عاشورا و الهامات آن - در طول تاريخ - به زندگانى شيعيان رنگ و بو و محتوايى تازه بخشيده، تمامى شئون آن را متاثر ساخته، با فرهنگ روزمره آنان عجين گشته، و فرهنگى متشكل و مجزا در قد و قامتى جديد شكل داده است كه ما آن را فرهنگ عاشورا مىناميم. بنابراين، فرهنگ عاشورا آن دسته از انديشهها، رفتارها و سنتهايى است كه از حادثه عاشورا سرچشمه گرفته و حالت فردى ندارند.
در طول تاريخ و در گذر زمان، آسيبها، تحريفها و آفتهايى متوجه اين فرهنگ بوده است كه آن را از طراوت و تازگى و پاسخگويى كامل و مداوم به نيازهاى زمان بازداشته است. اين مسئله ناشى از عوامل مختلفى بوده است كه مهمترين آن فلسفهبافىهاى انحرافى نسبتبه قيام عاشورا بوده است; گرچه هرگاه غبارها و پرده پندارهاى غلط به كنار رفته، اين فرهنگ نقشى دگرگون ايفا نموده است كه نمونه بارز آن انقلاب اسلامى ايران است.
در اين ميان، البته مصلحان و آسيبشناسان آگاه، بيدار، مسئوليتشناس و شجاعى بودهاند كه تيرهاى ملامت را از هر سو به جان خريدهاند و بر آفتها و آسيبها تاختهاند و بر تحريفات فرياد كشيدهاند. از خيل اين مصلحان، استاد شهيد مرتضى مطهرى، چونان ديدهبانى هوشيار، با فهمى استوار و بيانى گيرا، بر اين نابسامانىها و ناهنجارىها برمىآشوبد و فرياد او، با توجه به سير انقلاب اسلامى، تاثيرى به سزا در ميان اقشار مختلف مردم مىگذارد.
اين پژوهش، در پى آن است كه ديدگاه استاد مطهرى در آسيبشناسى وتحريفشناسى فرهنگ عاشورا كه در اين مقاله با يكديگر همسان فرض شدهاند، تبيين نمايد. بنابراين چيستى و چگونگى ديدگاه شهيد مطهرى درباره آسيبها و تحريفات، سئوال اصلى اين پژوهش است. در پاسخ به سئوال اصلى، سئوالات ديگرى، چون چيستى جايگاه فكرى شهيد مطهرى و روش مطالعاتى ايشان، انواع و عوامل تحريف، تحريفات معنوى، فلسفه صحيح قيام، وظايف عوام و خواص و نقاط اشتراك و افتراق شهيد مطهرى با روشنفكران دينى و غيردينى و عالمان دينى مورد بررسى قرار مىگيرد.
يكم. پايگاه فكرى شهيد مطهرى در آسيبشناسى فرهنگ عاشورا
شهيد مطهرى، سرفصل مستقلى از تفكرات و حركتهاى اصلاحى در فرهنگ عاشورا، هم از حيث گستره و ابعاد تاثيرگذارى، و هم از جهت ميزان تاثيرگذارى است. تحليل و پژوهش وى نسبتبه فلسفه قيام عاشورا و آسيبشناسى و تحريفشناسى فرهنگ عاشورا را بايد به اختلاط و امتزاج دوگانه فكرى استاد معطوف دانست. استاد شهيد، از يك سو، شخصيتى برخاسته از پايگاه حوزه علميه است; وى بيشتر عمر خود را صرف تحصيل و تدريس در حوزه علميه نموده است. (1) ايشان در سن 12 سالگى به حوزه علميه مشهد عزيمت نمود، و در سال 1316 براى تكميل تحصيلات عازم حوزه علميه قم شد كه اين اقامت، تا سال 1331 (حدود 15 سال) ادامه دارد.
در اين مدت سه شخصيت در تكوين و تكميل بنيادهاى فكرى استاد، نقش مهمى ايفا مىنمايند كه استاد نيز در مواضع مختلف، به تجليل از اين سه تن پرداخته و سهم آنان را در پرورش شخصيت فكرى خويش ستوده است; اين سه شخصيتبزرگوار، امام خمينى (ره)، آيتالله العظمى بروجردى و علامه سيدمحمد حسين طباطبايى هستند.
در اين دوره، استاد با جديتبه يادگيرى معارف غنى اسلامى مىپردازد و در شعبههاى مختلف آن، به خصوص فقه، اصول و فلسفه مهارت كسب مىنمايد. در اين سالها دو نكته مهم بسيار با اهميت است; نخست اينكه در اين دوره استاد آشنايى كامل و عميقى با انديشههاى دينى و اسلامى پيدا مىكند كه اين فهم عميق، بعدها در پاسدارى از خلوص دينى، خود را به وضوح نشان مىدهد; ايشان در فقه و اصول به اجتهاد نايل مىآيند و در فلسفه، ابتدا نزد امام خمينى (ره) مشغول تحصيل مىشود سپس نزد علامه طباطبايى انديشه فلسفى خود را به بلوغ مىرساند.
از اين حيثشخصيت استاد در همان زمان و در ميان همگنان خويش، شخصيتى ممتاز، روشنبين و آيندهنگر است. نكته ديگر آنكه هر سه اين شخصيتها كه در ساخت فكرى استاد نقش داشتهاند، داراى گرايشات روشنبينانه، تجديدنظرخواهانه و نقادانه نسبتبه وضع موجود عزادارىها بودهاند و خواستار تحول در آن بودهاند.
استاد مطهرى، در سال 1331 شمسى، به ناچار به تهران مراجعت مىكند و در آنجا به تدريس در مدرسه مروى و تحقيق و سخنرانىهاى علمى مىپردازد. (2) در همين سالها ايشان با حلقههاى گوناگون و تيپهاى مختلف روشنفكرى دينى آشنا مىشوند كه نقطه عطفى در زندگى اجتماعى و علمى ايشان محسوب مىشود; اين ارتباط، پس از ورود به دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران افزايش مىيابد.
در سال 1334، اولين جلسه تفسير انجمن اسلامى دانشجويان، توسط استاد مطهرى تشكيل مىگردد و در سالهاى بعد، ايشان يكى از سخنرانان اصلى انجمن اسلامى پزشگان و مهندسين است. اين ارتباط دو سويه است; از يك سو، ايشان مجالى براى طرح انديشهها و دغدغههاى خود مىيابد و از سوى ديگر، پرسشها و دغدغههاى فكرى آنان بر ايشان تاثيرگذارده، زمينههايى نو را پيش روى ايشان مىگشايد. به همين جهت ايشان در سال 1346ش، به كمك چند نفر از دوستان خود، حسينيه ارشاد را تاسيس مىنمايد تا در آن، آموزههاى بكر و نوين دينى، مجال طرح يابند و در همين حسينيه ارشاد است كه بحثهاى مربوط به تحريفشناسى عاشورا در فروردين 1348 مطرح مىگردد.
در مورد پايگاه فكرى استاد بايد گفت كه پايگاه فكرى ايشان، پايگاه يك عالم مصلح نوانديش اسلامى است; ايشان از سويى دغدغه خلوص آموزههاى دينى را دارد و از سوى ديگر، دغدغه توانمندى و روزآمدى معارف دينى را در سر مىپروراند كه اولى به محيط حوزه علميه و دومى به محيط دانشگاه و حلقههاى روشنفكرى دينى مربوط مىشود در همين راستا، در انديشههاى شهيد مطهرى، تلفيق مباحث درون دينى با مباحثبرون دينى مشاهده مىشود و ايشان، هيچگاه نگاهى يك سويه و ناقص به مسائل ندارند. در موضوع مورد بحث، يعنى آسيبشناسى و تحريفشناسى عزادارى نيز، ايشان چنين رويكردى دارد; رويكردى كه هم به آسيبها و تحريفات لفظى و هم به تحريفات معنوى توجه نشان مىدهد و هر دو را به يك سو هدايت مىكند.
با اين همه، حركت ايشان يك حركتبنيادى و اصلاحگرا و به دور از افراط است. ايشان هم به دغدغهها و نقادىهاى مرحوم محدث نورى توجه دارد و در آسيبشناسى عاشورا از آن بهره مىگيرد و هم به دغدغههاى روشنفكران دينى كه بيشتر متوجه آسيبهاى معنوى فرهنگ عاشورا است، توجه مىكند.
دوم. مفهوم، انواع و عوامل آسيبهاى (تحريفات) فرهنگ عاشورا
شهيد مطهرى حادثه عاشورا را واقعه شگفت و عظيمى معرفى مىكند كه فرصتطلبان و ناآگاهان همواره در صدد تحريف و منحرف نمودن آن بودهاند.
استاد شهيد، از نظر لفظى، تحريف را از ماده (حرف) در زبان عربى مىداند كه به معناى متمايل كردن يك چيز از مسير اصلى است; (3) يعنى معادل نسبى تغيير و تبديل است.
در انواع تحريف، شهيد مطهرى بر دو نوع اصلى تكيه مىكند; تحريف لفظى و تحريف معنوى. تحريف لفظى به معناى تصرف در ظاهر لفظ و سخن است و تحريف معنوى، تغيير مراد و مفهوم سخن است. (4)
ايشان سپس به كاربرد لفظ تحريف در قرآن اشاره مىكند و تحريف را از نظر قرآنى به يهوديان منتسب مىداند و به اين آيه از قرآن اشاره مىكند كه مىفرمايد:
«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه» (5) كه قرآن طى آن تحريف در كلام خداوند را پس از فهم معناى واقعى، به يهود نسبت مىدهد.
مصاديق تحريفات لفظى
چنان كه بيش از اين گفته شد، شهيد مطهرى در بخش تحريفات لفظى، به شدت از مرحوم محدث نورى و كتاب او در زمينه تحريفات عاشورا، يعنى لؤلؤ و مرجان متاثر است. (6) ايشان مصاديق تحريفات لفظى را بيشتر از لؤلؤ و مرجان نقل نموده و صراحت و شجاعت محدث نورى را تحسين مىنمايد.
يكى از اين مصاديق، آب خواستن امام حسين (ع) در پايين منبر على (ع) و آب آوردن عباس (ع) براى ايشان است. (7) نمونه دوم جلال و شكوه و جبروت و روى كرسى مرصع نشستن سيدالشهدا در مكه است. (8) نمونه سوم، حضور ليلا مادر علىاكبر در كربلا و نذر او كه اگر علىاكبر سالم بماند، او مسير كربلا تا مدينه را ريحان بكارد. نمونه ديگرى كه شهيد مطهرى از قول محدث نورى نقل مىنمايد، داستان عروسى قاسم در روز عاشورا است. (9) مصاديق ديگرى كه ذكر مىشود، زنده شدن هاشم مرقان در روز عاشورا و داشتن نيزهاى با 60 ذرع و رقم سپاه عمر سعد به يك ميليون و ششصد هزار نفر، هفتاد ساعته بودن روز عاشورا، كشته شدن سيصد هزار نفر به دست امام حسين (ع) و ملاقات امام زينالعابدين با جابر در روز اربعين است. (10)
شهيد مطهرى پس از ذكر اين مصاديق و نشان دادن بىپايگى آنها مىنويسد: «آن چيزى كه بيشتر دل انسان را به درد مىآورد، اين است كه اتفاقا در ميان وقايع تاريخى، كمتر واقعهاى است كه از نظر نقلهاى معتبر، به اندازه حادثه كربلا غنى باشد; يكى از چيزهايى كه سبب شده متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته بشود، اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده است». (11)
ايشان در ادامه مىگويد: «قضاياى كربلا، قضاياى روشنى است و سراسر اين قضايا هم افتخارآميز است، ولى ما آمدهايم چهره اين حادثه تابناك تاريخى را تا اين مقدار خدشهدار كردهايم; بزرگترين خيانتها را ما به امام حسين (ع) كردهايم». (12)
عوامل تحريف
شهيد مطهرى، عوامل تحريف را به دو بخش تقسيم مىكند; عوامل عمومى و عوامل خصوصى. عوامل عمومى تحريف، به حادثه عاشورا اختصاص ندارند. ايشان در عامل اغراض دشمنان و حس اسطورهسازى بشر را از عوامل عمومى تحريف فرهنگ عاشورا معرفى مىكنند.
درباره عامل اول، ايشان به تلاش حكومت اموى از همان ابتداى كار، براى تحريف نهضتحسينى اشاره مىكنند و براى مثال، نامه يزيد به ابن زياد مبنى بر اخلال و افساد مسلم در كوفه را مطرح مىكند. (13) اما شهيد مطهرى با ذكر اين عامل مىنويسد: «اين تحريف اثر نكرد. در حاثه كربلا با كمال تاسف هر چه تحريف شده است از ناحيه دوستان است». (14)
دومين عامل عمومى، تمايل بشر به اسطورهسازى و افسانهسازى است. ايشان مثالهايى از اسطورهسازىها درباره ابوعلى سينا و شيخ بهايى نقل مىكند و آن گاه نمونههايى از آن را در تاريخ اسلام ذكر مىكند.
اما عامل خصوصى، يعنى عاملى كه عموميت ندارد، بلكه مختص، حادثه عاشورا است، چيست؟ شهيد مطهرى اين عامل خصوصى را در پاسخهاى انحرافى به چرايى تاكيد و دستورات اكيد معصومين (ع) به تجديد خاطره و مصيبت امام حسين (ع) مىداند. پاسخهايى چون تسلاى خاطر حضرت زهرا (س) كفاره گناهان بودن و نيز استفاده از وسيله نامقدسى همچون دروغ و ريا براى يك هدف مقدس.
شهيد مطهرى و كتب تحريفگر
شهيد مطهرى در اين زمينه از دو كتاب كه داراى تحريفات فراوانى هستند، نام مىبرد كه ظاهرا اين نيز به پيروى از مرحوم محدث نورى است. استاد به شدت به اين دو كتاب مىتازد. وى نسبتبه ملاحسين كاشفى، مؤلف روضةالشهداء كه اگرچه او را فردى داراى فضل مىداند كه در وعظ تبحر داشته است، اما در عقيده وى نسبتبه تشيع اظهار تشكيك مىنمايد و او را از اين جهت فردى بوقلمونصفت مىنامد (15) و روضةالشهداء را حاوى جعليات بىشمارى در نقل وقايع و ثبت اسامى و داستانها و حاوى افسانهپردازى معرفى مىنمايد.
ايشان همچنين كتاب اسرارالشهادة تاليف مرحوم ملاآقا دربندى را نيز يكى از منابع تحريفزا درباره عاشورا معرفى مىكند. و درباره اسرارالشهادة مىنويسد: «تمام حرفهاى روضةالشهداء را به اضافه يك چيزهاى ديگر، همه را يك جا جمع كرد كه ديگر واويلا است; واقعا بر اسلام بايد گريست». (16)
سوم. شهيد مطهرى و تحريفات معنوى در فرهنگ عاشورا
شهيد مطهرى از تحريف معنوى به توجيه و تفسير خلاف معنى واقعى ياد مىكند و نمونهاى از تحريف معنوى در صدر اسلام را تحريف اين جمله پيامبر به عماركه فرمودند: «اى عمار تو را دستهاى سركش مىكشند» ، معرفى مىكند. اين جمله توسط معاويه تحريف معنوى شد و او گفت كه عمار را على (ع) كشته است كه او را به جنگ آورده است. (17)
شهيد مطهرى با بيان شروط مقدس بودن يك نهضت، يعنى شخصى نبودن و انسانى بودن يك نهضت، داراى بينش و بصيرت قوى بودن و پيشتاز بودن و تك بودن (18) ، نهضتحسينى را نهضتى مقدس برمىشمارد و به بيان اين نكته مىپردازد كه هر چه نهضت مقدستر و داراى اهدافى عالىتر باشد، تحريفات معنوى در آن بيشتر است.
شهيد مطهرى دو تحريف معنوى در نهضت عاشورا ذكر مىكند و به صورتى جدى به نقد آن مىپردازد. نخستين تحريف معنوى كه استاد از آن ياد مىكند، اين تفكر است كه شهادت حسين (ع) كفاره گناهان امت است. ايشان اين تفكر را تفكرى مسيحى معرفى مىكند و مىگويد: «مىگوييم امام حسين كشته شد، براى اينكه گناهان ما بخشيده شود. نمىدانيم كه اين فكر را ما از دنياى مسيحيت گرفتهايم; ملت مسلمان خيلى چيزها را، ندانسته از دنياى مسيحيتبر ضد اسلام گرفت; يكى همين است. يكى از اصول و معتقدات مسيحيت، مسئله به صليب رفتن مسيح است. براى اينكه فادى باشد. الآن «الفادى» لقب مسيح است... مىگويند مسيح به دار رفت و اين به دار رفتن عيسى، كفاره گناهان امت است. فكر نكرديم كه اين حرف مال دنياى مسيحيت است و با روح اسلام سازگار نيست; با سخن حسين سازگار نيست; به خدا قسم تهمتبه اباعبدالله است... اباعبدالله كه براى مبارزه با گناه كردن قيام كرد، ما گفتيم قيام كرد كه سنگرى براى گنهكاران بشود; ما گفتيم يك شركتبيمه تاسيس كرد، بيمه گناه. گفتشما را از نظر گناه بيمه كردم، در عوض چه مىگيرم؟ شما براى من اشك بريزيد، من درعوض گناهان شما را جبران مىكنم». (19)
دومين تحريف معنوىاى كه شهيد مطهرى به تبيين آن مىپردازد، آن است كه نهضتحسينى، نهضتى است كه به امام حسين (ع) اختصاص يافته است. استاد شهيد، نتيجه چنين فلسفهاى را غيرقابل پيروى بودن نهضت مىداند. شهيد اين سخن را با كلام خود امام حسين (ع) مغاير مىداند كه آن حضرت علت قيام را به اصول كلى اسلام معطوف نموده است، نه يك دستور خصوصى. ايشان مىنويسد: «امام حسين (ع) مكتب به وجود آورد، ولى مكتب عملى اسلامى; مكتب او همان مكتب اسلام است. ولى اسلام بيان كرد و حسين عمل كرد. در درجه اول بيش از هر كس ديگر عمل كرد، ماهرانه آن را تحريف كرديم. براى اينكه اين حادثه را از مكتب بودن خارج كنيم و قهرا از قابل پيروى بودن خارج كنيم. وقتى از مكتب خارج شد، ديگر قابل پيروى كردن نيست. وقتى قابل پيروى نشد، پس ديگر از حادثه كربلا، نمىشود استفاده كرد. از اينجا ما حادثه را از نظر داشتن اثر مفيد عقيم كرديم». (20)
فلسفه دستور ائمه اطهار (ع)
شهيد مطهرى يكى از مسائلى را كه موجب تعبير و تفسير بد و نارسا از حادثه عاشورا شده است، تعبير نادرست از تاكيد ائمه به سوگوارى بر سيدالشهداء (ع) مىداند. ايشان در اين زمينه، دو پاسخ انحرافى به اين پرسش كه چرا ائمه، به سوگوارى بر امام حسين دستور دادهاند را دو تحريف معنوى در فرهنگ عاشورا معرفى مىكند.
ايشان پاسخ اول را سوگوارى به خاطر تسلاى خاطر حضرت زهرا (س) عنوان مىكند و به شدت به اين ايده مىتازد و آن را توهينى بزرگ به حضرت زهرا مىداند. (21) استاد شهيد پاسخ دوم را، بىتقصير كشته شدن و مظلوم بودن امام حسين (ع) معرفى مىكند.
شهيد مطهرى اين نگاه را نگاهى عقبمانده مىشمارد كه در آن، امام حسين (ع) فردى نفله معرفى شده است. ايشان در اين باره مىگويد: «چه كسى گفته خون حسينبن على (ع) هدر رفت؟ اگر در دنيا شما انسانى پيدا كنيد كه نگذاشتيك قطره خونش هدر برود، حسين بن على (ع) است... آدمى كه كشته شدنش موجب شد كه نام او پايه كاخ ستمكاران را يك قرن، دو قرن، ده قرن، بيست قرن بلرزاند، اين آدم نفله شد؟! هدر رفت؟!» (22)
شهيد مطهرى و فلسفه صحيح قيام عاشورا
چنان كه گفتيم، شهيد مطهرى در وادى نفى و رد فلسفههاى تحريفى و انحرافى نسبتبه قيام سيدالشهداء و منحرف نمودن فرهنگ عاشورايى، شجاعانه وارد مىشود و به نقد همه آنها مىپردازد. اما پرسش باقى مانده آن است كه از منظر استاد شهيد، فلسفه قيام اباعبدالله چيست؟
از نظر استاد، فلسفه قيام عاشورا، امر به معروف و نهى از منكر است و آنچه كه بايد در فرهنگ عاشورا نهادينه شود، همين عنصر و چند ماهيتى (24) برمىشمارد و به بررسى عوامل نهضت و ارزشگذارى آنها مىپردازد. وى سه عامل تقاضاى بيعت، دعوت مردم كوفه و امر به معروف و نهى از منكر را مورد بررسى قرار مىدهد و تقاضاى بيعت را اولين عامل، دعوت مردم كوفه را ضعيفترين عامل و امر به معروف و نهى از منكر را عامل اصلى و اساسى نهضت معرفى مىنمايد; عاملى كه مىتواند تمامى حركت و نهضتسيدالشهداء را تعبير و تفسير نمايد. اين هدف و فلسفه نيز به تمامى در سخن و سيره امام حسين (ع) نمايان است و سخن امام به محمد حنفيه نيز نمايانگر اين موضوع است: «انى لم اخرج اشرا و بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى و ابى» ; (25) مردم دنيا بدانند كه من يك آدم جاهطلب، مقامطلب، اخلالگر، مفسد و ظالم نيستم; من چنين هدفهايى ندارم; قيام من، قيام اصلاحطلبى است; قيام و خروج كردم، براى اينكه مىخواهم امت جدم را اصلاح كنم; من مىخواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم. (26)
شهيد مطهرى، منطق شهيد را منطق امر به معروف و نهى از منكر مىداند و بالاترين ارزش را در نهضتحسينى از آن امر به معروف و نهى از منكر قلمداد مىنمايد. ايشان در اين باره مىگويد: «اين عامل ارزش بسيار بسيار بيشترى از دو عامل ديگر، به نهضتحسينى مىدهد. به موجب همين عامل است كه اين نهضتشايستگى پيدا كرده است كه براى هميشه زنده بماند، براى هميشه يادآورى شود و آموزنده باشد. اگر دعوتى از امام نمىشد، حسينبن على (ع) به موجب قانون امر به معروف و نهى از منكر نهضت مىكرد; اگر هم تقاضاى بيعت از او نمىكردند باز ساكت نمىنشست». (27)
وظايف خواص و عوام در برابر تحريفات
از ديدگاه شهيد مطهرى، هم خواص و هم عوام، در شكلگيرى تحريفات و آسيبها نقش داشتهاند. همچنين هر دو گروه در زدودن اين تحريفات و مبارزه با آنها نقش دارند. علما وظيفه دارند كه در مقابل بدعتها بايستند و با آنها مقابله كنند; همچنين با نقاط ضعف مردم مقابله كنند نه آن كه از آنها استفاده كنند. ديگر آنكه بايد با عوامل پيدايش تحريفات بستيزند، دست دشمنان را كوتاه كنند و با اسطورهسازىها مبارزه نمايند. (28)
عوام نيز بايد خود را مسئول بدانند; چرا كه بعضى از مسائل به درس خواندن احتياج ندارد، بلكه فطرت سليم مىخواهد; بنابراين وظيفه مردم آن است كه روضههاى دروغ و حرفهاى سست را نپذيرند و نسبتبه آنها واكنش نشان دهند.
چهارم. مقايسه آراى شهيد مطهرى با روشنفكران غير دينى، روشنفكران دينى و عالمان دينى
الف. روشنفكران غير دينى; خاستگاه و پايگاه فكرى و موضع استاد شهيد، تا حدود بسيارى، با روشنفكران غيردينى متفاوت و متمايز است. آنها از دريچه پوزيتيويستى، راسيوناليستى و ليبراليستى، با مقولات فرهنگى دينى، از جمله عزادارى و نمادهاى فرهنگ عاشورا مواجه مىشوندو اساس اين فرهنگ را مورد هجوم قرار مىدهند. در حالى كه شهيد مطهرى از پايگاهى دينى و با تلفيق نگاه بروندينى و دروندينى، به اين مقوله مىنگرد. آنها با نگاهى كاملا بروندينى و از سر انكار به آن مىپردازند.
ميرزا فتحعلى آخوندزاده (1227 - 1295 ق) و آقاخان كرمانى (1270 - 1314 ق) دو نمونه از اين روشنفكران غيردينى هستند كه به اين مسئله به صورتى بسيار سطحى پرداختهاند. آخوندزاده نقل وقايع عاشورا را موجب تلخ كامى و عزادارى را عملى بىفايده مىانگارد. (29)
آقاخان كرمانى نيز همانگونه، البته كمى دقيقتر، بر مراسم عزادارى مىتازد و آن را موجب برانداختن آيين كامرانى و شادى از ميان ملت مىداند; (30) نمونه ديگر سيد احمد كسروى است كه اطلاعات وسيع او، وى را از ديگر افراد اين تيپ جدا مىسازد.
او اطلاعات نسبتا خوبى از وضعيت زمان خود، در زمينه عزادارى ارائه مىدهد (31) كه از اين منظر مىتوان استاد شهيد را با او مقايسه نمود; اما از آنجا كه بنياد انديشه او براساس تفكر جديد غربى است، نتيجهگيرىهايش كاملا فاسد و مخرب است و به هدم اساس عزادارى و حتى هدم اساس تشيع مىانجامد. از اين رو، در نتيجهگيرى با شهيد مطهرى اختلاف مبنايى دارد.
ب. روشنفكران دينى; روشنفكران دينى در گسترده ساختن زمينههاى انديشه استاد نقش مؤثرى داشتهاند; از اين رو، ايشان در آراى خود به دغدغههاى اين قشر توجه بسيار دارد. روشنفكران دينى تا حدودى به برداشت دروندينى مىپرازند، با استاد قرابت مىيابند. در زمينه آسيبهاى روشى با جلال آل احمد كه عزادارىهاى نامشروع را از سيدمحسن امين، ترجمه نموده است، مشترك است.
استاد با دكتر شريعتى اشتراكات بيشترى دارد; اگر چه اختلافات قابل توجهى نيز وجود دارد. هر دو بر نظريه فدا شدن حسين براى گناهان امت مىتازند و آن را انديشهاى مسيحى مىدانند (32) و هر دو نسبتبه روند موجود عزادارىها نگاه انتقادى شديد دارند. (33) اما نگاه جامعهشناختى دكتر شريعتى بر نگاه دروندينى وى تفوقى آشكار دارد. شهيد مطهرى به هر دو بعد تحريفات لفظى و معنوى توجه يكسان دارد، اما شريعتى بيشتر به تحريفات معنوى نظر دارد.
ج. عالمان دينى و روحانيت; در ميان عالمان دينى كه در زمينه تحريفات و آسيبهاى عزادارى مطلب نوشتهاند، شهيد مطهرى بيشترين ارتباط را با مرحوم محدث نورى دارد و بيشترين بهرهگيرى را نيز از كتاب لؤلؤ و مرجان ايشان مىنمايد; البته نگرش محدث نورى كاملا دروندينى بوده است، در حالى كه نگرش شهيد مطهرى تلفيق دو سطح دروندينى و بروندينى است.
همچنين محدث نورى، بيشتر به تحريفات لفظى پرداخته است، در حالى كه شهيد مطهرى، علاوه بر تحريفات لفظى به تحريفات معنوى نيز به طور جدى توجه مىنمايد. همچنين ايشان بسيار جامعتر از مرحوم سيد محسن امين كه «التنزيه لاعمال الشبيه» را نگاشته است و در آن به آسيبهاى روشى توجه نشان داده است، مباحث تحريفشناسى را پى مىگيرد.
شهيد مطهرى نسبتبه كتاب شهيد جاويد با آنكه رويكرد اصلاحطلبانه آن را نسبتبه گذشته، به ديده قبول مىنگرد، اما فلسفه برآمده از كتاب را نادرست مىشناسد و فلسفه ذكر شده، يعنى حكومت را موجب خدشهدار شدن علم امام، بهايى بيش از اندازه به عامل دعوت مردم كوفه، (34) و عدم تبيين دقيق و كامل كل حركت و نهضتحسينى مىشمارد.
در نسبت ميان شهيد مطهرى و امام خمينى (ره)، بايد تفكرات استاد شهيد را مجموعهاى منسجم از رهگيرىهاى امام خمينى به شمار آورد; در تفكر امام، هم توجه به آسيبهاى لفظى و روشى و هم به خصوص توجه به آسيبها و تحريفات معنوى به وفور مشاهده مىشود; البته امام بيشتر از پايگاهى دروندينى با ديدگاهى روشنبينانه، به طرح موضوعات پرداخته است. با اين حال، گفتار و تفكر امام، مجموعه جامعى را در بر مىگيرد، ولى شهيد مطهرى به مصاديق توجه بيشترى داشته و نيز ديدگاه بروندينى را به نحو جزئىتر و مشخصترى وارد نظريه و ديدگاه خود نموده است.
پنجم. نتيجهگيرى
نهضت عاشورا نهضتى سترگ و نقطه عطفى اساسى در تاريخ تشيع به شمار مىآيد كه در ساخت و بافت زندگى شيعيان، تاثيرى بسزا نهاده و فرهنگ مخصوص به خود را شكل داده است. از آنجا كه هر پديده اجتماعى دچار آفتها و آسيبهايى است، اين فرهنگ نيز در طول زمان، روياروى اين آسيبها و تحريفات قرار داشته و دارد. در اين ميان، شهيد مطهرى از بزرگترين كسانى است كه به طور مؤثر در پيراسته كردن فرهنگ عاشورا و طرز تلقى از آن و مبارزه با آسيبها و تحريفات گام برداشته است.
ايشان از پايگاه عالم دينى مصلح و زمانشناس كه يك پاى در حوزه سنتى و پاى ديگر در حلقه روشنفكران دارد، با تلفيق ديدگاههاى بروندينى و دروندينى، وارد اين مبحثشده است. ايشان دو نوع تحريف لفظى و معنوى را برمىشمارد و دومى را خطرناكتر معرفى مىكند. استاد شهيد به ذكر مصاديق تحريفات و آسيبهاى لفظى از كتاب لؤلؤ و مرجان محدث نورى مىپردازد و عوامل تحريف، به خصوص تحريف لفظى را اغراض دشمنان، حس اسطورهسازى و علتتراشىهاى انحرافى براى تاكيد معصومين به سوگوارى امام حسين (ع) عنوان مىنمايد و روضةالشهداى ملاحسين كاشفى و اسرارالشهادة ملا آقا دربندى را دو نمونه از كتابهاى تحريفزا مىداند.
شهيد مطهرى قلمداد كردن شهادت امام حسين (ع) به مثابه كفاره گناهان امت و خصوصى بودن خيام را، دو فلسفه انحرافى و عوامل تحريف و آسيبهاى معنوى در فرهنگ عاشورا مىنماياند.
از ديدگاه شهيد مطهرى، فلسفه صحيح و اساسى قيام عاشورا كه زداينده تحريفات و آسيبها و عامل تحرك و پويايى فرهنگ عاشورا است، امر به معروف و نهى از منكر است; اين فلسفهاى است كه امام حسين (ع) خود بدان تصريح و اشاره مىنمايد و هضتخود را بر پايه آن سامان مىدهد.
از منظر استاد، تنها بر اين پايه است كه مىتوان نهضت عاشورا را تبيين نمود. از اين رو، عوام و خواص، هر دو وظيفه ايستادگى در برابر تحريفات لفظى و معنوىرا دارند. شهيد مطهرى، در مقام مقايسه، از حيث روشى، به خصوص در بررسى تحريفات معنوى، به نظرات روشنفكران، به ويژه روشنفكران دينى توجه دارد و نگاه بروندينى آنها را در سطح تحليل خود دخالت مىدهد. همچنين از حيث محتوا و استدلال به علماى دينى نزديك است و از پايگاهى دروندينى، به پردازش مسائل و مباحث مىپردازد. ايشان از اين حيث، از مرحوم محدث نورى و امام خمينى (ره) الهام گرفته استبا انديشه خود آن را پرورانده و به آن انسجام و قوام داده است.