responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 121  صفحه : 3

يهوديسم افراطى، زمينه‌ها و انگيزه‌ها


اشاره

پديده بنيادگرايى، عارضه‌اى است كه دامان بسيارى از اديان و آيين‌ها را آلوده كرده است; دين يهود نيز از اين آفت و عارضه مصون نمانده است. ظهور يك دولت افراطى در اسرائيل، نماد بارز اين عارضه است.
دكتر نويد كرمانى، استاد ايرانى‌الاصل مطالعات دينى در دانشگاه بن آلمان، در مطلب حاضر مى‌كوشد، زمينه‌هاى ظهور اين جريان افراطى و بنيادگرا را مورد بررسى قرار دهد. ذكر اين نكته بايسته است كه مطلب حاضر، شكل منقح و تلخيص شده‌اى از سخنرانى ايشان در «مركز بين‌المللى گفت‌وگوى تمدن‌ها» است.
×××××
تا پيش از عصر تجدد، در فلسفه و الهيات يهودى، اين انديشه وجود نداشت كه دين و ملت‌يهود حكومتى دينى برپا كنند. يهوديان در آن زمان، در هر جاى دنيا، اقليتى به شمار مى‌آمدند كه رابطه‌شان با حكومت و دولت‌سياسى حاكم، به گونه‌اى بود كه فقط در پى حفظ هويت دينى خويش بودند. يهوديت قرون وسطى مى‌كوشيد تا ثابت كند كه در آيين يهود، ارزش‌هايى بسيار قوى حاكم است; چرا كه اقليت همواره در پى آن است كه به اكثريت نشان دهد، از ارزش‌هاى بالايى برخوردار است; اين وضع در مورد شيعه نيز صادق است; وضعيت‌شيعه پيش از دوره صفويان و پس از اين دوره، به لحاظ ارزشى بسيار متفاوت است.
روش تفكر و ارزش‌هاى شيعيان، پس از اينكه در دوره صفويه حكومت را به دست گرفتند، كاملا دگرگون شد. در دين يهود نيز، هم در قصه‌هاى عرفانى، هم در قبالاها، هم در فلسفه ابن ميمون، دنياى خاصى تصور شده بود كه انديشه تشكيل يك دولت‌سياسى يهودى در آن جايى نداشت. فكر آنها به اين مسئله معطوف بود كه در نبود منجى (ماشيا) چه بايد كرد؟ لذا در يهوديت آن زمان، فلسفه و عرفان بسيار قوى بود.
تفكر صهيونيزم، از قرن نوزدهم در اروپا شكل گرفت; اين فكر واكنشى بود در برابر فشارهايى كه به خصوص در اروپا بر يهوديان اعمال مى‌شد. البته در جهان اسلام نيز يهوديان تحت فشارهايى بودند، ولى در اروپا شرايط خاصى حاكم بود كه برخى روشنفكران يهودى را به تامل، براى گريز از اين فشارها واداشت. جنبشى كاملا سكولار از يهوديان، بر آن بود كه يهودى بودن، نه تنها يك دين، بلكه بيشتر يك ملت است و نيازى به كشورى مستقل دارد. اين فكر در بستر مدرنيته پديد آمد و تا پيش از دوره مدرنيته كه امپراتورى‌هايى چون عثمانى حاكم بودند، اصلا تصور كشورى مستقلى به ذهن يهوديان هم نمى‌رسيد.
مطلب قابل توجه اين است كه بنيانگذاران فكر صهيونيزم، نه از ارتدوكس يهودى، بلكه از روشنفكرانى بودند كه در دامان فرهنگ غرب پرورش يافته بودند; برخى از آنها اصلا مذهبى نبودند و برخى ديگر، پايبندى اندكى به دين يهود داشتند. قدس يا اورشليم، در ابتدا براى آنها اهميت چندانى نداشت و حتى براى تشكيل كشور يهود، به آرژانتين و يا جايى در افريقا فكر مى‌كردند و فلسطين اولويتى براى آنان نداشت. اين گروه افراد ليبرالى بودند كه مى‌خواستند هويت‌يهودى خود را حفظ كنند.
تا پيش از قرن نوزدهم نيز روشنفكران يهودى، هيچ توجهى به يهوديت‌خويش نداشتند، ولى فشارهاى وارد بر يهوديان موجب شد كه آنها به اين فكر بيفتند. اين فكر در ابتدا براى بسيارى از يهوديان اروپا جذاب بود كه بتوانند براى خود دولت داشته باشند، اما يهوديان اصلا به اين موضوع توجه نكرده بودند كه ممكن است تشكيل دولتى مستقل، موجب بيرون راندن غيريهوديان و درگير شدن با آنها شود، ولى با شروع مهاجرت به فلسطين و افزايش تعداد مهاجران، سرزمين فلسطين، از آرمان اوليه تشكيل ولت‌يهودى مهم‌تر شد.
به رغم ادعاهاى گفتمان صهيونيستى، به خوبى مى‌توان ديد كه از آغاز دهه دوم قرن بيستم، دست كم برخى از رؤساى اين جنبش، به خصوص جناح راست و راديكال‌ها، به گرايش‌هاى ضد عربى روى آوردند; چرا كه ساكنان فلسطين عرب بودند. براساس اسنادى كه برخى محققان يهودى مخالف گفتمان صهيونيستى در اسرائيل نوشته‌اند، معلوم مى‌شود كه از دهه دوم قرن بيستم، بخشى از جنبش صهيونى، به خوبى مى‌دانست كه فلسطين براى كشور مستقل يهودى انتخاب شده و مهاجرت به آنجا، به هر حال، با طرد ساكنان آنجا يا استعمار آن كشور همراه خواهد بود.
بسيارى از روشنفكران يهودى كه در ابتدا مروج اين جريان بودند، با مشاهده اين بخش از جنبش صهيونى از آن دورى گزيده و به مخالفت‌با آن برخاستند. آنها چندان به فكر تشكيل دولت و كشور نبودند، بلكه بيشتر در صدد بازگشت‌به وطن و سرزمينى بودند كه دين يهود از آنجا برخاسته بود; آنها قصد طرد غيريهودى‌ها از فلسطين را نداشتند.
نكته مهم اين است كه تا زمان تاسيس دولت اسرائيل، فكر صهيونى، به اين لحاظ كه مى‌خواست‌بر پايه دين يهود دولتى برپا كند، فكرى اصول‌گرايانه است. از طرفى، كسانى كه دولت اسرائيل را بنيانگذارى كردند، افرادى كاملا سكولار بودند و اگر هم متدين بودند، نمى‌خواستند قوانين تورات را در سياست پياده كنند، و از طرف ديگر، ارتدوكس يهودى كاملا مخالف صهيونيست‌ها بود و هنوز هم بسيارى از آنها در اسرائيل و به خصوص در اروپا، مخالف دولت اسرائيل هستند و معتقدند كه انسان نبايد در كار خدا دخالت كند. آنها هنوز خود را در تبعيد مى‌دانند و پرداختن به تشكيل دولت‌يهودى پيش از آمدن منجى را كفر مى‌دانند. به عقيده آنها بايد صبر كرد و از دخالت در سياست پرهيز كرد تا منجى (ماشيا) ظهور كند; پس مخالفت‌با دخالت دين در سياست، هم از طرف سكولارها و هم از طرف علماى دينى يهود، صورت مى‌گرفت.
اكثريت ارتدوكس يهودى، در سال‌هاى 1950 - 1945، مخالف سياسى كردن دين يهود و تشكيل دولت‌يهودى بودند، ولى به لحاظ سياسى نبودن و عدم دخالت در امور سياسى، آشكارا مخالفت نمى‌كردند. اين بخش از ارتدوكس يهودى، در مسائل اجتماعى، نظير مسائل مربوط به زنان، بسيار سنتى فكر مى‌كردند و به اين لحاظ بسيار سنتى‌تر از صهيونيست‌ها به حساب بيايند. مخالفت آنان با دولت‌يهود و عدم دخالتشان در سياست، نه از روى تفكر مدرن، بلكه سنت‌گرايانه است. در بخش شرقى اورشليم يا همان قدس، شرايط به گونه ديگرى است; در آنجا مدرنيته فقط از لحاظ تكنولوژيكى حضور دارد و شرايط زندگى كاملا سنتى، مذهبى و تحت قوانين شرع يهود است.
در سال 1945 دو جناح يهودى از بقيه فعال‌تر بودند; يكى جناح صهيونيست‌بود كه آرام‌آرام حاكميت‌يافت. اين جناح به دنيا، نگاهى سكولار داشت و نمى‌خواست دولت اسرائيل قوانين دينى يهود را به زور به اجرا بگذارد. جناح ديگر تفكر ارتدوكسى بود كه در سياست دخالت نمى‌كرد و تاثيرگذار هم نبود.
پس از تشكيل اسرائيل، پديده سومى ظهور كرد; نوعى ارتدوكس پديد آمد كه به حاكميت عادت كرد، ولى همان نگاه سنتى را داشت و اين پديده بسيار خطرناكى است كه امروزه در ساختار سياسى اسرائيل نفوذ كرده و به حكومت روى آورده است. بسيارى معتقدند كه اين امر موجب شده است كه مقدسين يهودى كه براى دو هزار سال خود را از دولت دور نگه داشته بودند، در اين چهل - پنجاه سال اخير به حكومت عادت كنند.
جنگى كه امروزه ميان يهوديان در اسرائيل در گرفته است، دو دسته بازيگر دارد; نخست صهيونيست‌هاى سكولارى هستند كه مى‌خواهند آزادى خود از دين را حفظ كنند و ديگرى همان ارتدوكس قبلى است كه امروز وارد دولت‌شده و مى‌خواهد ارزش‌هاى دينى را به عنوان قوانين دولتى به اجرا بگذارد. بسيارى از اسرائيلى‌ها از اين وضعيت‌سخت نگران هستند، ولى اين جريان هم اينك رشد فراوانى يافته است; براى مثال حزب ارتدوكس‌هاى شرقى كه از ابتدا مخالف جريانات سياسى، از قبيل جنگ با اعراب بود، امروزه به بدترين دشمن عرب‌ها تبديل شده است كه بيشترين فشار را بر دولت اسرائيل وارد مى‌كند. اين ارتدوكس مى‌كوشد، دولت را تحت فشار بگذارد كه مردم روزهاى شنبه با ماشين رفت‌وآمد نكنند، آسانسور سوار نشوند و به طور كلى خواهان اين است كه زندگى عمومى تعطيل شود. عمل به اين پيشنهاد، گاهى به زد و خورد منجر مى‌گردد و گروه‌هاى فشار مذهبى، مردم را به اجراى قوانين مذهبى يهود مجبور مى‌كنند. از طرف ديگر، بسيارى از اسرائيلى‌ها با اين افكار مخالف بوده و طرفدار سكولاريسم هستند.
تحول شگفتى كه در سال‌هاى اخير در اسرائيل و نيز در خارج از آن صورت گرفته، ظهور فكر جديدى در دنياى يهود است كه ريشه‌هاى اجتماعى آن به صهيونيزم اوليه باز مى‌گردد; هر چند كه خود منتقد صهيونيزم به شمار مى‌رود. اين تفكر به «پست مدرنيزم‌» معروف است و طرفداران آن يهوديت را به معناى يك دين قبول دارند و بر آن تاكيد مى‌ورزند، ولى به همان فكر سنتى يهوديان، يعنى جدايى دين از دولت معتقد هستند. برخى از آنها، دولت اسرائيل را به عنوان ابزار عملى كه براى ادامه حيات يهود لازم است، قبول دارند، ولى برخى ديگر كه افراطى‌تر هستند، معتقدند كه آينده يهوديان بايد در دولت فراملى تامين گردد; دولتى كه سكولار باشد و پيروان اديان مختلف بتوانند در آن زندگى كنند.
با اينكه اين فكر در جناح‌هاى مختلف يهودى بسيار قوى است، ولى هنوز حاكم نشده است، اما آثار آن را مى‌توان در خود اسرائيل، ادبيات، فيلم‌ها و به خصوص در تاريخ‌نويسى و حتى در افكار دينى يهود ملاحظه كرد.
جنبه‌اى از اين تحولات، به يهوديان شرقى تبار مربوط مى‌شود; نسل دوم و سوم اين دسته از يهوديان، به هويت‌شرقى خود روى آورده‌اند. آنها به احياى فرهنگ عربى گذشته خود توجه داشته و بر آن تاكيد دارند; مثلا به موسيقى عربى، غذاى عربى و....
امروز مسئله احياى هويت‌يهوديان شرقى در اسرائيل بسيار مطرح است; آنها مى‌خواهند هويت گذشته خويش را بازيابند. اين جريان به لحاظ سياسى بسيار ضعيف است و به خصوص پس از مرگ اسحاق رابين و تجربه باراك كه تجربه بدى بود و موقعيت كنونى اسرائيل با نخست‌وزيرى شارون كه بيشتر مايل به تندروى است، چندان آينده‌اى برايش متصور نيست، ولى همين جريان موجب روى كار آمدن «ميتسنا» شد.
ميتسنا، يكى از رهبران اسرائيل بود كه پس از اسحاق رابين، در صدد رسيدن به صلح پايدار و سامان دادن به اوضاع بود. برخى از روشنفكران فلسطين مى‌گفتند كه براى اولين بار، به يك رهبر اسرائيلى اميدوار شده‌اند. اين جريان به لحاظ سياسى هنوز ضعيف و نوپاست، به همين دليل ميتسنا در انتخابات قبلى اسرائيل به شدت شكست‌خورد. اما از لحاظ فكرى، اين جريان در جنبه‌هاى مختلفى، چون تاريخ، فلسفه، دين، فرهنگ و موسيقى در حال پيشرفت است.
خلاصه آنكه پس از تاسيس اسرائيل، صهيونيسم هر چه بيشتر يهودى شد و اين كار به كمك تفسيرهاى خاصى از تورات صورت گرفت; در دين يهود پتانسيلى براى اينگونه تفسيرها وجود دارد.
پس بايد در ريشه‌يابى ظهور جريان افراطى در ميان يهوديان، هم به دلالت‌هاى متنى تورات و هم به وضعيتى كه موجب غلبه اصولگرايان يهود بر سكولارهاى آنها شد، توجه نمود.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 121  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست