وزير امور خارجه دولت خودگردان فلسطين، مايلم كه به اطلاعتان برسانم ايالات متحده امريكا همچنان نگرانىهايى را در خصوص تفاهم بوجود آمده بين رييس جمهور جرج بوش و آريل شارون نخست وزير اسرائيل درباره تعدادى از مباحث مربوط به راه حل نهايى مناقشه اسرائيل و فلسطين احساس مىكند. به همين دليل و با توجه به تماسهايى كه در روزهاى گذشته انجام گرفته، رييس جمهور (بوش) به اين نتيجه رسيدهاند كه نقشى كه ايالات متحده در تلاش براى حل اين اختلاف و نزاع ايفا مىكند، نيازمند برخى از مسائل است كه به قضايايى مربوط مىشود كه حساسيت خاصى نسبت به شما را دربر مىگيرد همانگونه كه براى اسرائيلىها نيز اينگونه است.
اينك اين حساسيتها و مسائل را براى شما توضيح مىدهم:
اولاً: ايالات متحده مجددا بر التزام خود نسبت به ديدگاه رييس جمهور (بوش) در خصوص راه حلى كه براساس آن دو دولت (اسرائيل و فلسطين) در چارچوب طرح «نقشه راه» صلح و همكارى كنند، تأكيد مىكند.
ثانيا: تعديل مرزهاى چهارم ژوئن 1967 در چارچوب راه مسالمتآميز نهايى براى هر دو طرف لازم است و يك طرفه نمىباشد.
رييس جمهور اين موضوع را در نامه خود به نخست وزير اسرائيل پس از آنكه شرح داده است كه چرا نمىتوان انتظار داشت كه نتيجه گفتوگوها پيرامون وضعيت نهايى بازگشت شامل و كامل برخطوط صلح و قرارداد 1949 باشد، مورد اشاره قرار داده است. متن گفته ايشان به اين شرح است:
«واقعيت اين است كه به هيچگونه تفاهم و اتفاق نظر در خصوص وضعيت نهايى نخواهيم رسيد مگر براساس تغييرات متبادلى كه منعكس كننده واقعيتها باشد».
يعنى واقعيتهاى جديدى كه بر روى زمين شاهد آن هستيم و براين اساس طرف گفتوگو كننده فلسطينى مىتواند به تبادل مناطقى به صورت رضايت طرفينى دست پيدا كند. به طوريكه دولت فلسطين ميزانى از زمينهايى را در اختيار خواهد داشت كه طرف گفتوگو كننده اسرائيلى نيز مىخواهد به همان مقدار از زمينها را در كرانه غربى براى خود حفظ كند و در اختيار داشته باشد.
ثالثا: مىدانيد كه مشكل پناهندگان فلسطينى ممكن است سنگ بهانهاى را در برابر هر راه حل نهايى براى اختلاف قرار دهد و اين مشكلى است كه راه حل واقعى و قابل اجرايى را مىطلبد تا اگر دستيابى به تفاهم درباره تمامى اختلافات ديگر امكانپذير شد، اين مشكل ديگر مانعى بر سر راه حل نهايى قرار نگيرد.
همچنين مىدانيد كه طرف گفتوگو كننده فلسطينى طى گفتوگوهاى پايان سال 2000 (ميلادى) عليرغم آنكه اين گفتوگوها همزمان با وخامت اوضاع درگيرىهاى شديد مناطق فلسطينى برگزار شد، روح مثبتى در تلاش براى دستيابى به راهحلى اينگونه از خود نشان داد. در آن زمان اساسا تلاش براى حل مشكل پناهندگان در گفتوگو براين نكته مقرر شده بود كه اسرائيل كمترين تعداد آنها را در خود جاى دهد و دولت فلسطين پذيراى تعداد بىشمارى از آن پناهندگان باشد كه غرامت نمىخواهند.
و گفتوگوها بر همين اساس پيش رفت اما شرايط حاكم بر روند گفتوگوها سبب به هدر رفتن آنچه امكان عملى شدن آن وجود داشت، گرديد.
به همين دليل و براساس اين گزينه، پس پنهان كردن تعداد پناهندگانى كه ممكن است اسرائيل آنها را در خود جاى دهد، توجيهى ندارد. به نظر ايالات متحده رنج و زحمت زيادى كه اعاده طرح اين قضايا بر گفتوگوها مترتب خواهد كرد، بيش از آن نقشى است كه مىتواند براى آماده سازى جو گفتوگوها ايفا كند.
با اين وجود، اين به عنوان يك نظر براى كشور ما باقى مىماند كه طرف گفتوگو كننده فلسطينى را نسبت به آن ملزم نكنيم اما اگر طرف فلسطينى با اين حرف موافقت كند، موضع آن براى ما بىنهايت قابل تقدير خواهد بود و ايالات متحده در اين حالت خود را ملتزم خواهد داشت كه براى تحقق توازن از طريق قانع كردن طرف اسرائيلى براى چشمپوشى زياد درباره مسئله قدس كه سطح اهميت و حساسيت آن را نسبت به شما مىدانيم، تلاش كند.
رابعا: آنچه در اين نامه آمده براساس اين فرض استوار بوده كه شما به توقف اقدامات مسلحانه و تمامى گونههاى خشونت عليه اسرائيلىها ملتزم خواهيد بود و تحريكات عليه آنها را پايان برده و در مقابله با تروريسم و اجراى تمامى التزامات مرحله اول نقشه راه از جمله روند اصلاحات قاطعيت به خرج خواهيدداد.
مخلص شما
كالين پاول
بسيارى براين باورند كه اگر بخواهيم با حفظ امانت و بدون تعارف صحبت كنيم، اين نامه نوعى خيالپردازى سياسى در لحظه به گل نشستن و واقعيت تلخى است كه مسئله فلسطين با خطر تصفيه نهايى روبرو است. اما خيالپردازى در كار سياسى عيب نيست بلكه نبود آن عيب بزرگترى مىتواند باشد. بنابراين يك فرد سياسى دورانديش كسى است كه مىتواند درباره آنچه كه نمىتوان تفكر كرد، بينديشد. آنچه كه انگليسىها به آن مىگويند: فكر كردن درباره آنچه فكر كردنى نيست (ThinkingTheUnthinkable) درست است كه تعهد امريكا به اسرائيل در پرتو دولتمردان فعلى آن به بالاترين درجه آن رسيده، اما با يك تفكر منطقى و به دور از خيال مىتوان گفت كه سطح اين تعهد فعلى در يك دهه پيش وجود نداشته است.
آنچه در اين قضيه سهم داشته قدرت سياستمداران اسرائيلى در انديشه پيرامون موضوعاتى است كه تفكر درباره آن موضوعات امكانپذير نيست و حملات 11 سپتامبر تأثير زيادى در آن داشته است اما اين تأثير بدون موفقيت آنها در بهرهبردارى از اين حملات و ناكام گذاشتن فلسطينىها براى توجه دادن خطرات آن بر خودشان، تحقق نمىيافت.
بنابراين تحركات منظمى را با هدف دريافت پيام تضمين كننده امريكايىها براى فلسطينىها پس از پيامى كه شارون در ديدار اخيرش از ايالات متحده دريافت كرد، بايد تجربه كنيم. اى كاش اين تحرك به شكل فورى و در موازات درگيرىها و مناقشات اتفاق مىافتاد تا جايگزين اين درگيرىها و مناقشات شود. در حالى كه اكنون اعتراضها عليه سياستهاى امريكايى به بالاترين حد آن رسيده و طبيعى است كه به چنين حدى رسيده باشد زيرا دولتمردان امريكايى تمام خطوط را زير پا گذاشته و از آن تجاوز كردهاند. با اين حال انتظار مىرفت كه نبيل شعث وزير امور خارجه فلسطين به جاى لغو سفر چندى پيش خود به امريكا به نشانه اعتراض كه قرار بود دو هفته پس از ديدار شارون انجام شود، حتى اين سفر را به جلو هم بيندازد. او مىتوانست اعتراض خود را در قلب واشنگتن مطرح كند و نه در رام اللّه يا غزه. همچنين اعتراض او مىتوانست يك اعتراض مثبت از طريق مطالبه تضمينهاى موازى و اصرار بر آن با تكيه بر سابقه اين وظيفه در روند آماده سازى كنفرانس صلح مادريد در سال 1991 باشد.
