responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 129  صفحه : 4

فوكوياما و تعارضات درونى در نظريه پايان تاريخ
قنبرى آيت

پايان مردم‌سالارى

اشاره

فرانسيس فوكوياما، متفكر امريكايى ژاپنى‌الاصل، همزمان با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، اعلام كرد كه با پيروزى ليبرال دموكراسى بر رقباى ايدئولوژيك خود، نظير سلطنت موروثى، فاشيسم و جديدتر از همه كمونيسم، بشريت‌به پايان تاريخ رسيده است; از نگاه او، ليبرال دموكراسى، نقطه پايان تكامل ايدئولوژيك بشر و آخرين شكل حكومت‌بشرى بوده است; بنابراين، مكتب و حكومت پايان تاريخ به شمار مى‌آيد. در اين مقاله، پس از معرفى نظريه و دلايل آن، موضوع با رويكردى انتقادى پيگيرى شده است .

مقدمه

رمزگشايى از راز سر به مهر پايان تاريخ، همواره براى بشر جذاب بوده است. فيلسوفان تاريخ و انديشمندان وابسته به مكاتب، در برهه‌هاى مختلف تلاش نموده‌اند تا اين راز را به عالم سمر كنند و فرجام تاريخ را از آن خود معرفى نمايند.
از جمله كسانى كه بحث فراروايت از تاريخ را زنده كرده است، فرانسيس فوكوياما (1) ، امريكايى ژاپنى‌الاصل است. اين پژوهش‌گر پيشين «مؤسسه مطالعاتى راند» (بازوى تحقيقاتى و مشورتى نيروهاى مسلح امريكا) و معاون مدير سرويس برنامه‌ريزى سياسى وزارت امور خارجه امريكا، طى مقاله‌اى تحت عنوان پايان تاريخ (2) كه آن را در نشريه ليبرال «منافع ملى‌» ، در سال 1989 منتشر نمود و سپس در سال 1992 به شكل گسترده‌تر، در كتاب «پايان تاريخ و آخرين انسان‌» (3) طرح نمود، اعلام كرد: دموكراسى ليبرال (4) ، پايان تكامل ايدئولوژيك بشر و آخرين شكل حكومت‌بشرى بوده و ما به پايان تاريخ رسيده‌ايم.
طرح اين نظريه و يا به تعبير دقيق‌تر فرضيه، به دليل همزمانى با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى سوسياليستى در آغاز دهه 1990 ميلادى از يك‌سو و توجيه فلسفى منافع اقتصادى - سياسى نظام سرمايه‌دارى به رهبرى امريكا از سوى ديگر، حاكمان اين ابرقدرت جهانى را سرمست نموده، آنان را در راستاى تحميل اين ديدگاه بر جهان، تحريك نمود; البته فرضيه فوكوياما، تنها عامل اين مسئله نيست، اما يكى از مهم‌ترين آنها است.
حاكمان مغرور امريكايى، امروز همان تجربه شكست‌خورده‌اى را پى‌مى‌گيرند كه رقيب ماركسيستى ايشان، پيش از اين از آن گذشت. متفكران ليبرال، همچون پيروان ماركسيسم كه آن را مكتب پايان تاريخ مى‌دانستند، ليبرال دموكراسى را جايگزين كرده‌اند. همان‌گونه كه شوروى با مشى ميليتاريستى، جنگ، كودتا و تبليغات، در پى تحميل نظر خود برآمده بود، امروز امريكايى‌ها و متفكران ليبرال، درست همان سياست را به مرحله عمل رسانده‌اند.
با توجه به اين حقايق، ضرورى است كه فرضيه پايان تاريخ فوكوياما، مورد بررسى قرار گيرد; در اين مقاله، تلاش نگارنده اين است كه پس از معرفى فرضيه و دلايل آن، با رويكردى انتقادى و در حد اختصار، مطلب را به پايان برساند.

1. محتواى فرضيه پايان تاريخ

فوكوياما براساس دو بنياد فلسفى و اقتصادى، با بهره‌گيرى از تفسير غيرمادى هگل، و با قرائتى برگرفته از الكساندر كوژو (5) ، فرضيه خود را چنين معرفى مى‌كند:
طى سال‌هاى اخير در سراسر جهان، يك اجماع درباره مشروعيت ليبرال دموكراسى، به عنوان يك سيستم حكومتى به وجود آمده است. علت اين امر آن است كه ليبرال دموكراسى، ايدئولوژى‌هاى رقيب نظير سلطنتى، فاشيسم و اخيرا كمونيسم را شكست داده است. ليبرال دموكراسى، ممكن است نقطه پايان تكامل ايدئولوژيك بشر (6) و شكل نهايى حكومت‌بشرى (7) و پايان تاريخ باشد، چون اشكال اوليه حكومت، از نواقص شديد و غيرعقلا برخوردار بودند كه فروپاشى آنها را در پى داشت. اما ليبرال دموكراسى از چنين تضادهاى بنيادى درونى عارى است. (8)
فوكوياما تاريخ را يك فرآيند واحد، منسجم و تكاملى مى‌بيند و با اشاره به نظر ماركس و هگل اعلام مى‌كند كه تاريخ بى‌فرجام نيست، بلكه تكامل جوامع بشرى، اگر به جايى برسد كه عميق‌ترين و بنيادى‌ترين آرزوهايش سيراب شود، به پايان مى‌رسد; بر اين اساس، از نگاه او ليبرال دموكراسى پايان تاريخ است، چون عميق‌ترين و بنيادى‌ترين آرزوهاى بشرى را سيراب مى‌كند; البته در نظر او پايان تاريخ به اين معنا نيست كه حوادث بزرگ اتفاق نخواهد افتاد، بلكه منظور اين است كه پيشرفتى فراتر [از آنچه ليبرال دموكراسى براى بشر به ارمغان آورده است]، در توسعه اصول و نهادهاى زيربنايى صورت نخواهد گرفت. (9)

2. دلايل فوكوياما

طراح فرضيه پايان تاريخ بر مبناى مكتب ليبراليسم، با منسجم (10) و جهت‌دار (11) دانستن تاريخ، به گونه‌اى كه بشريت را به «دموكراسى ليبرال‌» رهنمون خواهد كرد، از دو طريق به اثبات نظر خود مى‌پردازد:

الف. تفسير اقتصادى تاريخ

وى معتقد است كه ملت‌ها براى حراست از حاكميت‌خود، مجبور هستند توسعه يافته و مدرنيزه شوند و اين اقتصاد سرمايه‌دارى است كه مى‌تواند از آنها حمايت كند. از نگاه او، علوم طبيعى جديد، افق‌هاى يكسانى را در زمينه امكانات توليدات اقتصادى گشوده است.
اين فرآيند، همگن‌شدن فزاينده تمام جوامع بشرى را، قطع نظر از ريشه‌هاى تاريخى يا ميراث‌هاى فرهنگى آنها تضمين مى‌كند. تمام كشورهايى كه نوسازى اقتصادى را تجربه مى‌كنند، ناگزير هر چه بيشتر با يكديگر شباهت مى‌يابند و در نهايت، اين‌گونه جوامع از طريق بازارهاى جهانى و به واسطه گسترش نوعى فرهنگ عام مصرفى، به يكديگر پيوند مى‌خورند.
وى با اشاره به اينكه در طول دو دهه گذشته، اصول اقتصادى بازار آزاد (12) گسترش يافته است، معتقد است كه ملت‌هاى بيرون از سيستم سرمايه‌دارى، به ناچار بايد به آن بپيوندند و با توجه به اين نكته، فوكوياما، سرمايه‌دارى را آخرين مقصد بشر در مسير اقتصادى تاريخ مى‌داند. (13)

ب. تفسير فلسفى تاريخ

فوكوياما اين مقوله را با بحث از «نياز به رسميت‌شناخته شدن‌» (14) انسان، با قرائت كوژو از هگل آغاز مى‌كند; اين قرائت‌بر پايه رابطه خدايگانى (15) و بندگى (16) بنا شده است.
فوكوياما بر اين اساس ، به پيروى از كوژو، «به رسميت‌شناخته شدن‌» را محور تاريخ و نيروى محركه آن مى‌شمارد و نتيجه مى‌گيرد; حال كه جنگ اساسا به انگيزه شناسايى صورت مى‌گيرد و رابطه نا برابر ميان انسان‌ها (خدايگانى - بندگى) عامل آن است، در صورت منسوخ شدن اين رابطه نا برابر، تاريخ پايان خواهد يافت.
از نظر او، تنها انقلاب‌هاى ليبرال (نظير انقلاب فرانسه و امريكا) و دموكراسى ليبرال است كه رابطه سابق دگرگون شده و بندگان سابق به خدايگان‌هاى خويش تبديل مى‌شوند; بنابراين تنها در دموكراسى ليبرال «امكان به رسميت‌شناخته شدن‌» همگانى شده و همه از احترام مساوى برخوردار مى‌شوند.
به نظر فوكوياما، هر كودكى كه در امريكا يا فرانسه، يا هر كشور ليبرال به دنيا مى‌آيد، اعم از غنى يا فقير، سياه يا سفيد، از حقوق شهروندى مساوى برخوردار است. (17)
به نظر او، پايان تاريخ مذكور، واپسين انسان (18) را مى‌آفريند كه بر خلاف «اولين انسان‌» ، درنده‌خو نيست و هيچ تمايلى براى به رسميت‌شناخته شدن، به عنوان موجودى برتر از ديگران ندارد. (19)

3. نقد نظر فوكوياما

همانگونه كه تئوريسين پايان تاريخ، از دو طريق اقتصادى و فلسفى، به اثبات نظر خود پرداخته است، مانيز از همان راه‌ها - به اختصار - به نقد ديدگاه او مى‌پردازيم.

الف. بعد اقتصادى

فوكوياما، نظام بازار آزاد در سرمايه دارى ليبرال را آخرين مقصد در مسير تاريخ اقتصادى بشر معرفى نمود; پرسش اين است كه آيا واقعا چنين است؟! البته قابل انكار نيست كه پيشرفت‌هاى تكنولوژيك و اختراعات فراوانى در پرتو اين سيستم اقتصادى به وجود آمده است، اما آيا اين نظام اقتصادى ايده‌آل بشر، همانگونه كه او در كتابش مى‌نويسد، عميق‌ترين و بنيادى‌ترين آرزوهاى انسان‌ها را سيراب كرده است؟
واقعيت اين است كه فرضيه فوكوياما، بيش از آنكه بر استدلال علمى بنا شده باشد، متاثر از جوى احساسى ناشى از فروپاشى اتحادجماهير شوروى و اقتصادى سوسياليستى آن است. تجربه شكست اقتصادى دولتى در شوروى، به همراه برخى از موفقيت‌هاى اقتصادى در غرب، نظريه پردازان ليبرال دموكراسى را به اين نتيجه رساند كه سرمايه‌دارى ليبرال، به پيروزى نهايى خود نايل آمده و يا در آستانه آن است.
حال پرسش اين است كه فوكوياما و همفكرانش، در مقابل خيز اقتصادى رو به تزايد چين، چه پاسخى دارند؟! موفقيت‌هاى بزرگ اقتصادى دولت چين، البته با اصلاح ساختار اقتصادى سوسياليستى، دليل محكمى بر نفى نظر فوكوياما است.
از سوى ديگر، چگونه مى‌توان با توجه به پى آمدهاى وحشتناك اقتصادى سرمايه‌دارى در جهان، يعنى ايجاد جنگ فقر و غنا، تقسيم جهان به شمال و جنوب و فقر مطلق حدود دو ميليارد انسان آنگونه كه روزنامه لوموند فرانسه مى‌نويسد (20) و ساير مشكلات و معضلات اقتصادى، اعلام كرد كه اقتصاد سرمايه‌دارى عميق‌ترين و بنيادى‌ترين آرزوهاى اقتصادى بشر را برآورده ساخته، يا خواهد ساخت.
گسترش بردگى پنهان، يعنى همان رابطه خدايگانى و بندگى ميان سرمايه‌داران و كارگران يا ساير افراد گرفتار در نظام سرمايه‌دارى، افزايش نابرابرى اجتماعى، دو قطبى شدن جامعه، فقر و بينوايى (زير خط فقر) حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى شمال، افزايش بى خانمان‌ها، تبعيض نژادى، فساد و فحشا و بهره كشى جنسى از كودكان، پيدايش جهان چهارم و... ، چنان كه مانوئل كاستلز (21) استاد جامعه‌شناسى و برنامه ريزى دانشگاه بركلى كاليفرنيا، در كتاب «ظهور جامعه شبكه‌اى‌» (22) با آمار وارقام آن را مى‌نماياند (23) چگونه مى‌تواند نظام ايده‌آل اقتصادى و پايان تاريخ بشر باشد.
آيا جلوه‌هاى غير قابل انكار نابرابرى، تبعيض ميان سفيدپوستان و رنگين پوستان حذف اجتماعى، خصومت‌بين نژادى، شونت‌بين فردى در جوامع ليبرال و محلات فقيرنشين و جهنم زمينى در درون شهرهاى بزرگى چون نيويورك ، همان برابرى در حقوق شهروندى است كه فوكوياما مدعى آن است.
بنابراين بايد گفت كه اقتصاد سرمايه دارى، بر بنياد ظلم و نابرابرى اقتصادى استوار است و چنين سيستمى، نمى‌تواند نظام ايده آل اقتصادى بشرى باشد كه تشنه «عدالت اقتصادى‌» است; بنابراين، سرمايه‌دارى نمى‌تواند آخرين مقصد و منزل بشر در مسير تاريخ اقتصادى باشد.

ب. بعد فلسفى

در اين بخش، فوكوياما «به رسميت‌شناخته شدن‌» را خواست‌بنيادين بشر معرفى نمود كه از نظر وى، تنها در دموكراسى ليبرال اشباع مى‌شود.
در نقد اين دليل نيز بايد بگوييم كه نظريه‌پرداز پايان تاريخ براساس ليبراليسم، اولا يك اصل اساسى در نياز فطرى انسان، يعنى «عدالت‌خواهى‌» را به مسئله به رسميت‌شناخته شدن فرو كاسته است. در حقيقت نفى رابطه خدايگانى - بندگى، خود پرتوى از عدالت‌خواهى بشر است; بر اين اساس، بايد گفت كه «عدالت‌خواهى‌» موتور محرك تاريخ است. عدالت در همه ابعاد آن و نياز به پذيرش برابر از طرف مقابل، تنها تجلى كوچكى از خواست‌بنيادين عدالت‌خواهى است. ثانيا ليبرال دموكراسى، در سطح تئوريك و عملى، از برآورده كردن اين خواست‌بنيادين بشر عاجز است.
توضيح اينكه ليبرال دموكراسى از دو ركن ليبراليسم يا آزاديخواهى و دموكراسى يا حاكميت مردم تشكيل شده است; بنابراين، اصل «عدالت‌» در بنياد ليبرال دموكراسى منظور نشده است. توجه به ساير اصول اين مكتب نيز ما را به اين نتيجه مى‌رساند كه «عدالت‌» عنصر اساسى در آن نيست. اومانيسم (24) ، فردگرايى، (25) سكولاريزم، (26) علم‌گرايى تجربى (27) ، عقل‌گرايى منقطع از وحى، (28) و مانند آنها، خالى از «عدالت‌» هستند.
از سوى ديگر، ليبرال دموكراسى به لحاظ نظرى از تعارضات بنيادين درونى رنج مى‌برد; يعنى ركن ليبرال آن بر حيات فردى و خصوصى تاكيد داشته، به ديگران حق دخالت در آن را نمى‌دهد، اما ركن دموكراتيك آن بر حيات جمعى و قاعده انتخاب جمعى انگشت گذاشته، به دولت اجازه دخالت در حيات خصوصى و فردى را مى‌دهد.
همان‌گونه كه اندرولوين، استاد دانشگاه ويسكانزين به درستى مطرح مى‌كند، جمع كردن اين دو ركن در نظريه‌اى واحد (يعنى ليبرال دموكراسى)، به شدت مسئله‌آميز و به احتمال قوى دست‌نيافتنى است. (29)
مكتب پايان تاريخ مورد نظر فوكوياما، حتى در برقرارى عدالت در بعد سياسى، يعنى دموكراسى واقعى نيز با شكست روبه‌رو شده است. چون تا كنون ركن ليبرال را بر ركن دموكراسى ترجيح داده است كه نتيجه آن سرمايه‌سالارى است، نه مردم‌سالارى، و در حال حاضر نظام‌هاى ليبرال دموكراسى، تنها دموكراسى سطحى و ظاهرى وجود دارد، نه واقعى. (30)
پى‌نوشت‌ها در دفتر مجله موجود است.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 129  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست