responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 83  صفحه : 14

معرفى هاى اجمالى


العقائد الحقة
آيةاللّه سيد احمد موسوى خوانسارى. تحقيق ناصر باقرى بيدهندى. نشر دليل, چاپ اول, 1421هـ, قم.يكى از آثار ارزشمندى كه در بحث اصول عقايد به رشته تحرير درآمده, كتابى است به نام (العقائد الحقه) اثر مرحوم آيةاللّه العظمى سيّد احمد خوانسارى.
معظم له به سال 1309 هجرى قمرى در خوانسار متولد شد و در همان سامان به فراگيرى علوم حوزوى پرداخت. بعد به اصفهان و آن گاه به نجف اشرف رفته و از محضر بزرگانى چون شيخ شريعت اصفهانى و آخوند خراسانى و سيّد محمد كاظم يزدى بهره مند گرديد و به درجه اجتهاد و استنباط احكام رسيد. وى پس از بازگشت به ايران و درگذشت آيةاللّه العظمى بروجردى يكى از مراجع بزرگ تقليد شد, ولى در عين حال زندگى بسيار ساده و بى تكلفى داشت; به طورى كه تا لحظه وفات در منزلى استيجارى مى زيست. اين در حالى بود كه وجوهات فراوانى از سوى مقلدينش براى او ارسال مى شد.
آيةاللّه خوانسارى مجسمه تقوا و فضيلت و اخلاق كريمه بود و از فرط تواضع و احترام نسبت به افراد, هيچ گاه در حضور مردم به جايى تكيه نمى داد و كليه ميهمانان و بازديدكنندگان خويش را تا در منزل مشايعت مى نمود. خصوصيت بارز ديگر ايشان عشق زياد به حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) بود; به گونه اى كه در مجالس عزاى آن مظلوم شديداً مى گريست.
اين فقيه و اسوه فضائل و تقوا در 27 ربيع الثانى سال 1405قمرى دار فانى را وداع گفت و مردم ايران و كليه مقلدينش را در سراسر جهان داغدار كرد.
از اين فرزانه برجسته تأليفاتى ارزشمند به رشته تحرير درآمد كه عبارتند از جامع المدارك در شرح مختصر نافع, مجموعة الرسائل, كتاب الصلاة و جز آن.
يكى از آثار ارجمند آيةاللّه خوانسارى العقائد الحقه است كه پيرامون مبدأ و معاد و ساير اصول شيعه به طور استدلالى از راه عقل و نقل و به طريق اهل كلام و به زبان عربى نگاشته شده است.
العقائد الحقه نخستين بار توسط مكتبة الصدوق به چاپ رسيد, ولى فاقد تحقيق بود. اما اين مهم توسط آقاى باقرى بيدهندى به انجام رسيد و نقصان هاى موجود در آن در حد امكان مرتفع گرديد.
كارهايى كه محققِ كتاب, انجام داده, به شرح ذيل است:
1. مأخذيابى; 2. ويرايش و تصحيح متن; 3. توضيح و ترجمه پاره اى از اصطلاحات و عناوين متن; 4. شرح تعدادى از مطالب مهم كتاب; 5. قرار دادن فهرست هاى فنى شامل فهرست آيات قرآنى و اعلام و كتب ياد شده در متن و معنا در تحقيق و موضوعات كتاب; 6. تكميل عناوين و فهرست متن كتاب; 7. ترجمه اى از مؤلف كتاب.
عناوين اجمالى مطالب كتاب به قرار ذيل است:
الكلام فى اثبات الصانع; الكلام فى اثبات النبوة العامة الكلام فى اثبات نبوة نبينا(ص); مبحث الامامة; ذكر النصوص على الائمه(ع) واحد بعد واحد ومعاجزهم; اثبات المعاد; ذكر شبهات والجواب عنها. محمد اصغرى نژادـ ديوان الهامى كرمانشاهى
مقدمه, تصحيح و تحقيق: اميد اسلام پناه, ناشر: ميراث مكتوب, چاپ اول, 1379, 463ص. اين نامه كه هست باغ فردوسش نام
فردوسى آل احمدش داد انجام
در گفتن اين طرفه كتاب الهامى
الحق ز سروش غيبش آمد الهام
شعر از قديمى ترين آفريده هاى روح بشرى است براى بيان و القاى احساسات و ادراكات انسانى. شعر پنهان ترين رابطه را با ضمير انسانى دارد و در عين حال از بهترين وسايل براى انتقال احساس و فكر و انديشه است و به قول محقق ارجمند محمدرضا حكيمى ـ در كتاب وزين ادبيات و تعهد در اسلام, ص22 ـ (طبع شعر و لطافت شعور, وديعه الهى است در اسلام; آنچه منع شده است انحراف است در كاربرد اين وديعه, وگرنه شعر غير منحرف, شعر موضعدار راستين, ستوده شده است: انّ من الشعر لحكمة. و شاعران متعهد را خداى در كلام خويش از جرگه ديگران درآورده و استثنا كرده است (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات). پيامبر اكرم و پيشوايان دين نيز به شعر اهميت بسيار داده اند و شاعران را در نشر حماسه حق همواره تشجيع كرده اند.)

و در بين مذاهب اسلامى, شيعه با شعر انس و الفتى بس افزون تر از ديگر مذاهب داشته و دارد ظلم هاى متعدد و فراوانى كه از ناحيه جباران و طواغيت نسبت به امامان(ع) روا داشته شده و از طرفى اوج عرفان و دانايى و عصمت اين بزرگواران, احساسى عظيمى در شيعيان به وجود آورده كه خلق سروده هاى بلند و اشعار حماسى توسط شيعيان آن امامان همام را در پى داشته است.

و چون جانگدازترين و جانكاه ترين ظلم ها و ستم ها درباره سيد و سالار شهيدان حسين بن على(ع) روا داشته شده است, بخش عظيمى از اشعار شاعران شيعى كه قلبشان جريحه دار اين ظلم و بيداد بوده اختصاص به حادثه كربلا پيدا كرده است. خود امامان هم شاعران شيعه را بر اين امر تحضيض و تشويق مى نمودند, كه شرح و بيان آن خود مقالات مفصلى را مى طلبد.

از آن جا كه در كشور ما ايران دو عنصر شيعى گرى و ذوق شعرى به هم پيوند عميقى خورده و هردو عنصر در كنار هم در وجود بسيارى از ايرانيان تبلور يافته است, در هر دوره اى از ادوار رشد و نمو شعر شيعى, رگه هايى از آن در بين ايرانيان مشاهده مى شود و حتى در بعضى از دوره هاى آن به اوج شكوفايى و بالندگى عظمت رسيده است كه هر خواننده اى را به تحسين مى دارد.

به هر حال اگر ايران را كشور شعر و ولايت بناميم, سخن گزافى نگفته ايم و بيراهه نپيموده ايم; چرا كه مردم آن از چنان ذوق لطيف و عشق عميقى به اهل بيت(ع) برخوردارند كه كم تر نمونه اى براى آن مى توان در جاى ديگر سراغ گرفت در اين سرزمين شاعرانى سترگ و اديبانى مودّب به عشق و ولاى اهل بيت پا به عرصه وجود گذارده اند كه جانشان مالامال از محبت خاندان نبى(ع) بوده و روح تشنه شان را از زمزم عشق على و اولاد على سيراب نموده اند و بحق مى توان آن ها را شاعران اهل بيت(ع) ناميد.

مولود خجسته اين تقارن (ذوق شعرى و دلدادگى) آثار و اشعار بلندى است كه بعضى از آن ها در لابه لاى دفترها و كتاب ها به ثبت رسيده تا ميراث مكتوبى براى ما و آيندگان باشد و چه مقدار از اين مكتوبات از بين رفته و يا ما را بدان دسترسى نيست. خدا مى داند و هزاران افسوس كه مقدار زيادى از آثار و اشعار به صورت شفاهى بوده و ميراث شفاهى پدران ما مى باشد كه در اين خطه هنرخيز سروده اند و سينه به سينه نقل نموده اند كه مقدار زيادى از آن ها به خاطر سهل انگارى ما به طاق نسيان سپرده شده و اين گنجينه هاى ارزشمند ضايع و نابود گشته است.

از شهرهايى كه شاعران شيعى و دوستدار اهل بيت, بسيار به خود ديده است شهر كرمانشاه مى باشد و اين شايد از آن جهت بوده است كه از ديرباز محل عبور شيفتگان عتبات عاليات بوده است و خاك پاى زائران و عاشقان حرم حسينى توتياى چشم مردم مهربان و عاشق پيشه آن ديار بوده و مى باشد, و يكى از زيباترين آثار و اشعار در اين زمينه (شعر شيعى) را مرحوم ميرزا احمد كرمانشاهى متخلص به الهامى سروده است كه به نام ديوان الهامى مشهور است.

از الهامى سه فرزند باقى ماند كه يكى از آن ها ابوالقاسم لاهوتى, شاعر آزاديخواه و انقلابى است كه به نظر بعضى اهل فن, اولين سراينده شعر نو قبل از نيما مى باشد. ديوان الهامى از معدود آثارى است كه بحمداللّه بخش مهم و اصلى آن در زواياى بعضى از كتابخانه ها با اسامى مختلف محفوظ مانده و با زحمات طاقت فرساى جناب اميد اسلام پناه و به سبكى زيبا و چشم نواز با توضيحات و تحقيقات مناسب به زيور طبع آراسته گرديده است.

عنايت سرور و سالار شهيدان(ع), از فردى عامى شاعرى بلند مرتبه و گرانمايه ساخته كه جز معجزه نامى ديگر بر آن نمى توان نهاد.
قصه از اين قرار بوده كه مرحوم الهامى بعد از گريه و زارى فراوان از بدِ اقبال دوران و مشكلات زندگى كه گريبانش را گرفته, خوابش مى برد و در خواب خدمت امام حسين(ع) مى رسد و از تنگناى معيشت و ديون زياد به محضر آن سرور جوانان بهشت و ريحانه رسول شكوه مى برد و از حضرتش گشايش مشكلات مادى زندگى را طلب كرده و همچنين زبانى رسا و فصيح را از مولا و سرورش تقاضا مى نمايد كه با آن زبان بتواند در مدح و رثاى حضرت شعر بسرايد و هر دو حاجت وى را امام حسين(ع) برآورده مى نمايد. بخشى از اشعار آن مرحوم در توضيح اين رؤياى صادقانه چنين است:
سرودم كه اى كارساز همه
به سوى تو روى نياز همه
يكى كِم رهاسازى از دست وام
دوم آن كه گويا زبانم كنى
به گفتار نيكو بيانم كنى
كه نامى به نام تو دفتر كنم
ثناى تو را روز و شب سر كنم
بگفت آنچه كام تو بد دادمت
زبان سخن سنج بگشادمت
در اين كار باشد خدا يار تو
منم در دو گيتى مددكار تو

جناب آقاى اسلام پناه كه سعيشان مشكور باد, نسخه مجلس شورا كه معروف به منتخب ديوان الهامى است, اساس كار خود قرار داده و از ديگر نسخه ها به عنوان نسخه بدل استفاده نموده است.

نسخه مجلس شورا, شامل چهار خيابان باغ فردوس, بستان ماتم, حسن منظر, غزليات و قصايد مى باشد و آقاى اسلام پناه اضافه هاى داستان حضرت عباس را از نسخه كتابخانه ملك به آن افزوده است.

از مزاياى كار آقاى اسلام پناه, مقدمه 106 صفحه اى است كه علاوه بر بيان روش كار خود در مراجعه به نسخ مختلف, مطالب ارزنده اى را براى خوانندگان ارائه نموده است كه جاى بسى قدردانى دارد.

همچنين در آخر كتاب توضيحاتى ارزنده در مورد بعضى از ابيات الهامى آورده كه ارزش كار وى را دوچندان نموده است. مزيد بر همه اين ها فهرست هاى مختلف و ارزشمندى است كه در آخر كتاب آورده است.

با تمامى ارج و اعتبارى كه براى اين كار قائليم و به ايشان دست مريزاد مى گوييم, تذكر بعضى از مطالب زير را لازم مى دانيم كه رعايت آن ها حسن و جمال دلبر ما را بيش تر مى نمود.

الف. به نظر مى رسد كه كتاب را بايد منتخب ديوان الهامى نام مى نهادند, چرا كه ايشان نسخه مجلس شوراى اسلامى را اساس كار خود قرار داده است كه نام آن منتخب ديوان الهامى است. البته اضافه هاى داستان حضرت عباس(ع) از نسخه كتابخانه ملك را نيز به آن اضافه نموده اند و به تصريح خود موفق به يافتن تمام ديوان الهامى نگاشته اند و اگر هم قصايدى در كتابخانه آستان قدس رضوى ديده اند, ذكر آن را لازم نديده اند.

ب. جمله (شرح منظوم حماسه كربلا به سبك شاهنامه) كه در عنوان كتاب آمده است, به اين نكته دلالت دارد كه كتاب فقط شامل چهار خيابان باغ فردوس است و حال آن كه ايشان بستان ماتم, حسن منظر, غزل ها و بعضى از قصايد ديگر مرحوم الهامى را كه مربوط به قضيه كربلا نيست, در اين كتاب آورده است. جا داشت در عنوان اشاره اى به نام آن ها هم مى شد.

ج. در مقدمه اى كه فرزند مؤلف بر بخش باغ فردوس نگاشته, آمده است:
(مضامين و موضوع هاى كتاب باغ فردوس, طبق احاديث صحيح و مقاتل علماى اعلام بويژه مقتل مرحوم حجةالاسلام آيةاللّه آقا شيخ عبدالرحيم كرمانشاهانى, والد ماجد آيةاللّه حاج شيخ محمدهادى جليلى, اقتباس شده است.) فلذا جا داشت كه به تمامى آن مطالب تاريخى و مستند اشارت مى رفت; گرچه در پاره اى از موارد اين چنين مشى نموده اند. ليكن در بيش تر موارد از اين كار چشم پوشى كرده اند.

د. در مواردى كه ايشان خواسته به منابع تاريخى ارجاع بدهد, رعايت منابع دست اول و دست دوم و طبقه مورخان را ننموده است; مثلاً ذكر عنوان اقوالى از ابن اعثم كوفى يا يعقوبى در كنار شيخ عباس قمى چندان فنى به نظر نمى رسد.

ذ. در قضيه چاه ذات العلم كه از فضائل على بن ابى طالب است, بايد چنين توضيح مى دادند كه چون فردوسى شيعه بوده است, به احتمال فراوان بعضى از افسانه هاى خود را از جمله مبارزه رستم و هفت خوان اكوان ديو را از روى قضايا و فضائل واقعى على بن ابى طالب و شجاعت ها و دلاورى هاى ايشان كه در كتب معتبر آمده است, اقتباس نموده است كه به نظر بعضى از اهل فن, رستم مورد نظر فردوسى همان على بن ابى طالب بوده است. حال آن كه توضيحات ايشان عكس مطلب را مى فهماند كه كاملاً نابه جا مى باشد.
به هر حال تمامى اين نكات چيزى از ارزش كار آقاى اسلام پناه نمى كاهد. صادق نوروزى (طهورى) فهرست التراث, محمدحسين الحسينى الجلالى
تحقيقِ محمدجواد الحسينى الجلالى, 2ج, دليل ما, چاپ اول, 1422ص, وزيرى. به منظور نكوداشت ياد و خاطره علماى ربانى كه در حفظ و پايندگى حيات معنوى و علمى بشر, نقش بسزا و مانايى داشته اند و داده ها و آفرينش هاى فكرى و فرهنگى شان, به پايدارى و پويايى پايه هاى دانش و دين جامعه, همت گماشته, مجموعه حاضر تدوين و منتشر شده است. اين اثر به بيان شرح حال علما و شخصيت هاى شيعى در چهارده قرن مى پردازد. زندگى نامه بيش از هزار عالم فرزانه كه در رابطه با مذهب و مكتب اهل بيت اثرى داشته اند, در كتاب آمده و نگاشته ها و خدمات ستودنى هريك, برشمرده شده است.
نگارنده اثر علامه سيد محمدحسين حسينى جلالى است كه خدمات شايان علمى وى, به ويژه احياى ميراث شيعه, معرّف اين شخصيت فرزانه است. سعى و تلاش وى در پژوهش گنجينه ها و كتابخانه ها و معرفى آثار اسلامى, زبانزد و ستودنى است.
نويسنده در مقدمه خود بر اثر مى نويسد: (امتى كه حافظ ميراث فرهنگى خود باشد, نمى ميرد و مدرسه اى كه مصادر (كتب و اعلام) تلاش خويش را وانهد, كارشايسته اى ننموده است. از اين رو بر آن شدم كه فهرست كتب و منابعى را كه در ارتباط با مذهب اهل بيت است, بنگارم, گرچه گردآورى يا چاپ و منتشر نشده باشد, بى آن كه بخواهم محتواى نگاشته ها را تاييد كنم, زيرا تمامى آثار ـ هرچند عظيم و ژرف ـ پيراسته از سهو و نسيان نيست. تمامى منابع معرفى شده را, در كتابخانه ام دارم يا در گنجينه هاى ديگر ديده ام. اين اثر را به خواست نويسنده مشهور مصرى, استاد سعيد ايوب نوشته ام. وى كه جوياى حق و حقيقت است, پس از نگارش كتب و مقالات بسيارى, نيازمند آثار علماى درايه بود, و از آن رو كه بر اين كتب, آگاهى نداشت, معتقد بود رأى مستقلى كه وى را به حقيقت نزديك كند, به دست نياورده است, تا آن زمان كه نگاشته حاضر, به دست وى رسيد, كه بسيار مورد استفاده و ستايش وى قرار گرفت.)
در ادامه, نويسنده, مقاله ارزشمندى با عنوان (نگارش و كتابت در اسلام) آورده, گزارش كاملى از تاريخ نگارش در اسلام دارد. عنوان هاى اين مقاله عبارت است از: نگارش هاى رسول اكرم(ص) و صحابه و اهل بيت در زمان بنى اميه و بنى عباس, راه هاى توثيق و تأييد كتابت ها, فهرست ها, گنجينه ها و كتابخانه هاى قديمى و جديد, فهرست كتب خطى, ريشه واژه فهرست و فهرس و اصطلاحات فهرس.
محقق كتاب (حجت الاسلام سيد محمدجواد حسينى جلالى) مى نويسد:

1. نويسنده بر چاپ هاى قديمى منابع نظر داشته و نگاشته ها توسط محقق با چاپ هاى جديد, مطابقت داده شده و در پانوشت, به شماره صفحه هاى چاپ جديد, اشاره شده است. نيز از آن رو كه چاپ ها و نسخه هاى گوناگون استفاده شده, اشتباهات چاپى هر نسخه بيان شده است. فهرست مصادر نيز آورده شده است.

2. شرح حال ها از قرن پيش از هجرت تا سده پانزدهم است.
3. در شروع هر سده, مهم ترين رخدادهاى تاريخى, بيان شده است. نيز ويژگى هاى كلى همان سده و مهم ترين منابع مكتوب آن قرن, ذكر شده است. از جمله مطالب گفته شده در هر سده, دولت هاى شيعى با بيان نام اولين و آخرين حاكمان است. تطوّر و دگرگونى انديشه ها در هر زمان و مكان و نوآورى هاى فكرى كه پديد آورنده مكتب فكرى خاصى بوده, ذكر شده است. گو اين كه تفصيل و آگاهى بيش تر در كتبى همچون (الصيانه) و (خاتمة المعجم) نگاشته مؤلف گرانمايه و (الذريعه) نگاشته علامه محمدمحسن رازى, مشهور به شيخ آغابزرگ طهرانى هست.

4. كسانى (شيعى و غير شيعى) كه درباره اهل بيت(ع) اثر و نگاشته اى داشته اند, به ترتيب سال درگذشت, نام برده شده اند. آنان كه در يك سال درگذشته اند, به ترتيب حروف الفبا, نام خود و سپس نام پدرشان, معرفى شده. اسامى كتاب ها نيز طبق حروف الفبا است و نام مؤلف و ناسخ و چاپخانه و محل و تاريخ چاپ و نشانه هايى براى شناخت كتب خطى بيان شده است. عنوان و نام هاى مشهور هر اثر آورده شده, گرچه مؤلف بدين نام, اثر خود را نناميده باشد, مانند (الكتاب) سيبويه (180 هجرى) و (الحاشيه) مولى عبداللّه يزدى (1015 هجرى) و (الرسائل) شيخ انصارى (1280 هجرى).
شايان ذكر است: نويسنده قصد داشته شرح حال علامه شيخ آغابزرگ طهرانى (1293ـ1389) را خاتمه كتاب قرار دهد و معاصران را در دفترى ديگر با نام (الإعلام بمن عرفته من الأعلام) معرفى نمايد, اما براى قدردانى و نكوداشت زحمات آنان در حفظ و پويايى ميراث اهل بيت, در جلد دوم فهرست, نامشان را آورده است. وى در پايان شرح حال آيةاللّه خويى (1317ـ1413) مى گويد: (اين تمام شرح حالى بود كه از لابه لاى كتب چاپ شده و نشده, به دست آوردم. به هنگام اتمام شرح حال علامه شيخ آغابزرگ, كار را به پايان بردم, اما بعد شرح حال برخى مؤلفان مشهور را در مستدرك افزودم). وى شرح حال معاصران پس از آيةاللّه خويى را در فصل (مستدرك) ص661 به بعد, جلد2 آورده است. همچنين در پايان فهرست, با عنوان (الملحق) قصد دارد اطلاعات جديدى را بيفزايد. گرچه دو فصل مستقل بدين عنوان (المستدرك والملحق) در كتاب وجود ندارد و آنچه اضافه شده, در لابه لاى مطالب كتاب, جا گرفته و فقط در پانوشت, با عبارت (مِن زيادات المحقق) مشخص شده است, محقق گرامى كتاب, برخى اضافات را بين كروشه آورده, و شرح حال هايى را كه در پانوشت افزوده است, با عبارت (مِن زيادات المحقق) مشخص كرده است. پژوهشگر كتاب, كار خود را در دهم جمادى الاولى 1420 به پايان برده است.
با نگاهى گذرا, خواننده متوجه مى شود اشتباهات تايپى و محتوايى در اين اثر به چشم مى خورد, از جمله:

1. ص675, س7: حكومة الشاة, كه درست آن (الشاه) است. ضمن اين كه سال تولد بسيارى اشخاص نيامده و كتاب هاى ديگرى از نويسندگان ذكر نشده است.
2. سال درگذشت آيةاللّه طالقانى در صفحه 622, ج2, 1406 ذكر شده كه درست آن 1400 هجرى (58 شمسى) است. نيز در مقدمه سال درگذشت آيةاللّه خويى 1414 ذكر شده, و در متن 1413 است. گرچه وى اختلاف تاريخ مندرج و واقع را به سبب تأخير وصول خبر مى داند.
مزيت كتاب حاضر, مختصر و موجز بودن شرح حال هاى نگاشته شده است كه بيش ترين افراد را در بردارد. گرچه به زبان عربى نگاشته شده, براى عربى دانان مبتدى, ظاهراً قابل استفاده نباشد. ضمن اين كه شايسته مى نمود به كيفيتى چاپ شود كه راحت تر حمل و نقل شود.
حدود دويست صفحه به جلد دوم, افزوده شده و فهرست هاى ذيل به چشم مى خورد: فهرست قرن ها به ترتيب كتاب, فهرست محتوا, فهرست اَعلام به ترتيب القاب, فهرست شخصيت ها به ترتيب اسم, فهرس دولت هاى شيعى و فهرس مصادر و منابع. در پايان جلد دوم شرح حال مؤلف آورده شده است. فقه الثقلين فى شرح تحريرالوسيلة(كتاب الطلاق)
تقريرات درس آيةاللّه يوسف صانعى
مقرر: سيد ضياء مرتضوى, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى, تهران, 1380. (تحريرالوسيله بهترين وسيله مكلف در سير و سلوك است و گزيده ترين شيوه را دارا است; زيرا از موضع علمى شايسته و استوارى برخوردار است و وظايفى را كه بر عهده مكلفان گذاشته شده, به خوبى تشخيص داده است, از آن رو كه بهره مند از دو دليل: اجتهادى و فقاهتيِ برگرفته از كتاب و سنت است. تحريرالوسيله مسائل نظرى را كه به واقعيت زندگى ربطى ندارد, وانهاده است). (سخن ناشر, ص3)
اثر حاضر تقريرات مباحث طلاق از تحريرالوسيله امام خمينى است كه در درس خارج فقه آيةاللّه شيخ يوسف صانعى ايراد شده و توسط حجت الاسلام سيد ضياء مرتضوى, تنقيح و تدوين شده است.
كتاب تحريرالوسيله در بورساى تركيه, زمانى كه امام خمينى در تبعيد بود, نگاشته شد. امام به هنگام نگارش اين اثر ماندگار, جز وسيلة النجاة, عروة الوثقى و وسائل الشيعه, كتابى ديگر در اختيار نداشته است. اين كتاب همچون لمعه دمشقيه كه توسط شهيد اول در زندان نگاشته شد, در حال تبعيد و حبس امام خمينى نوشته شده است. نظر به اهميت تحريرالوسيله و ضرورت گسترش و نشر آن در زمينه ها و سطوح مختلف, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره) به چاپ و انتشار شرح ها و حاشيه هاى علماى محقق بر تحريرالوسيله اقدام كرده است. اثر حاضر با هدف چاپ و انتشار شرحى ديگر بر تحريرالوسيله, شرح تفصيلى اجتهادى كتاب طلاق و خلع و مبارات و ظهار و ايلاء و لعان است, كه توسط آقاى سيد ضياء مرتضوى نوشته شده است.

دروس استاد از ربيع الثانى 1414 آغاز شده, تا رجب 1416 (آذر 74) ادامه داشته است.
كتاب دربردارنده مقدمه ناشر, سخن استاد, مقدمه مقرّر و بحث هاى طلاق, عِدّه, رجوع, خلع, مبارات, ظهار, ايلاء و لعان است. اين اثر بدون فصل بندى و يا تقسيم به بخش, با (شروط و اقسام و لواحق و احكام طلاق) آغاز شده, و نخست مشروعيت طلاق به عنوان يكى از تشريعات امضايى و ايقاعى و عقد بودن آن اشاره شده است.

استاد معتقد است روايات طلاق كم تر از احاديث ازدواج است, زيرا كم تر مورد ابتلاى مسلمانان بوده است. ديگر مباحث كتاب, بدين قرار است:
معناى لغوى و اصطلاحى طلاق, كراهت آن, شروط طلاق (مطلَّق و مطلَّقه) طلاق غيابى, صيغه طلاق, طلاق فرد گنگ (لال), اصلى عملى (فاسد بودن) طلاق, بلوغ, عدم صحت ولى و وصى و حاكم, حكم طلاق از طرف سفيه و مجنون, قصد و اختيار مطلِّق, معناى اكراه, اكراه يكى از زوجين, اكراه بر سه طلاقه كردن, طهارت از حيض و نفاس عقد دائم, صغيره, حمل و استبانه, طلاق در طُهر غير مواقعه, تعيين مطلَّقه, شرايط و ماده و هيأت صيغه طلاق, طلاق چند زوجه با يك صيغه, عربيت صيغه, طلاق به اشاره و نوشتن و ترجيح نوشتن بر اشاره, مخيّر كردن زوجه در طلاق, وكالت در طلاق, منجّز بودن طلاق, تكرار سه باره صيغه طلاق, سه طلاقه كردن سُنّى, قصد انشاء, شهود, شرايط شهادت و شهود (معرفت به زوجين, شنيدن يا ديدن انشاء, شهادت زنان وكيل و عدالت شاهدان).

در ادامه مباحث كتاب, اقسام طلاق آمده است و طلاق به واجب, مكروه, مستحب و حرام تقسيم شده است. در پى اين موضوعات بررسى شده است: طلاق بدعتى و سنتى, اقسام طلاق بائن, طلاق پيش از آميزش, طلاق صغيره و يائسه, سه طلاقه كردن, حرمت ابدى زوجه پس از نُه طلاق, شرايط محلِّل, تحليل خصيّ (اَخته), پذيرش ادعاى زوجه مبنى بر اين كه با محلِّل ازدواج كرده و شك در چند بارگى طلاق.
از ديگر مباحث كتاب, عِدّه است. اقسام و دليل آن, عِدّه فراق (طلاق يا فسخ يا انفساخ), دوشيزه عِدّه ندارد, عِدّه صغيره و يائسه و تعارض روايات اين باب, مراد از دخول, عِدّه از مقطوع (خصيّ), عِدّه زنا, يائسگى در عِدّه, عِدّه حامل, اصناف حامل و ادعاى وضع يا حمل, قُرء, حيض طبيعى و غير طبيعى, حكم زنى كه حيض نمى بيند و….

از مباحث ديگر كتاب, عِدّه وفات است. نيز: معناى حِداد (ترك زينت بدنى و پوششى), زمان شروع عِدّه طلاق و وفات, حكم زوجه مفقودالاثر, رجوع به حاكم در تربّص, كيفيت فحص و طلب, عدالت مبعوث, مقدار فحص, وطئ الشبهه, عِدّه موطوءه, جواز ازدواج با وى, عِدّه در تلقيح مصنوعى و….
در پايان كتاب, موضوعِ رجوع, خُلع و مبارات, ظِهار, ايلاء و لعان مطرح شده است. از آن رو كه ذكر تمامى بحث ها, خارج از حوصله خوانندگان است, به برخى مباحث در بخش پايانى اشاره مى شود:
معناى رجوع و ثبوت آن در كتاب و سنت, اسباب رجوع, آيا رجوع ايقاع است؟, عدم اشتراط وجود گواه و شاهد در رجوع و شرط نبودن اطلاع زوجه بر رجوع.

معناى لغوى و شرعى خلع و مبارات, مشروعيت آن دو, صيغه خلع, خلع از ايقاعات شبيه عقود است, فاصله نداشتن انشاء بذل و طلاق, تضمين بذل توسط ديگرى, بذل مال غير يا آنچه به ملكيت درنمى آيد, شدت كراهت زوجه, شرايط مبارات و تفاوت آن با خلع و….
تعريف ظهار و صيغه آن, تشبيه كردن به ديگر اعضاى اُم, تشبيه كردن به ديگر محارم نسبى, استماع عادل, شرايط مظاهِر و مظاهره, تعليق ظهار و كفاره ظهار.
شايان ذكر است كه مسأله اى در باب (ايلاء), جز آنچه در تحريرالوسيله درج شده, نيامده است; زيرا احكام ايلاء مشابه ظهار است.
تعريف و مشروعيت لعان, موارد آن, شرط فقدان بيّنه, زوجيت و دوام و دخول در ثبوت لعان, محك پذيرش لعان, عربيت صيغه, تقديم لعان مرد بر زن, موالات و پيوستگى احلاف پنچگانه, وجوب ذكر وَلَد در هر بار و ذكر تمامى كلمات پنجگانه و ذكر جلاله و نطق به عربى در صورت توانايى, استحبابات لعان, احكام چهارگانه پس از لعان, تكذيب لعان توسط مرد و…. چند نكته
با نگاهى گذرا مى توان گفت: استاد و مقرّر به سبب سابقه و تخصص فقهى, بحث را به شايستگى پرورانده و از موضوع خارج نشده اند; اما مقرّر از شيوه و روش تقرير ذكرى به ميان نياورده و فقط به ذكر (شرح تفصيلى اجتهادى) بسنده كرده است. همچنين كتاب خالى از اشتباهات تايپى نيست; از جمله صفحه4, سطر ششم كه (مبارات) مبارة تايپ شده است. نيز برخى علائم (همزه قطع و وصل) كه براى فهم عرب زبانان لازم است, به چشم نمى خورد. نيز در صفحه چهارم, سطر ناشر (مطبعة العروج) (چاپخانه عروج) ذكر شده, اما درست تر (مؤسسه تنظيم و نشر…) است كه چاپخانه وابسته به آن است. شايسته بود به مباحث و اشكالاتى كه اكنون در جامعه مطرح است, پرداخته شود و حكمت احكام و پيروى آنها از مصالح و مفاسد توضيح داده شود, يا دست كم به منابعى در اين باره اشاره شود; موضوعاتى چون: ازدواج موقت, محلِّل, چرا طلاق به دست مرد است؟ چرا شهادت و حضور زنان در طلاق پذيرفته نيست؟
چنان كه به مباحث فقهى كاربردى نگريسته شده, بايد بحث حقوقى به ميان آيد كه مع الاسف در كتاب, توجهى به مباحث و قواعد حقوقى نشده است.
به نظر مى آيد تقريرنويسى صرف, بى آن كه راهبردى بدان پرداخته شود, به كار نمى آيد.
گو اين كه امتياز اثر حاضر, تشريح اجتهادى مباحث است كه مى تواند به طلاب و علاقه مندان كمك كند تا شيوه بررسى اجتهاد موضوعات را بشناسند.

نيز شايسته مى نمود به منابع و اقوال اهل سنت مراجعه شود و ضعف و قوت فتاواى آنان بررسى شود, تا احاطه بر موضوع و آگاهى فراگير به دست آيد. اى بسا راهگشايى و نوآورى مى شد; زيرا چنان كه مشهور است: فقه شيعه, ناظر بر فقه اهل سنت است.
در فهرست به ريز موضوعات مطرح شده اشاره شده, ولى در متن, عنوان ها نيامده و خواننده مى بايست همه متن را بخواند, تا موضوع را پيدا كند, مثلاً در فهرست به تقسيم طلاق به بدعى و سنى اشاره شده, ولى در متن (ص190) عنوان اين بحث ـ همچون ديگر مباحث ـ درج نشده است و خواننده پس از خواندن پنج سطر از صفحه, مطلب را مى يابد.
شايسته بود براى استفاده بيش تر خوانندگان, از جمله دانش پژوهان فقه و حقوق رشته هاى دانشگاهى, تقريرات به زبان فارسى چاپ و منتشر مى شد, به رغم آن كه عربى نويسى متون حوزوى, باب شده و رايج است.
در ارائه مطالب, گفته هاى استاد از اضافات و شرح مقرّر, متمايز شده كه ميزان سعى و تلاش وى در برخى پانوشت ها مشخص است, از جمله, توضيحات وى در ص234ـ236.

نكته تازه اى در تقريرنويسى, جز امتيازاتى كه برشمرديم به چشم نمى خورد. آيا به راستى براى استدلال و نتيجه گيرى در موضوع طلاق, مى توان به روايات و دلايل گفته شده, بسنده كرد و حكم و فتوا داد؟ اگر چنين است, به نظر مى آيد استدلال و استنتاج فقهى چندان مشكل و دشوار نباشد; گرچه مى بايست منصفانه گفت: اين اثر دركِ موضوع را بالا برده و آراى مخالفان را به چالش طلبيده و در سبك و چارچوب فقهى, به درستى قضاوت كرده.
يكى از امتيازات اثر, نبود يا كم تر بودن منابع در اين موضوع است; زيرا تقريرات غالباً در صلاة و صوم و خمس و زكات است, نه طلاق و موضوعات وابسته به آن. توصيه
خواندن اين اثر, از آن رو كه جديدترين و آخرين تقرير دهه حاضر است و استاد و مقرّر ـ هردو ـ گفتار و نوشتارى شسته و پاكيزه داشته اند, به دانش پژوهان فقه و حقوق توصيه مى شود.
قلم مقرّر و آگاهى وى از تكنيك نوشتارى و دانش مربوط, اثر روان آفريده, سلاست نگارش عربى آن, مورد اذعان و تأييد عربى دانان است. اميد است در چاپ هاى بعدى شاهد اثرى فراگيرتر و جامع باشيم. عبداللّه امينى معجم اعلام الاباضيه من القرن الاول الهجرى الى العصر الحاضر
باشراف دكتور محمد صالح ناصر, 2ج, مؤسسه دارالغرب اسلامى, (بيروت, 1421) يكى از ضرورى ترين منابع مورد استفاده محققان, آثارى است كه اطلاعات مجمل و مختصر در مورد اشخاص و آثار آنها در اختيارشان قرار دهد. با توجه به همين سنت, آثارى چون الفهرست نوشته ابن نديم, كشف الظنون, حاجى خليفه, هدية العارفين و ايضاح المكنون و الذريعه الى تصانيف الشيعه و كتب متعدد رجالى كه در قرون گذشته تأليف شده اند, مصادر مهمى براى محققان حوزه تاريخ و فرهنگ اسلامى است. با اين حال در زمان فعلى, آثارى مورد نياز است كه محققان به واسطه آن دريابند, از يك فرد چه آثار چاپ شده و يا مخطوط باقى است.

نحله اباضيه, از تنها بازماندگان حركت خوارج در جهان اسلام است. به تازگى در ايران نيز دكتر مسعود جلالى مقدم اثرى با عنوان تنها بازماندگان خوارج (تهران, 1379ش) درباره حيات سياسى و كلامى اباضيه به چاپ رسانده اند. نوشته كوتاه آقاى محمد عرب, به نام آشنايى با مذهب اباضى (تهران, 1377), از معدود نوشته هاى جارى در باب اباضيه است.

معجم اعلام الاباضيه در دو جلد تنظيم شده است. بعد از ذكر نام هر عالم اباضى, آثار موجود و غير موجود او, همراه با مصادرى كه شرح حال فرد در آن ذكر شده, آمده است. مهم ترين اين منابع رجالى, كتاب السيره و اخبار الائمه نوشته يحيى بن ابوبكر ورجلانى (متوفى بعد از 374ق) سير المشايخ, ابوالربيع سليمان بن عبدالسلام وَسيانى از عالمان اباضى قرن ششم است كه هنوز به زيور طبع در نيامده, نيز طبقات المشايخ بالمغرب نوشته ابوالعباس احمد بن سعيد درجينى (متوفى حدود 670ق) كه در دو جلد به كوشش ابراهيم طاى به چاپ رسيده. نيز كتاب الجواهر المنتقاة فى اتمام ما اخل به كتاب الطبقات, نوشته ابوالقاسم بن ابراهيم برادى (متوفى حدود 810ق) كه در حقيقت تكمله اى بر كتاب طبقات المشايخ بالهزب درجينى است و كتاب السير نوشته ابوالعباس احمد بن سعيد سَماخى (متوفى حدود 928) و تكمله اى بر كتاب همو با عنوان ملحق السير نوشته ابويقطان ابراهيم (متوفى دحود 1393) كه به ذكر رجال اباضى بعد از تأليف كتاب شماخى پرداخته, از مآخذ مهم رجال شناسى اباضيه هستند كه در تهيه اطلاعات از آنها نيز استفاده شده است. در استفاده از تحقيقات و آثار جديد نيز كوتاهى نشده است. فهارس متعدد, استفاده از كتاب را براى محققان بسيار آسان نموده است. نكته بسيار مهم در اين كتاب, معرفى نسخ خطى اباضى وادى مزابِ الجزاير است كه يكى از مهم ترين مراكز نگهدارى نسخه هاى اباضيه است. كتابشناسى آثار مورد استفاده (71 نسخه خطى, 345 كتاب چاپى, 15 پايان نامه دانشگاهى, 43 تحقيق درباره اباضيه, 25 عنوان مقاله در مجلات عربى و آثار متعدد تدوين شده به انگليسى و فرانسوى درباره اباضيه) اعتبار خاصى به كتاب بخشيده است.
شايد گزافه نباشد كه اباضيه را فرقه اى كامياب در توجه محققان عرب و غير عرب بدانيم. پژوهش هاى كسانى چون فرحات جعبيرى (نظام الغرابه عند الاباضية الوهبيه فى جربه, تونس, 1975م), على يحيى معمر (الاباضيه فى موكب التاريخ, قاهره, 1979ـ1964م), المتصف قوجة (الفتنة الكبرى من خلال مصادر خوارجيه, تونس, 1994م) مشهورترين و برجسته ترين اين تحقيقات اند. مقاله كوتاهى از ژوزف فان اس در معرفى آثار اباضى نيز اهميت خاصى از لحاظ آشنايى با ادبيات و نسخه هاى موجود اباضيه دارد.
اما اين كاميابى را بيش تر بايد در توجه محقق برجسته معاصر عرب, ماهر جرّار و همسرش ريما جرار دانست كه اثرى مهم از تاريوس لويسكى (T. Lewiciki), مستشرق و محقق اباضى پژوه را به عربى برگردانده اند. كتاب المورخون الاباضيون فى أفريقيا الشماليه (دارالغرب الاسلامى, بيروت, 2000م) دائرة المعارف جامعى است از آگاهى هاى تاريخى در باب اباضيه. هدف آقاى لويسكى, تهيه فهرستى از مورخان اباضى است كه آثارى در تاريخ و رجال و سرّ عالمان اباضى نگاشته اند. كتاب بعد از مقدمه كوتاهى از آقاى ماهر جرار كه همراه با ذكر فهرست كامل مقالات و آثار لويسكى, تحقيقات و پژوهش هاى انجام شده عرب زبانان و غير عرب زبانان در باب اباضيه است, با مقدمه كوتاه لويسكى در معرفى مآخذ تحقيقش و پژوهش هاى محققانى چون ژوزف شناخت, موتيلينسكى و ديگران آغاز شده است. بعد از آن لويسكى, به ترتيب الفبايى به معرفى شرح حال نگاران اباضى پرداخته و ضمن معرفى هر كدام, آثار و تأليفات آنها را برشمرده است. از آن جايى كه در هنگام نگارش مقاله, بسيارى از مآخذ مورد استفاده, به صورت نسخه هاى خطى بوده اند, مترجمان در ترجمه خود از مصادر چاپ شده نيز سود جسته و ارجاعات مؤلف را با آوردن مآخذ چاپى آن ها, تكميل كرده اند. فرحات جعبيرى, عالم اباضى نيز حواشى سودمندى در باب معرفى آثار ذكر شده عالمان اباضى در پى نوشت صفحات افزوده و به نسخه هاى موجود و تصحيح شده آنها اشاره كرده است. در آخر مقاله, فهرستى از آثار مجهول التأليف رجالى اباضى نيز آمده است. در پايان كتاب, نوشته اى كوتاه از ماوريوس كنراد (M. Canrad) به شرح اقدمات و فعاليت هاى لويسكى پرداخته و فهرست كاملى از تصانيف لويسكى همراه با خلاصه اى از آنها, ارائه كرده است. فهرست اعلام رجال مترجم, مآخذ و منابع مورد استفاده, كار پژوهشگران را در جست وجوى مطالب خود در اين كتاب هموار كرده است.

اثر ديگر رجالى, كتاب اعلام المؤلفين الزيديه نوشته عبدالسلام بن عباس الوجيه (اردن, 1420ق/ 1999م) است. با وجود آن كه بروكلمان در تاريخ الادب العربى به فهرست آثار زيديه نيز پرداخته, اما به دليل نبود فهرست آثار خطى مكتبه هاى يمن در آن زمان, آثار متعددى از فهرست او جا افتاده است. كشور كوچك يمن, نسخه هاى خطى متعددى در خود نگهدارى مى كند. اهميت اين نسخه ها گاه در منحصر بودن آنهاست. به عنوان مثال بسيارى از تراث فكرى جريان معتزله تنها در يمن موجود است. از اين آثار, كتاب چهارده جلدى المغنى قاضى عبدالجبار (متوفى 413ق) قابل ذكر است كه به تازگى نيز چاپ تديد آن به بازار آمده است. همچنين شروح متعددى توسط عالمان زيدى بر آثار معتزله نگاشته شده است. اين آثار به خاطر در برداشتن منقولات فراوانى از كتب معتزلى, اهميت فراوانى دارند. به عنوان مثال كتاب شرح الاصول الخمسه مانكديم كه به خطابه قاضى عبدالجبار نسبت داده شده, از اين آثار است. به تازگى نيز دو كتاب مهم كلامى از ركن الدين محمود ملاحمى (متوفى 536ق) در يمن يافت شده است. يكى از اين آثار, كتاب المَعتمد فى اصول الدين است كه توسط ويلفرد مادلونگ و مارتين مكدرموت (لندن, 1991م) به چاپ رسيده است. اثر ديگر, كتاب الفائق است كه به كرات مورد استفاده علماى اماميه بوده است.
كتاب اعلام المؤلفين الزيديه به شيوه الفبايى تنظيم شده است و مؤلف بعد از ذكر شرح حال كوتاهى از رجال زيدى, آثار موجود و غير موجود آنها را برشمرده و مأخذ بيش ترى براى تحقيق شرح احوال آنها به دست داده است. گرچه شتاب مؤلف در چاپ كتاب به خاطر بيمارى و درآميختن يادداشت هايش, موجب بروز برخى خطاها در متن كتاب شده است, با وجود اين, كتاب حاضر راهنماى مفيدى براى دانشجويان تاريخ اسلام, براى دسترسى سريع به شرح حال و آثار مؤلفان زيدى است. محمدكاظم رحمتى آشنايى ايرانيان با فلسفه هاى جديد غرب
دكتر كريم مجتهدى, مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر و مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران, 356ص, تهران, 1379 . گرايش به تمدن و تجدد غربى در كشورهاى شرقى, خصوصاً اسلامى پس از آن اتفاق افتاد كه شرقيان مسلمان در جنگ هاى قرن هجدهم و نوزدهم ميلادى شكست خوردند و دريافتند كه اين بار شكست شان به سبب عقب ماندگى علمى و فنى بوده است. مصريان آن روز تصميم گرفتند كه علم و فن غربى را بياموزند كه ناپلئون مصر را تسخير كرد و در مسجد قاهره به عنوان فاتح سخنرانى نمود. هنديان مسلمان آن روز به تمدن و تجدد گرايش يافتند كه انگلستان با مساحتى كم تر از يك دهم هند, هند را مستعمره كرد, و ايرانيان پس از آن كه هفده شهر قفقاز را از دست دادند و حماسه و شورشان در دو جنگ بزرگ فايده اى نبخشيد, دانستند كه بايد توپخانه و چاپخانه و كارخانه و روزنامه و جاده و راه آهن داشته باشند.

آن گاه نوبت توجه به فلسفه رسيد; هرچند زيربناى فكرى هر نوع تحولى فلسفه است. در هر حال كنت دوگوبينو در 1862 (دقيقاً 140 سال پيش از اين) مى نويسد: در اين جا ـ يعنى تهران ـ فعاليتى وجود دارد كه ما اروپاييان جريان فلسفى مى ناميم (ص133, نقل از نامه هاى گوبينو). همو از توجه اهل حكمت در تهران, حكماى فرنگ خصوصاً افكار دكارت و اسپينوزا ياد كرده است. (135)
در همين كتاب, دكتر مجتهدى نقل قول هايى از غربيان كه عباس ميرزا را ديده اند, آورده است كه تمايل او را به صنعت و فرهنگ عربى نشان مى دهد (99 و108). پطر كبير در نظر عباس ميرزا مدل بوده است. ميرزا شفيع صدراعظم فتحعلى شاه به ژوبر نماينده ناپلئون گفته: (روس ها در قديم جاهل بودند, اكنون بر ما برترى پيدا كرده اند).

كتاب گفتار دكارت در 1270 به وسيله يك ملاى يهودى همدانى و به كمك يكى از كارمندان گوبينو ترجمه شد كه در 1279ق به چاپ رسيد و اين همان يكصد و چهل سال پيش از اين است كه گوبينو از (جريان فلسفى) در تهران سخن مى گويد و در اين كتاب از (حسينقلى آقا چهره متجدد عصر قاجار) سخن مى رود (ص143 به بعد).

در 1307ق, يعنى 115 سال پيش از اين, بديع الملك ميرزا عمادالدوله شاهزاده فاضل قاجارى از آقا على مدرس حكيم معاصرش سؤالاتى مى پرسد كه كتاب بدايع الحكم پاسخ آن است. در ضمن سؤالات از چند حكيم غربى نام برده شده. (بدايع الحكم, چاپ احمد واعظى, ص519ـ 527). البته آن چنان كه دكتر مجتهدى تحليل نموده, آقا على مدرس, خيلى متوجه حرف هاى غربيان نشده و با مقولات خودش جوابى داده است; چنان كه قوه و ماده را, صورت و هيولا فهميده. اما سؤال كننده, يعنى بديع الملك ميرزا عمادالدوله اجمالاً مى دانسته است چه مى پرسد و خود علاقه مند به افكار كانتى هاى اروپا بوده است (ص245ـ264).
البته سؤالات بديع الملك اكثراً كهنه است و جواب هاى آقا على نيز به همين ترتيب. جالب اين كه چند دهه بعد از تأليف بدايع الحكم, مرحوم علامه سمنانى با مذاق مشائى نقدى بر آن كتاب نوشته كه ضمن حكمت بوعلى سينا چاپ شده و آن هم نقدى از ديدگاه قديمى است.

اما اين كه چرا بديع الملك ميرزا, نقاد و فلسفى مآب است, قابل توجيه است. او پسر امامقلى ميرزا پسر محمدعلى دولتشاه پسر فتحعلى شاه است. خانواده دولتشاه مريد شيخ احمد احسايى بوده اند و خواهر امامقلى ميرزا همسر حاج كريم خان قاجار رئيس شيخيه كرمان بوده است. شيخيه در برابر فلسفه موضع انتقادى داشتند; همچنان كه فضاى كرمان با طلاب شيخى و بابى و آموزش زبان خارجى در آن عصر, اشخاصى همچون افضل الملك و ميرزا آقاخان كرمانى را پرورده است. افضل الملك ترجمه ديگرى از گفتار دكارت تهيه كرده بود. (ص302ـ 308)

مؤلف, به عمد از بيان افكار و آراى فلسفى ميرزا آقاخان كرمانى تن زده و نسبت به افكار ميرزا ملكم خان و آخوند زاده نيز موضع مخالف دارد (ص155ـ200). اشكال اين نيست كه چرا مؤلف نسبت به اين دو متفكر موضع مخالف گرفته, اشكال اين است كه هرگاه به دنبال (گمانه زنى) براى يافتن رگه هاى نفوذ انديشه غربى در ايران باشيم و بخواهيم نقادان جديد را بشناسيم, بايد به سراغ آخوندزاده و ميرزا آقاخان و ميرزا ملكم خان برويم. خوشبختانه تحقيقات اصيل و ارزنده اى توسط دكتر فريدون آدميت در مورد اين سه متفكر صورت گرفته است; همچنان كه دكتر عبدالهادى حائرى در كتاب نخستين رويايى ها… بررسى دست اول و پر مايه اى از برخورد اسلام و مسيحيت طى قرون اخير در حيطه فرهنگ ايرانى ارائه داده كه مورد استفاده دكتر مجتهدى نيز بوده است.

در موضوع مورد بحث, يعنى نفوذ فلسفه غرب در ايران دكتر رضا داورى نيز پيش تر بررسى هايى به عمل آورد. و البته بيش از اين ها بايد ژرفكاوى به عمل آيد. آيا واقعاً سؤالات بديع الملك ميرزا ارتباطى به انديشه جديد نيوتنى (282) و علم جديد (287) دارد؟ به گمان من هم پرسش ها هم پاسخ ها كهنه و دستفرسوده است.

اگر كسى بخواهد در مبحث سرايت انديشه فلسفى غرب به ايران عميقاً وارد شود, بايد زمينه هاى عينى تحولات تاريخى را در نظر بگيرد. در عين حال بايد همه آثار چاپى و خطى در اين موضوع ملاحظه گردد. حتى دقت در تفاسير قرآن كه در يكى دو قرن اخير نگاشته شده رگه هاى انديشه نوين را نشان مى دهد (ر.ك مثلاً: عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم, شادى نفيسى) در عوض كتابى مانند نيچريه سيد جمال الدين اسدآبادى مشهور به افغانى, مقاومت عالمان سنتى را در برابر نفوذ انديشه طبيعى نوين ثابت مى كند.
ما ضمن توصيه به مطالعه كتاب دكتر مجتهدى, پژوهندگان را به گسترش تحقيق در موضوع كتاب كه بسيار ارزنده است, دعوت مى كنيم.
عليرضا ذكاوتى قراگزلو مولوى و قرآن
رضا بابايى, ناشر: انجمن معارف اسلامى ايران, پاييز 1380, رقعى, 136ص. درباره مولوى و تأثيرپذيرى هاى عميق او از وحى, سخن بسيار گفته اند و هنوز جاى گفتن و نوشتن باقى است. در ميان همه آثار معرفتى و حكمت آموز, هيچ اثرى را نمى توان يافت به اندازه مثنوى معنوى, مشحون از لطايف قرآنى و حِكَمِ آسمانى باشد; چنان كه او خود در ديباچه منشور دفتر اول, مثنوى را تفسير قرآن و كشّاف معانى آن دانسته است. مرحوم جلال الدين همايى بر اين نكته, اين گونه صحه مى گذارد: (سرچشمه فيض و منبعِ عنايتى كه مولانا از آن سيراب شده است و سرمايه اى كه از آن در انشاى اين كتاب مدد گرفته, همانا وحى الهى و الهام ربانى است; به همان معنا كه خود او گفته است: وحى چبْود؟ گفتن از حسِّ نهان… عمده سرمايه فكر و الهام مولانا همين قرآن كريم است و افكار عالى او همه جا در حول و حوش همين كتاب عزيز دور مى زند….) (همايى, تفسير مثنوى, داستان دزهُش ربا, ص8 ـ9)

مولوى (604 ـ672ق) در مثنوى, هم راجع به خود قرآن و جايگاه و پايگاه آن سخن گفته و هم به درون آن رفته و صيد معانى كرده است. همچنين برنامه را در (فيه ما فيه) و ديگر آثارش داشته است; به طورى كه مى توان گفت هركس با آثار و سروده هاى مولانا, سر و كار داشته باشد, به يك معنا, در خدمت قرآن و تفسير آن است, و اين را صدها آيه اى كه در مثنوى, ديوان شمس و فيه ما فيه ترجمه و تفسير شده اند, شهادت مى دهند.

كتاب (مولوى و قرآن) به قلم آقاى رضا بابايى, در عداد كتاب هايى است كه رابطه مثنوى را با قرآن كاويده اند; با اين تفاوت كه وى در اين اثر, به مكانيزم و انواع اثرگذارى پرداخته و كمتر گرد مثال گشته است. مى دانيم كه بيش تر كتاب هايى كه درباره تأثير قرآن بر ادب پارسى, نوشته اند, فقط به مثال ها و نمونه هايى از اثرپذيرى متون از قرآن پرداخته اند. بدين رو جاى تحقيقى كه به نحوه و مكانيزم اثرگذارى نيز بپردازد, خالى بود. شايد نتوان گفت كه اين كتاب (مولوى و قرآن) به كمال و به نيكى, از عهده عهدش برآمده باشد و توانسته باشد كه در كنار كميّت, از كيفيت اثرپذيرى نيز سخن گفته باشد, اما اين را مى توان گفت كه بدين راه و روش رفته است. نويسنده در (پيش درآمد كتاب, يادآور مى شود: (مولوى و آثار نظم و نثرش را از همه سو نگريسته اند و شايد كم تر بتوان افق و زاويه اى را جُست كه نگريستن از آن منظر, بكر و تازه باشد; ليك همان زوايا و منظرها كه ديگران بر آن نشسته اند و جهان مولوى را از آن جا نگريسته اند, همچنان گشوده است و ديده هاى بيناتر و نغزبين ترى را به خود مى خواند. اين قلم, آن دعوى ندارد كه سخنى نغز و ناگفته با خود آورده است; اما مى كوشد كه سامانى ديگر و رنگ و بويى تازه تر به پاره اى از گفته ها و نوشته هاى مولوى پژوهانه دهد. منظرى كه در اين نوشتار به روى خواننده گشوده مى گردد, اين اميد را دارد كه سر نهادنِ مولوى و مثنوى اش را بر آستان قرآن شريف, بنماياند تا آشكار گردد كه مثنوى را با ساحتِ وحى, پيوندها است و شعله رقصان شمع وحى, دل و جان مولوى را گرم و روشن كرده است.) (همان, ص10)

كتاب, از يك (درآمد) طولانى و سه بخش تشكيل شده است. نويسنده در (درآمد) پاره اى از پيوندهاى صورى و معنوى مثنوى را با قرآن مى نماياند و آن را در سه مقوله پى مى گيرد:
1. حكايت گرى و قصه پردازى;
2. هدايت گرى و ضلالت افكنى;
3. كيفيت اثرپذيرى از قرآن.

همان طور كه پيش تر گفتيم, مراد نويسنده از كيفيت اثرپذيرى, بحث درباره ماهيت ارتباطى متون با يكديگر است. وى معتقد است كه تاكنون بيش تر به كميت دين ماجرا پرداخته اند و وقت آن رسيده است كه از كمّ به كيف بپردازند.

بخش يك كتاب با عنوان (بر صفحه حيات) زندگانى مولانا را (از بلخ خراسان تا چرخ آسمان) باز مى گويد و كارنامه پر برگ و بار او را ورق مى زند. در پايان اين بخش اشارتى نيز به مقام علمى و ادبى مولانا مى شود و اين كه: (سخن مولوى در مثنوى و ديوان غزلياتش, حلاوت و ملاحتى دارد كه به ترازوى فصاحت رسمى و بلاغت مدرسه اى نمى نشيند. دلكش سخن او از آرايه بستن ها و بزك كارى هاى لفظى نيست; كه او خود گفته است: آداب دانان ديگرند و سوخته جان و روانان, ديگرند.) (همان,

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 83  صفحه : 14
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست