مقدمه:
كشورهاى اسلامى در گذر از مرحله سنت به مدرنيته، با چالشهاى اساسى روبرو هستند. يكى از مهمترين اين چالشها نقش اجتماعى زنان و حضور آنها در عرصه سياست است. در اين باره ميان انديشمندان مسلمان تفاوت و تنوع آراى زيادى به چشم مىخورد؛ برخى مطلقاً نقش اجتماعى زنان، بيرون از محيط خانه را منكر شدهاند و برخى ديگر متأثر از جريانهاى فمينيست، براى زنان نقشى برابر با مردان، در همه عرصهها قائل شدهاند؛ نظرات »قاسم امين« و اقدامات »هدى شعراوى« طى قرن گذشته، در اين چارچوب صورت گرفت. در ميانه اين طيفِ افراط و تفريط، آراى برخى از انديشمندان مسلمان به تصوير كشيده شود. سرآغاز طيف، كسانى چون »ابوالاعلى مودودى« و »محمد محمود صواف« قرار دارند كه نقش سياسى اجتماعى زنان را حداكثر در محيط خانه معتبر مىدانند و در ميانه كسانى چون »يوسف القرضاوى« و »محمد الغزالى« هستند كه براى زنان نقشى فراتر قائلند، اما نه تا بدان حد كه بتوانند رياست و امامت جامعه را عهدهدار شوند. (بررسى آراى مربوط به پايان اين طيف، به دليل فاصله گرفتن آنها از متون و آموزههاى اسلامى، رويكردى مجزا يافته، به همين دليل بررسى آنها فرصت و مجال ديگرى مىطلبد) .
آنچه در هر دو دسته از اين آرا مشهود است، دفاع از مباحث و مطالب اسلامى در مورد زن، در مقابل غرب است؛ به عبارت ديگر، هر دو دسته، از يك سو مظاهر تمدنى غرب، به ويژه در رابطه با زنان را فسادآور و بىبندوبار مىدانند و خواهان طرد آنان از جامعه اسلامى هستند و از سوى ديگر، نظريات غربىها، به ويژه مستشرقان درباره متون اسلامى مربوط به زنان را تحريف شده و غير واقعى مىدانند. از نظر اينان، غربىها به دو دليل به چنين سويههاى فكرى دست مىزنند؛ يكى از روى عناد نسبت به اسلام و ديگرى جهت پياده كردن طرحهاى استعمارى خود براى سلطه بر جوامع اسلامى ؛ از همين رو، هر دو دسته متفكران مورد بحث در مباحث خود، دفاع از اسلام و انتقاد از نظريات غربى رايج در خصوص زن را محور قرار دادهاند.
در اين مقاله، ابتدا نظر ابوالاعلى مودودى و شيخ محمد محمود الصواف در نقد نظريات غرب راجع به زنان و رويكرد آنها به مباحث اسلامى در همين خصوص بيان مىشود؛ اين دو ضمن تأكيد بر جامعيت دين اسلام و تلاش براى ارايه وجههاى اجتماعى از زنان، در نهايت فعاليت اجتماعى آنان را به خانه و تربيت فرزندان محدود مىكنند كه البته اين نقش از نظر آنها متناسب با وضع اجتماعى و مهمترين نقش است.
سپس به مواضع شيخ محمد الغزالى المصرى و شيخ يوسف القرضاوى در اين خصوص پرداخته مىشود؛ اين دو براى زنان نقش اجتماعى بيشترى به تصوير كشيدهاند ؛ هر چند كه پايبندى آنها به متون سنتى موجب شده كه آنها - به ويژه غزالى - در آراى خود به نوعى ابهام و تذبذب روى آورند. اما در مجموع نشانههايى از قرائت جديدِ سازگارى حضور زنان در عرصههاى اجتماعى با آموزههاى اسلام در آثار آنها يافت مىشود. در اين خصوص قرضاوى به گونهاى شفافتر، پذيرش مسئوليتهاى اجتماعى تا پيش از مرحله رياست امت و امامت عظمى را پذيرفته است.
نقش تربيتى
1. ابوالاعلى مودودى
مودودى از جمله انديشمندانى است كه نقش سياسى - اجتماعى را براى زنان نفى مىكند. او در يكى از آثار خود تحت عنوان »الحجاب« به صورت مستقل به مسئله زنان در اسلام و نقش آنها در حوزههاى مختلف پرداخته است.