ما مىتوانيم اين صحنه را در حالى تصور كنيم كه اين مسؤول فلسطينى تصميم گرفته به سرعت خودش را به واشنگتن برساند و سران عرب نيز پيش از آن تماسهاى فورى داشته و طى آن به ارسال پيامى از سوى رئيس جمهور امريكا به فلسسطينىها اتفاق نظر حاصل شده كه با صراحت اين را تنها راه حفظ تلاشهاى مسالمتآميز بدانند و تلويحا بدانند كه انتخاب ديگرى به جز تجديد نظر در اقدامات و مبادرتهاى اعراب نسبت به صلح و اعلام توقف تلاشهاى مسالمتآميز در اجلاس سران در تونس، فراروى آنها وجود ندارد.
اگر اين موضوع با تكيه به اصول محكمى مطرح شود بعيد است كه در واشنگتن انعكاسى نداشته باشد.. به ويژه اگر اين اصول بر اساس گفتگوهاى سابق طرفهاى گفتوگو كننده مطرح شود.
پس توضيح خواستن درباره ايده عدم بازگشت به مرزهاى 1967 از طريق تأكيد بر اصل تبادل اراضى به اقرار ايالات متحده بر اين اصل در گفتوگوهاى كمپ ديويد(2) در سال 2000 استناد دارد كه ايهود باراك حفظ عمليات شهركسازى در كرانه باخترى را خواستار شده بود.
باراك در آغاز افزودن حدود 500 كيلومتر مربع از اراضى به منظور جا دادن 170 هزار يهودى نشين به مرزهاى نهايى اسرائيل را مطرح كرده بود. در همين حال ناظر امريكايى مداخله كرده و هشدار داده بود كه اين به معناى پيوستن بيش از 100 هزار فلسطينى به اسرائيل است و لذا پيشنهاد كاهش اين مساحت را به كمتر از 200 كيلومتر مربع داده بود كه در اين حالت 150 هزار يهودى نشين در برابر فقط 50 هزار فلسطينى جاى داده مىشدند.
اما مهم اين بود كه بر اثر اين گفتوگوها دولت فلسطين به يك مساحت مساوى دست مىيافت. صرف نظر از نتايجى كه اين گفتگوها مىتوانست داشته باشد، مىتوانست اقرار به اصل تبادل اراضى را در بر داشته باشد. يعنى حداقل آن چيزى كه واشنگتن در ارائه تضمين نامههاى خود به فلسطينىها انتظار مىرود، تأكيد دوباره بر اين اصل است. زيرا اشارهاى كه در نامه به شارون آمده زود هنگام و پيش از موعد به نظر مىرسد (يعنى اشاره به تغييرات متبادل مورد توافق).
اين سخن به معناى آن است كه تلاش براى دستيابى به تضميننامههاى امريكا نسبت به فلسطينىها يك خيالپردازى محض نيست، بلكه هدفى است كه امكان تحقق آن وجود دارد. به شرطى كه ديدگاه عربى شفاف و با ارادهاى از سوى كشورهاى عربى وجود داشته باشد. افزون بر اين، اعتماد به نفس به جاى نشستن و اكتفا كردن به گلايهها و نارضايتىها، يكى از موارد بسيار مهمى است كه الان به آن نيازمندند. البته اهميت اين موضوع براى فلسطينىها هيچگاه كمتر از حالا نبوده است.
شايد بخاطر دلايل مهم يا از جمله گروهگرايى كوركورانه و تجزيه شدن گروهها در غياب كمترين برنامه و طرح ملى، مصائب وارد آمده به مردم بىپناه فلسطين در تاريخ اين كشور بىنظير بوده است. در حالى كه دستيابى به يك مبارزه آزاديخواهانه براساس يك ديدگاه شفاف استراتژيكى و تاكتيكى و عملياتى نيازى كاملاً روشن و محسوس است.
از ياد نبايد برد كه هنوز حركتهاى آزادىبخش ملى موفق در ويتنام كه زبانزد است و به صورت ضرب المثل در آمده از منطق برترى برخوردار است.
بنابراين به نظر مىرسد مسئولان فلسطينى با درايتى بيشتر قبل از آنكه دير شده باشد بايد براى اخذ ضمانتنامههاى لازم نسبت به فلسطينىها اقدام كنند و الا ممكن است زمانى دور ميز مذاكره بنشينند كه ديگر چيزى از اصل موضوع باقى نمانده باشد.