همه مردم امريكا، نه تنها ضرورتى در ادامه يك رفتار سكولار و غير دينى نمىبيند، بلكه علاوه بر سخنان حماسى مذهبى، كابينهاى تشكيل مىدهد كه اعضاى كليدى آن از چهرههاى اهل كليسا و مقدس مآب مسيحى هستند. 8. بالاخره تربيت نسل آينده سياستمداران امريكا بر اساس اصول و اعتقادات مذهبى، توسط بنيانگران مسيحى، شاهد ديگرى بر دخالت مذهبى در سياست امريكا است؛ براى نمونه در دانشگاه ريجينت - كه دانشگاهى مسيحى است - رشتههاى حقوق، علوم سياسى و روزنامهنگارى تدريس مىشود و دانشجويان براساس آموزههاى مذهبى يهودى - مسيحى پرورش مىيابند.(3) ج - ابزار مذهبى بوش و نقش آن در پيروزى مجدد وى در انتخاب اخير امريكا چنان چه گذشت، در طول تاريخ امريكا، دخالت مذهب در سياست - عليرغم سكولار بودن اين كشور - به صورتهاى متعدد اتفاق افتاده است ؛ بسيارى از رؤساى جمهور اين كشور، چه در مبارزه انتخاباتى خود و چه در اعمال سياست داخلى و خارجى خويش، از عامل مذهب استفاده كردهاند، ولى پس از ورود جرج دبليو بوش، مذهب نقش بسيار مهم و ارزندهاى در عرصه سياسى امريكا، به خصوص در سياست خارجى آن پيدا نمود: جرج بوش زاييده تفكرهايى است كه از سالها پيش به وسيله مبلغان - انجيل در اذهان مردم امريكا در حال تزريق است. خبرنگاران كاخ سفيد در زمان جورج بوش پدر، در كتاب خاطرات خود مىنويسد: پدر جرج واكر بوش در زمان به دنيا آمدن وى، نام او را جرج واكر بوش Boucsh WalkerGoarge گذارد؛ چرا كه مىخواست و اعتقاد داشت كه فرزند او همان ديكتاتور آخرالزمان است كه به مدت هفت سال بر زمين حكومت خواهد راند. ديكتاتورى كه انجيل يوحنا وى را 666 معرفى مىكند. در كتاب يوحنا آمده است: در آينده ديكتاتورى ظهور خواهد كرد كه يك حكومت جهانى را رهبرى خواهد نمود و نوعى اتحاد نظامى و اقتصادى بين كشورهاى جهان به وجود خواهد آورد. . انجيل يوحنا اين ديكتاتور آخر الزمان را با عدد 666 معرفى كرده است؛ همچنان كه پدر جرجبوش با افزودن نام ميانى واكر به اسم جرج بوش، تلاش كرد كه همان 666 آخر الزمان باشد.(4) جرج بوش در ايام جوانى زندگى خود، كارنامه چندان درخشانى نداشته است. وى در سال 1985 پس از حدود دو دهه ميگسارى و بطالت، وارد يك گروه مطالعاتى كتاب مقدس شد و طى مدت دو سال موفق شد، مطالعه هر دو كتاب مقدس (تورات و انجيل) را به پايان رساند. وى به مدد اين موفقيت بزرگ، توانست عيب بزرگ ميگسارى را از عادات شخصى خود پاك كند و گام در راه جديدى بگذارد.(5) هوارد فاينمان در گزارشى كه در مجله نيويورك زير عنوان »بوش و خدا« به چاپ رساند، توضيح مىدهد: بوش ذوق كمى در مسائل تجريدى داشت، ولى در رابطه با مردم بسيار كنجكاو بود و به داستان تغيير مذهب پل توجه بسيار نشان داد؛ او به اين نظريه كه طبق آن عيسى به عنوان يك دوست مطرح شود، علاقهمند شد. لودوبز و مولى ايونيز دو روزنامهنگارى كه در رابطه با رئيس جمهور فعلى بررسى كردهاند مىنويسند: »ايمان او عميقاً شخصى و غريب است. با صراحت مىتوان گفت كه بوش اطمينان دارد كه براى مأموريتى الهى برگزيده شده است«. از آنجا كه او اعتقادات مذهبى را با بهرهبردارى از وسايل ارتباط جمعى در هم مىآميزد، در دو دورهاى كه فرماندار بود، مرتباً همراه با چندين غيبگو در نمايشهاى تلويزيونى ظاهر مىشد. او به جيمز دابسن، يكى از غيبگوها و مجرى برنامه يك گروه دست راستى افراطى مذهبى، به نام »تمركز بر خانواده« و نيز جيمز رابينسن يك مبلغ تلويزيونى انجيل علاقه زيادى داشت و آنها را بسيار تحسين مىكرد.(6) جورج دبليو بوش در سال 1993 در زمان انتخابات فرماندارى تگزاس گفته بود: »تنها مؤمنان به عيسى مسيح به بهشت مىروند«. بوش، زمانى كه تصميم گرفت، براى كسب مقام رياست جمهورى به رقابت با ساير مدعيان برخيزد، تصميم شخصى خود را »مأموريتى از جانب خدا« ناميد كه بر دوش او نهاده شده و او سعى خواهد كرد، به اين مأموريت پيغمبر گونه جامه عمل بپوشاند. در اين راستا، او تمامى كشيشهاى معروف منطقه را دعوت كرد تا طى مراسمى روحانى كه در مورد سياستمداران چندان مسبوق به سابقه نيست، با وى »بيعت« كنند. او به كشيشهاى ميهمان گفت كه وى (مشخصاً از جانب خدا) براى نامزدى پست رياست جمهورى برگزيده شده است. وقتى بوش تصميم گرفت كه در انتخابات رياست جمهورى دوره گذشته شركت كند، »كارل رووه« استراتژيست سياسى امريكايى به بوش نصيحت كرد كه بهتر است تا حد امكان درباره عقايد مذهبىاش با مردم آمريكا سخن بگويد. بوش در تمامى مراحل مبارزات انتخاباتىاش، تأكيد كرده بود كه عيسى مسيح متفكر محبوب است؛ »چون ناجى قلب او بوده است« و خود را »مردى با عشق مسيح در دل« معرفى مىكرد. وقتى يك خبرنگار از او درباره فيلسوف مورد علاقهاش پرسيد، بوش پاسخ داد: »مسيح، زيرا او قلب مرا تسخير كرده است«. پاسخ او در واقع انعكاس روحيه فردگرايى افراطىاش بود كه از تمايلات مذهبى بنيادگرانه او برخاسته بود. اين همان چيزى است كه در دين مسيحى از آن به عنوان »ادراك شخصى« (يا شهود عينى) ياد مىشود.(7) او در اولين سخنرانىاش به عنوان رياست جمهورى اعلام كرده بود كه »فرشتهاى بر فراز گردباد قرار دارد و طوفان را هدايت مىكند«؛ قياسى غريب و متحير كننده، با الفاظى بيشتر شبيه به پيشگويىهاى تورات. او به محض آنكه قدرت را در دست گرفت، روز بيستم ژانويه را روز ملى نيايش اعلام كرد، در حالى كه چنين روزى قبلاً در ماه مى وجود داشت. چندى بعد نيز طى برنامهاى اعلام كرد كودكانى كه در مدارس دولتى تحصيل مىكردند و مشكلات تحصيل داشتند، كمك شود تا جذب مؤسسات مذهبى شوند. در 23 ژانويه 2000 او در جمع مردم اعلام كرد كه قصد دارد، بودجه مربوط به مؤسسات تنظيم خانواده را كه با سقط جنين موافق هستند در داخل و خارج امريكا قطع كند. در همان روز هزاران طرفدار دست راستى افراطى مسيحى و كسانى كه به او رأى داده بودند، در واشنگتن جمع شدند و خواستار لغو لايحه قانونى شدن سقط جنين كه در سال 1973 توسط دادگاه عالى تصويب شده بود، گشتند. آلن ليشمن تاريخدان دانشگاه در آن هنگام نوشت: »اختلاط سياست و مذهب، توسط يك رئيس جمهور در دو هفته اول اشتغال، در تاريخ امريكا بىسابقه بوده است.(8) پس از وقايع يازده سپتامبر، اقدامات رياست جمهور به طور آشكارى رنگ مذهبى غليظترى به خود گرفت. بوش كلمه »شيطان« را كه در متون مذهبى بسيار رايج است، اغلب در گفتههاى خود به كار مىبرد؛ او در سال 2001 در سخنرانى خود گفت: اهرمين در بين ما است "The evil is one among us" از نظر او اسامه بن لادن و گروهش تجسمى از شيطان بودند. محور شيطانى هم كه شامل عراق و ايران و كره شمالى مىشد، فرمولى اتفاقى نبود؛ بوش زمانى كه در حال تدارك آغاز جنگ عليه عراق بود، اعلام كرد »اين كشور آمريكا و دوستان ما همگى در برزخى ميان جهانى پر از صلح و صفا و جهنمى پر از آشوب و اختناق به سر مىبرند و دائماً صداى زنگ خطر را مىشنوند. يك بار ديگر، اين وظيفه [از جانب خدا] بر دوش ما نهاده شده كه از آرامش و آسايش مردمان مان و اميداورىهاى نوع بشر دفاع كنيم و ما اين مسئوليت را با جان و دل مىپذيريم... و با اطمينان به پيش مىرويم. زيرا اين مسئوليت تاريخى به دوش كشورى نهاده شده است كه شايستگى آن را دارد.« به نظر نمىرسد كه بوش ترديد چندانى در ابراز عقايد مذهبىاش داشته باشد. در سخنرانى ديگرى در سپتامبر 2002 بوش در رابطه با پروژه جنگىاش به بيان عباراتى ايدئولوژيك [ از دين مسيحيت] پرداخت: »و نور [امريكا] به تاريكى و ظلمت [دشمنان امريكا] تابيده است و ظلمت هرگز بر نور فائق نخواهد آمد« بار ديگر، وقتى بوش در يك سوئيت پروازى در بيرون پايگاه هوايى »ابراهام لينكلن« حاضر شد، خطاب به نظاميان امريكايى گفت: »هر جا كه برويد، حامل پيام اميدوارى و صلح هستيد... پيامى كه ازلى است و هنوز هم به قوت خود باقى است. به قول عيسى مسيح، اسيران و بردگان را آزاد كنيد! آنها كه در قيد و بند تاريكى و ظلمت گرفتار آمدهاند، رهايى بخشيد«!(9) عبارات فوق و اصطلاحاتى نظير »مأموريت آسمانى« و يا »جنگ صليبى« و واژه »آرماگدون« كه در دوره رياست جمهورى بوش پسر به اوج خود رسيده و او دائماً خود را يك مسيحى باز تولد يافته معرفى مىكند، ناشى از اعتقاد بوش به صهيونيسم مسيحى است كه شباهت بسيار زيادى به ادعاهاى پيغمبران دروغين عهد عتيق دارد. در جريان مبارزات انتخاباتى اخير امريكا، يكى از مهمترين عواملى كه به پيروزى مجدد جورج بوش انجاميد، مسئله مذهب بود؛ او خود را يك مسيحى واقعى مىداند و در سخنانش به كرات از عبارات انجيل استفاده مىكند. او كه به خاطر جنگ عراق محبوبيتش را از دست داده بود، با شعارهايى مانند مبارزه با سقط جنين و مقابله با فساد اخلاقى دولتمردان، از آن نوع كه كلينتون به آن دچار شده بود و مخالفت با ازدواج همجنس بازان، بالاخره توانست رأى مسيحيان ديندار امريكا را براى پيروزى به دست آورد. نتيجه انتخابات حاكى از اين بود كه بنيادگرايان مسيحى كه در ايالتهاى مركزى و تا حدى جنوب شرقى امريكا متمركز هستند، بيشترين آرا را براى بوش كسب كردند. بر پايه آمار به دست آمده از شركت كنندگان در انتخابات اخير رياست جمهورى امريكا، 23 درصد آنان به خاطر عقايد مذهبى، 13 درصد به خاطر جنگ عراق و همچنين 17 درصد به خاطر مسائل اقتصاى در اين انتخابات شركت كردهاند؛ گفتنى است كه رقم بالايى از شركت كنندگان، با اعتقادات مذهبىشان، نقطه ضعف جان كرى در انتخابات بودند. بيشتر آنان لاابالىگرى مذهبى كه تا اندازهاى، عقايد جان كرى و تيم او كه در آن دخالت داشته است را دليل اين شكست كرى در انتخابات مىدانند.(10) بالاخره اينكه بوش پسر بر خلاف پدرش، دائماً از سمبوليسم مذهبى استفاده مىكند و خودش را يك مسيحى متدين نشان مىدهد كه سياست را از دين جدا نمىداند.
پى نوشتها: 1- مسيح يهودى و فرجام جهان، رضا هلال، ترجمه قبس زعفرانى، تهران: نشر هلال، 1383، ص 149. 2- يهودگرايى بوش، مرتضى شيرودى، ماهنامه پرسمان شماره 21 خرداد ماه 1383. 3- مسيحيان يهودى و فرجام جهان، همان صص 10 - 11. 4- مسيح يهودى، جرج بوش و ديكتاتور آرماگدون، خبرگزارى مهر، 1383/8/11. 5- زبان مذهبى بوش، على عبدالمحمدى، روزنامه شرق 1392/9/26 به نقل از Nation. 6- انجيل گراى مدرن، اريك لوران - روزنامه نگار و كارشناس سياست خارجى - ترجمه ياسمن شيبانى، منبع: باشگاه انديشه. 7- زبان مذهبى بوش، همان. 8- انجيلگراى مدرن، همان. 9- زبان مذهبى بوش، همان. 10 - مذهب برگ برنده بوش در انتخابات آمريكا! سايت بازتاب، 18 آبان 1383.