الف. نقد غرب
او بحث خود را با انتقاد از تمدن غرب آغاز مىكند؛ در نظر وى تمدن غرب با دو جريان فرد گرايى و آزادىخواهى در قرن هيجدهم، توانست زن را از يوغ ظلم و ستم دوران قرون وسطى نجات دهد و حقوق و آزادىهاى نفى شده و مورد غفلت قرار گرفته زنان را به آنان بازگرداند. با اين حال اين جنبش، پس از مدتى راه افراط را پيش گرفت و به جاى تعادل، با آزادى بى قيد و شرط و اهداف لذتجويانه و سودگرايانه، از قرن نوزدهم به بعد از اهداف رهايى بخش خود دور شد.
به نظر وى، اين افراطگرايى در سه عرصه »برابرى زن و مرد، استقلال اقتصادى زن نسبت به مرد، و اختلاط زن و مرد« روى داد. براساس عقيده برابرى، زن خود را موجودى فى نفسه داراى حقوق، آزادىها و امتيازاتى بسان مردان دانست. اين برابرى در همه حوزهها اعمال شد. از فرصتهاى شغلى تا حوزههاى سياسى، اخلاقى و حقوقى، زنان به اندازه مردان خود را صاحب حقوق تحت تكليف مىديدند. از همين رو، بدون توجه به شرايط اجتماعى و وضعيت زيست شناختى، زنان به عرصههاى مختلف اجتماعى، سياسى - فرهنگى، اقتصادى، علمى، ورزشى، هنرى، به ويژه تجارى و صنعتى وارد شدند و كاركردها و وظايف مختلف عهدهدار شدند. در نتيجه اين حق خواهى، زنان از يك سو با مردان مختلط شدند و از سوى ديگر، به استقلال مادى دست يافتند. اين دو مسئله به همراه اعتقاد به آزادى و برابرى، اگر چه مزايايى را براى زنان به دنبال داشت، اما مفاسد آن بسيار بيشتر و دامنهدارتر بود. به دنبال استقلال اقتصادى زنان، تمايز ميان نقش داخل و بيرون منزل، فلسفه وجودى خود را از دست داده، به دنبال آن بنيان خانواده سست و بىارزش تلقى شد، زيرا از يك سو محبت دائمى زن و مرد را فرسود و از سوى ديگر، به دنبال اختلاف در حوزههاى مختلف، مسايل شرم و حيا و عفت وانهاده شد كه نتيجه آن گرايش به تمايلات آنى، و فروگذارى اهميت و اعتبار خانواده و عدم اهميت زنان به مسايل خاص خود و از جمله زاد و ولد بود.
همين امر موجب شد تا روح سعادت و تعالى از جامعه رخت بر بندد و خلاء اعتقادى و معنوى روز به روز بيشتر شود، زيرا به دنبال اختلاط زن و مرد، دين و محدوديتهاى دينى با خوشگذرانىها و كامجويىهاى بشر ناسازگار و در نتيجه كنار گذاشته شد.
به نظر مودودى، انديشه كاذب برابرى، با غفلت از ماهيت و طبيعت و تمايز كاركردى زنان و مردان رواج يافته است و اختلاط و استقلال اقتصادى برخاسته از آن، موجب انحطاط اخلاقى و معنوى تمدن و جامعه بشرى مىشود، زيرا از يك سو معنويات فروگذار شده و از سوى ديگر، زن با وانهادن نقش اوليه تربيتى خود و حفظ و استمرار كيان خانواده، بقا و نوع بشر را به مخاطره مىافكند.
به نظر مودودى روح انديشه برابرى، آزادى، استقلال و اختلاط زن، نه تنها مشكلاتى را به طور عميق حل نكرد، بلكه به تشديد تنشها، فساد و گسترش رذايل و مفاسد اخلاقى دامن زد. وى در علت يابى و تبيين بستر فكرى و تاريخى اين فرايند، آن را در پرتو تحولات نظام سرمايهدارى و انديشههاى مدرنيته تحليل مىكند.
مخالفت اساسى فرهنگ غرب با مقوله حجاب، خانه دارى صرف زن با تقسيم كار قديم ميان زن و مرد و دفاع از آزادى و برابرى و خودمختارى زن، در فلسفه زندگى در غرب ريشه دارد. مودودى در اين خصوص مىنويسد: »در دوران قرون وسطايى، در غرب نوعى نظام استبدادى مطلق و فراگير شكل گرفته بود كه بر تمام زواياى زندگى فردى و اجتماعى مردم نظارت داشت. نظام سياسى مزبور كه به وسيله نظام اخلافى مسيحى تقويت و تثبيت شده بود، به سلب آزادىها و حقوق افراد و همچنين ظلم و جور و حقكشىهاى فراوان انجاميد؛ به نحوى كه گروهى خاص از امتيازات و حقوق شهروندى بهره مىبردند.
در دوران جديد، با ظهور تحولات فكرى و اجتماعى عميق و پيدايش نظام اقتصادى جديد و طبقه بورژوا و به ويژه انديشه آزادى، برابرى و خودمختارى انسان، نظام مزبور به چالش فراخوانده شد. طبقه بورژوايى نوظهور، با مجهز شدن به انديشه آزادى و اختيار انسان، تمام قدرت و هستى نظام قديم را مورد ترديد قرار داد و ترديدهاى بنيان افكنى را بر مبانى تفكر و عقايد آن وارد كرد.
اين مبارزه جويى در نقد كه در وهله نخست، معطوف به نظام سياسى كليسا بود، با پيگيرى آن در قرن نوزدهم و بيستم، متوجه آموزهها و هنجارهاى اخلاقى مسيحى شد و در نهايت به مخالفت با بنيادهاى اخلاقى آدمى مبدل گشت.
بر اين مبنا، هر گونه بنياد و شالودهاى كه اخلاق بتواند بر آن استوار شود، نفى شد. بدين ترتيت به نظر مودودى، هر نوعى قيد و بند هنجارى از صحنه اجتماع و ذهن عموم رخت بر بست و زندگىاى فارغ از ارزشها و هنجارها در حال رواج و گسترش بود كه هر گونه نظام اخلاقى دينى و انسانى را به منزله عناصر تهديد كننده آزادى و خودمختارى انسان و مروج نظام استبدادى بر نمىتافت؛ به سخن ديگر، زدودن زندگى فردى، به ويژه اجتماعى از هنجارها و قيودات اخلاقى، براى رهايى و آزادى انسان و گريز از برقرارى مجدد نظام استبدادى ، ضرورتى گريزناپذير داشت، چون تجربه تاريخى نظام فئودالى و اخلاق مسيحى، و سيادت سياسى و معنوى كليسا آن را ثابت كرده بود.
در سطح حقوق و آزادىهاى زن، زندگى خانوادگى و روابط جنسى نيز بر پايه انديشه آزادى و برابرى، تمام هنجارها و قيود و به ويژه تقسيم كار قديم مورد شك قرار گرفت وزن خارج از چهارچوبهاى اخلاقى و هنجارى، آزاد و رها فرض شد؛ بدين ترتيب، محدوديتهايى كه در گذشته رفتار و كنش وى را حصر مىكرد، فرو ريخت.
به موازات اين تحولات، وقوع انقلاب صنعتى مزيد بر علت شد؛ انقلاب صنعتى كه بإ؛ نتايج تناقضآميزى چون، تعارض طبقاتى، فقر فراگير، مهاجرت گسترده و... همراه بود، موجب شد كه همه افراد خانواده براى كسب درآمد، وارد بازار و فعاليتهاى اقتصادى شوند؛ چرا كه مردان ديگر به تنهايى قادر به تأمين هزينههاى زندگى نبودند، به نظر مودودى، اين وضع نا به سامان هيچ دستاوردى جز، ورود زنان به عرصه اقتصادى و اجتماعى، و همچنين اختلاط جنسى و شكسته شدن حرمتها و قيود اخلاقى نداشت.
فراتر آنكه منطق سودگرايانه نظام سرمايه دارى حاكم بر جامعه، زمينه بهره بردارى تبليغاتى و غير انسانى از زن را فراهم آورد و بدين ترتيب، فعالان و كارگزاران اقتصادى، به سوء استفاده از آن مبادرت ورزيدند. مودودى، بر آن است كه فعالان اقتصادى، با رواج انديشه دموكراسى، به معناى عينيت يافتن حاكميت مردم و نفى هنجارها و ارزشها و اراده برتر از آن، به منويات خود وجهى قانونى بخشيدند. در هر صورت، وى سلطه انديشه دموكراسى كه بر آزادى فردى وحكومت مردم برمردم اصرار داشت ومدعى بود كه انسان براى خود قانونگذار و توانا به انتظام زندگى اش است را عامل ديگر اين انحطاط و فساد جنسى مىداند. مودودى مىنويسد: »از آن رو كه حكومت دموكراسى، معطوف به رضايت و پذيرش تودههاست، بسيارى از محرمات و منكرات و اصول غير اخلاقى، صرفاً به دليل آنكه مردم با آن موافق بودند، مباح تلقى شدند وشكل قانونى به خود گرفتند. شالوده اخلاق و هنجارهاى خواست توده مردم و معيار ارزش و ضد ارزش، تمايلات انسانى شد. تنها معيار قابل اتكا و احترام براى اخلاق، خود مردم اند نه كسى يا گروه يا هر حزبى ديگر.
در حقيقت برخلاف دوران گذشته كه بنيانگذار نظام اخلاقى، خدا ونيروهاى آنجهانى فرض مىشدند، در دوران جديد، واضع قوانين اخلاقى و ارزشى خود انسان گرديدو وى در اين نگرش، هر گونه دخالت و عامليت نيروهاى آن جهانى را رد كرد«.
ب .تفسير آموزههاى اسلامى
مودودى پس از نقد و بررسى ديدههاى غربى زن سالارانه، به آموزهها و نظريات اسلامى مىپردازد؛ او در تبيين ديدگاه اسلام، در خصوص منزلت اجتماعى - سياسى زن، به مسئله طبيعت و فطرت رجوع مىكند و آن را مبناى نظريه خود قرار مىدهد. وى ضمن ترجيح مسئله ازدواج و نهاد خانواده، در زمينه چگونگى روابط بين زن و مردم و نقش آن در حفظ سلامت ساحت اجتماعى، برآن است كه براى درك صحيح اين روابط، وظايف و حقوق هر يك بايد به صورتى عادلانه و متوازن معين شود. مودودى تقسيم عادلانه و منصفانه اين مسئوليتها را يكى از سختترين و دشوارترين مسائل تمدن بشرى قلمداد مىكند.
از نظر او زن و مرد، از آن رو كه موجوداتى انسانى و داراى نيروهاى عقلى، عاطفى، احساسى ونيازهاى همسان هستند، برابرند و هر دو در ساماندهى بهزندگى اجتماعى و تمدنمشاركت فعال دارند و در پرورش توانايىها طبيعيشان، از استحقاق يكسانى برخوردارند و تهذيب، تعليم و پرورش استعدادهاى هر دو جنس، در اصلاح و قوام زندگى جمعى مؤثر است؛ زنان همانند مردان، حقوق و امتيازات اجتماعى همسانى دارند كه جامعه بايد آنها را حرمت نهد.
به نظر مودودى جامعهاى كه حرمت و حقوق زن را رعايت نمىكند و آنان در ظلمت جهل گرفتارند، خود را به انحطاط و پرتگاه نيستى كشانده، اساساً جامعهاى مطلوب نيست. با اين وصف، مودودى اعتقاد دارد كه اين يكسانى به معناى برابرى مرد و زن در فعاليت و دايره عمل و همچنين به مفهوم ناديده انگاشتن تفاوتهاى طبيعى، فيزيولوژى و زيست شناختى نيست. زن و مرد، به لحاظ جسمى، روانى، ژنتيكى و طبيعى موجوداتى متفاوتند وبه طور طبيعى نمىتوان از آنان، انتظار فعاليت مشابه داشت.
از نظر مودودى، برابرى مطلق علاوه بر آن كه ستم به زن محسوب مىشود، از نظر منطقى بيهوده وعبث به نظر مىآيد، زيرا انصاف و اعتدال حكم مىكند كه ما از هر يك از دو جنس انتظار مسئوليتهاى ويژهاى داشته باشيم كه طبيعت قدرت انجام آن را به وى ارزانى كرده باشد. در اين چهارچوب مودودى مىنويسد: وانهادن وظايفى خارج از چارچوب طبيعت بر دوش زن وكشيدن وى به عرصه فعاليتهاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى، تجارى و اقتصادى، نه تنها نشانه پيشرفت و ترقى نيست، بلكه خود گامى به سوى زوال است.
مودودى با نقد ديدگاههايى كه عمدتاً به راه تفريط و افراط (نظامهاى اجتماعى زنسالار يا مردسالار) رفتهاند، به توضيح و دفاع از نظريه اسلام در خصوص زن بر مىآيد. وى تشريح مىكند كه در اسلام عرصه عملكرد و تكاپوى زن و مرد از يكديگر متمايز است و اسلام تنها نظام اجتماعى است كه با در نظر گرفتن همه جوانب فطرت و نظام آفرينش و ماهيت و نيازهاى بشرى - اعم از مرد و زن - طرحى كامل و جامع براى چگونگى روابط و تقسيم كار زن و مرد، به دست داده است.
از اين رو در جهانى كه نظريات در اين خصوص، به ورطه افراط و تفريط سرگردانند، اسلام برنامهاى متوازن و متعادل دارد. طبق نظر مودودى، قوانين و دستورات دين اسلام در خصوص روابط مرد و زن، گذشته از آنكه همه جوانب و پيچيدگىهاى انسان را در بر گرفته، كاملاً منطبق بر ناموس طبيعت و نظام آفرينش است؛ چرا كه واضع آن كسى نيست جز پروردگار آگاه و حكيم كه خود به وجود آورنده آدمى است.
ج. تقسيم كار
مودودى پس از اين به تشريح محتواى تقسيم كار و نقش زن و مرد در چارچوب نظام اجتماعى اسلام مىپردازد و آن را به صورت ذيل بيان مىكند:
يكم. تأمين معاش، نگهدارى و مراقبت از خانواده و ديگر خدمات سخت اجتماعى متعلق به مرد است.
دوم. تربيت فرزندان، تدبير امور منزل و انجام اعمالى كه موجب آسايش، راحتى و آرامش زندگى است، به زن مربوط است.
سوم. رياست و تدبير امور خانواده به منظور جلوگيرى از اختلاف و نزاع و حل آن براى استمرار زندگى بر عهده مرد است؛ به نظر مودودى، زن به دليل ويژگىهاى روانى و جسمى، توانايى انجام اين كار را ندارد.
چهارم. براى حفظ اين الگو، اتخاذ تدابير لازم براى عملى شدن، نگهدارى و حفاظت از آن، از سوى نظام اجتماعى ضرورتى اساسى دارد.
به نظر مودودى، رياست و سرپرستى خانواده با مرد است و اوامر و نواهى وى، چنانچه منافاتى با قوانين شريعت نداشته باشد، بر اعضاى خانواده قابل احترام و اطاعت است. در مقابل، مرد نيز در برابر خانواده مسئوليت دارد و زن سرپرست و مراقب شئون داخلى خانه است و همانگونه كه تهيه مايحتاج زندگى بر عهده مرد است، مراقبت از اموال و مصارف صحيح آن متوجه زن است؛ از اين رو زن نسبت به امور بيرونى، هيچ وظيفهاى ندارد. امور خارج از خانه نظير، جهاد، شركت در نماز جمعه و جماعت، تشييع ميت، حضور در مسجد و اماكن عمومى و... بر زن واجب نيست و به طور كلى خروج زن از خانه در هيچ شرايطى مناسب و مطلوب نيست.
مودودى، در اين زمينه به آيات 32 و 33 سوره احزاب استناد مىكند و برآن است كه مخاطب آيات، تنها زنان پيامبر نيستند، بلكه تمامى مسلمانند؛ با اين وصف، وى خارج شدن زن از خانه را در شرايط اضطرارى، به شرط رعايت شئونات دينى رد نمىكند؛ به عنوان مثال زنى كه سرپرست ندارد، براى تأمين معاش مىتواند از منزل خارج شود. اما اين تجويز و استثنائات، آن گونه كه مودودى مىنويسد، به معناى نفى قاعده اصلى نيست: »محدوده كار زن خانه است و بيرون رفتن از آن جايز نيست«.
مودودى در باب آزادى فردى زن در اسلام، بر آن است كه براى زن در امور شخصى آزادىهاى زيادى وجود دارد، ولى آزادى آنان در مقايسه با مردان محدود و كمتر از آن است. زن در امور شخصى نيز ملزم به رعايت الزاماتى است؛ مثلاً در ازدواج بايد رضايت سرپرست خويش را كسب كند؛ بدون همراه مجاز به سفر نيست؛ و در حالى كه انتخاب و آزادى او در ازدواج اساس است، نمىتواند با كافر ازدواج نمايد.
در عرصه حقوق مودودى مىنويسد: نظام اجتماعى اسلام سه امر را در نظر گرفته است؛ اولاً نبايد سيادت و رياست مرد در حفاظت از خانواده، موجب سوء استفاده وى از زن شود. ثانياً بايد به زنان فرصت داده شود، تا با حفظ چارچوب نظام اجتماعى، استعدادها و توانايىهاى خود را شكوفا كنند. ثالثاً عرصه فعاليت، ترقى و پيشرفت زن، در قالب و جهت وظايف زنانه باشد.
همچنين نظام اجتماعى اسلام، در عرصه اقتصادى، براى زن حقوقى بر شمرده كه مهمترين آنها احترام به مالكيت است. زن همانند مرد مالك اموال و دارايىهاى خويش است و هيچ كس حق سلب و تضييع آن را ندارد. علاوه بر آن زن از پدر و مادر، فرزند، شوهر و ديگر خويشان ارث مىبرد. با همه اين اوصاف مودودى مىنويسد: زن از لحاظ اقتصادى متكى به مرد است؛ هرچند اسلام براى زن حق مالكيت قائل شده است.
به زعم مودودى، از آنجا كه حوزه فعاليت مرد و زن متفاوت است، كيفيت و محتواى آموزش نيز بايد چنان طراحى شود كه اين آموزشها معطوف به ارتقاى توانايىها، استعدادها و همچنين معارف لازم براى ارتقاى اخلاقى و معنوىاش باشد. وى همچنين تحصيل مدارج علمى و مهارتهاى عالى را براى زن، در صورتى كه الزامات شرعى رعايت شود، بلامانع مىداند.
در همين رابطه مودودى با رجوع به آيات قرآن و سنت و رويه خلفاى راشدين تصريح مىكند كه زعامت و سرپرستى و كارانديشى امور خانواده و جامعه، به طور كلى بر عهده مرد است و اسلام در اين زمينه براى زنان نقشى قائل نيست. وى نتيجه مىگيرد كه زعامت و تدبير امور سياسى و اجتماعى از آن مردان است؛ بنابراين سياست و حكومت از دايره فعاليت و وظايف زنان خارج است و زن نمىتواند عهدهدار شئون اجتماعى - سياسى شود يا به عضويت مجلس شورا يا سازمانها و نهادهاى سياسى درآيد؛ »در قانون اساسى اسلام شايسته است، اين نكته رعايت و راه براى زعامت و تصدى زن بسته شود«.
مودودى، در پاسخ به كسانى كه مدعىاند، زن قادر به تدبير امور اجتماعى است و بايد حقوق وى در اين خصوص در نظر گرفته شود مىنويسد: كسى كه خداوند تبارك و تعالى تدبير امور خانه را به وى نسپرده و صريحاً او را تابع و فرمانبردار مرد كرده است، چگونه مىخواهيد او را به زعامت و سرپرستى شئون اجتماعى برسانيد. كسى كه توانايى تدبير امور داخلى خانه را دارا نيست، به طريق اولى شايسته نيست، پا را از آن فراتر نهاده به خارج از آن حركت كند؛اليتهاى سياسى و اجتماعى و تصدى امور اجتماعى، به دليل آنكه در حوزهاى خارج از فعاليت زن (يعنى خانه) قرار دارد و زن قادر به تدبير شئون و امور نيست، براى زنان ممنوع است.
چنان كه مشاهده شد، مهمترين نقش اجتماعى زن از نظر مودودى، تربيت فرزندان و نگهدارى اموال خانه و صيانت از عفت و آبروى خود است. براين اساس، زن نمىتواند در فعاليتهاى سياسى شركت جويد؛ فعاليت اجتماعى او به گونهاى محدود شده است كه عبادات و تكاليف دينى خود را هم بايد در خانه به جا آورد.
2. محمد محمود صواف
صواف از ديگر انديشمندان مسلمانى است كه منكر نقش اجتماعى زن شده و ترويج عقيده حضور زن در عرصههاى سياسى و اجتماعى را از دسيسههاى استعمار مىداند. او از ديدگاه جامعهشناختى معتقد است كه در اسلام، تربيت ابتدا بافرد و سپس با خانواده و جامعه است. فرد مسلمان بنيان اول جامعه است. اگر فرد صالح بود، خانواده و جامعه هم صالح مىشود. فردى كه بنيان خانواده در جامعه را تشكيل مىدهد، از دو جنس زن و مرد تشكيل شده است.
صواف با ذكر اين مقدمه، در رد شبهات ارايه شده درباره جايگاه زن در آموزههاى اسلامى مىگويد: اسلام زمانى ظهور كرد كه نيمى از عنصر انسانيت، يعنى زن در عرصه حيات محكوم به فنا بود؛ نه جايگاهى داشت و نه در حوادث و وقايع نقش و اثرى. اين مسئله نه تنها در ميان عربها، بلكه در كل شرق و غرب جهان مشهود بود. در بيشتر ممالك غربى زن را به عنوان انسان به حساب نمىآورند يا اينكه او را انسانى ناقص مىدانستند.
در جوامع عربى هم زن را در نوزادى زنده به گور كرده، زن فقط به اندازه نياز و رفع حاجت و آن هم در شرايط سخت و دشوار اجازه زنده ماندن مىيافت. با اين حال زن نه ارث مىبرد و نه ارث برجاى مىگذاشت؛ چرا كه مالكيتى براى زن متصور نبود؛ فراتر از اينها زن، شخصيت و احترامى هم نداشت. مردان هرچه مىتوانستند آنها را به بيگارى و تملك خود در مىآورند.
اما اولين آموزهها و شرايط دينى اسلام، حفظ كرامت و ارزش ذاتى زن بود. اسلام در آموزههاى بعدى خود صفات كلى مصون بودن، مأمون بودن، مصلح، قانت، و قور، نمازگزار و به طور كلى متخلق بودن به اخلاق اسلامى را براى آنان برشمرد و در هر حال، سفارش كرد تا آنها مورد بىمهرى و قهر مردان قرار نگيرند. پيامبر در خطبه حجهالوداع فرمود: »با زنان به نيكى رفتار كنيد«.
در همين باره صواف مىگويد: سرتاسر زندگى پيامبر درسهايى از اكرام به زن است. پيامبر در همين رابطه فرموده است: »بهترين شما مهربانترين شما نسبت به خانواده و همسرش است و من مهربانترين شما نسبت به همسر و خانوادهام هستم«.صواف تسميه يكى از سورههاى اساسى قرآن به نام »نساء« (زنان) و نيز نازل شدن آيات مربوط به زنان در سوره حجرات را دليل اهميت زنان در نظام خلقت و توجه آفريدگار به آنان مىداند. در سوره حجرات، داستان خوله بنت ثعلبه را يادآور مىشود كه وقتى از بىمهرى شوهر خود به پيامبر شكايت كرد، بر پيامبر نازل شد.
از نظر صواف، اين نظريه كه اسلام به شخصيت زن توهين كرده، حقوق او را پايمال نموده از توطئههاى استعمار عليه اسلام است؛ به گونهاى كه حتى شايع كرده كه از نظر اسلام ورود زن به بهشت ممكن نيست؛ البته اين امر ناشى از جهل آنان نسبت به اسلام نيست، بلكه توطئهاى عليه اسلام است.
صواف با الگو دانستن زنانى چون فاطمه زهرا(س)، ام عماره (خواهر عمر بن خطاب) و اسماء دختر ابوبكر، حضور زنان در عرصههاى اجتماعى و جهادى در صدر اسلام و مقاومت آنها در حفظ ايمان و اسلام خود را يادآور مىشود. اما در بررسى وضع معاصر همه آن مبانى نظرى را فراموش مىكند. او تعليم زن و در پى آن خارج شدن آنها از منزل و فساد آنها در جامعه را از برنامههاى استعمار مىداند.
از نظر وى هدف اصلى استعمار از اين امر، به فحشا كشاندن زن در جامعه و انحراف جامعه از هدف اصلى خود است. وى باتوجه به اينكه بيشتر مدارس دخترانه در كشورهاى عربى آن روزگار، از سوى مسيحيان تبشيرى تأسيس و مديريت مىشد، قائل بود كه استعمار از همين طريق به بسيارى از اهداف خود رسيد و جامعه اسلامى را به انحراف و زوال كشاند. صواف جريانهاى داخل كشورهاى اسلامى را كه خواهان مشاركت زن در امور سياسى جامعه است، مشكوك مىداند.
به طور كلى نگاه صواف به زن و فعاليتهاى اجتماعى او كاملاً سنتى است؛ از نظر او زن نبايد جز به اضطرار از خانه خارج شود و در اين خارج شدن هم بايد از سوى شوهر مأذون باشد. از نظر او زن وقتى از منزل بيرون مىرود، شيطان همراه اوست تا برگردد و اگر از شوهرش اجازه نگيرد، مورد لعن قرار مىگيرد. البته بيرون رفتن زن براى نماز را جايز مىداند و اين تنها موردى است كه شوهر اجازه ندارد مانع بيرون رفتن او شود؛ مگر اين كه ضرر و زيانى در رفتن وى به مسجد موجود باشد.
در همين رابطه صواف، غيرت را صفت اساسى مرد در مقابل زن ذكر مىكند. او پيامبر و على را غيورترين افراد معرفى مىكند. پيامبر در واكنش به سخن يكى از يارانش به نام سعد كه گفته بود: »اگر كسى به عيالش چشم چرانى كند، او را مىكشد« او را تحسين كرده و غيرت او را ستوده بود.
× × ×
نظرات مودودى و صواف در خصوص جايگاه زن، اساساً برنوعى انسانشناسىِ ذاتگرا و طبيعت گرا استوار است كه براساس آن مرد و زن واجد خصلتها و ويژگىهاى طبيعى و ذاتىِ خاصِ مىشود. اين خصلتهاى فطرى و طبيعى متفاوت، موجب مىگردد تا آن دو وظايف و نقشهاى متمايزى از يك ديگر داشته باشند. كاركرد و وظايف دو جنس، پيش از وجود از سوى طبيعت و نظام آفرينش در ساخت درونى آنان تعبيه شده است. اين دسته از متفكران با ملاحظه تفاوتهاى ذاتى استدلال مىنمايند كه زن و مرد، نقشهاى متفاوت از يكديگر دارند و نمىتوان انتظار انجام وظايف و نقشهاى يكسان را از آن دو داشت. در حوزه نظام اجتماعى، بهترين نظم، نظمى است كه در تعريف و تقسيم حوزه فعاليتها و چگونگى روابط دو جنس، اين مطلب را مد نظر قرار داد و يا به سخن بهتر، براساس آن طراحى شده باشد.
علاوه بر آن به نظر اين گروه، چون ويژگىهاى مزبور اساساً بر خاسته از نظام طبيعت و آفرينش و انسان طبيعتى ثابت دارد ، هميشه ثابت و پايدار خواهند بود و به هيچ وجه با تغيير ملاحظات عارضى، چون فرهنگ، زمان، مكان و الگوى اجتماعى تحول نخواهند يافت. بر اين اساس، بهترين نظم اجتماعى، معطوف به مسئله مذكور است و هر عنصر و عاملى كه بخواهد الگوى روابط طبيعى و فطرى را ناديده بگيرد، طرحى ناقص و در حقيقت مخل نظم طبيعى و نظام آفرينش است و با ايجاد اخلال در نظام كاركردى و دو جنس، مىتواند نظم اجتماعى را به هم بريزد و يا آن را مختل نمايد.
نظرات مودودى و صواف، از سوى صاحبنظران دينى و احياگران مذهبى كه برداشتى متساهلتر و غير بنيادگرايانهترى از مبانى دينى دارند و ملاحظات شرايط زمانى، و نيازهاى فعلى را در نظر مىگيرند، با مقاومتهايى روبرو است. اين عده حداقل ورود زن به حوزه اجتماعى - سياسى و فرهنگى را پذيرفته، حقوق وى را به رسميت شناخته، در صدد به كار بستن سازوكارهايى براى حفظ حقوق و امتيازات وى در اين خصوص بودهاند.