responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 16  صفحه : 8

آيين حكمرانى در چهار كتاب سياسى
ناصرى طاهرى عبدالله

انديشه سياسى در تاريخ تمدن اسلامى دامنه وسيعى دارد. طرح فلسفه هاى سياسى كه فلاسفه بزرگى مانند فارابى درانداختند و نيز آثارى كه با نامهاى سياستنامه، الاحكام السلطانية، ادب الامارة، قوانين الوزارة و غيره در حوزه وسيع انديشه سياسى قوام گرفته، هريك كم يا زياد، شديد يا خفيف، به بحث درباره قدرت سياسى و شيوه بقاى حكومت و دولت پرداخته و اساس ملك و ادب ملكدارى را به تصوير كشيده است.
اين منابع در تأكيد يك اصل اتفاق دارند و آن، اصل حيات بخش عدالت است و اين به قول ماوردى در تمام مشاغل معتبر است.(1) هر چند كه مفهوم عدالت در فلسفه هاى سياسى مانند آراء اهل مدينه فاضله فارابى با مفهوم آن در سياستنامه ها و ساير منابع تاريخى فرق دارد. در اولى، عدالت در محور فضيلت و سعادت جامعه مورد بحث قرار مى گيرد و در دسته دوم، در محور سلطه سياسى و به تعبير آن روزگار "تغلب" . اما به طور كلى همان طور كه نوشته اند، بحث درباره عدالت (واسطة العقد) مباحث انديشه سياسى است. (2)
قبل از معرفى متون مورد نظر، نمونه هايى از تأكيد منابع تاريخى بر اين واسطّه العقد را ارائه مى دهيم.
كتاب عهد اردشير كه بدون ترديد بر انديشه سياسى اسلام تأثير بسزايى داشته است، از منابعى است كه بر اين بحث (عدالت) تأكيد خاص دارد. بنگريد:
شاه بايد بسيار دادگر باشد زيرا همه نيكيها در دادگرى فراهم است.
داد، با روى استوارى است كه از رفتن شاهى و پارگى كشور جلو مى گيرد. نخستين نشانه هاى بدبختى در هر شهريارى زدوده شدن داد از آن شهريارى است. هر زمان بر سر زمين مردمى درفشهاى بيداد به جنبش در آيد، شهباز داد با آنها به نبرد برخيزد و بيداد را دور سازد.(3)
همو عدالت را عنصر اساسى حكومت مى داند و معتقد است كه:
هر زمان شاه از دادگرى سر پيچد، مردم از فرمانبرى او سر پيچند.(4)
در تاريخ آمده است كه اميرحمص به عمربن عبدالعزيز نامه نوشت كه مردم حمص را حصنى نيست، اجازه دهد تا حصنى بر پا كند. خليفه در جواب نوشت:
حَصِّنهَا بِالعَدلِ. وَالسَّلام. يعنى عدالت را حصار ايشان گردان. تمام.(5)
سلمان فارسى از پيامبر روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
مَامِنْ والٍ يَلِى شيئاً مِنْ اُمورِ الْمُسلمينَ اِلاَّ أَتَى بِه يَوَم القيامةِ وَ يَداهُ مَغلُولتان اِلى عُنُقِهِ لايَفكُهُمَا اِلاّ عَدْل يعنى هيچ حاكمى نيست كه بر امور مسلمانان حكومت كند، مگر روز قيامت در حالى كه هر دو دست او را در گردن بسته باشند، حاضر شود و هيچ چيز دستهاى او را نگشايد مگر عدل.(6)
بسيارى از حركتها و جنبشهاى ضد دولتى در تاريخ بشريت و تاريخ اسلام به علت ستم كارگزاران و واليان بوده است. به مأمون خبر رسيد كه سپاه خراسان به شورش و غارت اموال دست زده است. وى در جواب به عامل خود در خراسان نوشت: "لو عدلت لم يشغبوا.(7)"
از طرف ديگر در آغاز گسترش اسلام، همين شعار عدالت و مساوات بزرگترين عامل پيشروى و تسخير سرزمينها بود. ادريس بن عبداللّه، نواده حسن مثنى، پس از آنكه از واقعه فخّ (8) جان سالم برد و به مغرب الاقصى رفت، با شعار عدالت طلبى خود، بربرهاى گريز پاى را جذب اسلام كرد و اولين دولت قدرتمند شيعى را بنيان گذارد. بخشهايى از اوّلين خطبه هايى را كه او در سال 172 ايراد كرده چنين است:
الحمدللّه الذى جعل النصر لمن اطاعه و عاقبة السوء لمن عانده و لا اله الا اللّه المتفرد بالوحدانية … ادعوكم الى كتاب اللّه و سنّة نبيّه و الى العدل فى الرعية والقسم بالسوية … اعلموا عباداللّه ان من اوجب اللّه على اهل طاعته المجاهدة لاهل عداوته و معصيته باليد واللسان و فرض الامر بالمعروف والنهى عن المنكر(9).
اكنون در ادامه بحث، به معرفى چهار اثر در آئين حكمرانى در اسلام، پرداخته مى شود. 1ـ الجوهر النفيس فى سياسة الرئيس
مؤلف آن محمد بن منصور بن حبيش، معروف به ابن حدّاد، و از مردان دولت اتابكان موصل در قرن هفتم و از نزديكان بدرالدين لؤلؤ (631 ـ 657 ق) صاحب موصل است.
بدرالدين لؤلؤ، غلامى بود ارمنى كه نورالدين ارسلان شاه بن مسعود بن مودودبن، صاحب موصل، آن را خريد و در دربار خود منزلت داد ؛ به حدى كه ابن واصل حموى او را "استاذ داره والحاكم فى دولته(10)" معرفى مى كند.
ابن حدّاد به همراه مورخ معروف ابن اثير و برادرانش، در زمره فرهنگيان و عالمان دربار لؤلؤ درآمد و كتاب الجوهر النفيس فى سياسة الرئيس را براى او تأليف كرد. او در اين كتاب، امراء را به اصلاح وضع موجود، رفع نقايص و بزرگداشت عدالت دعوت كرده است. ابن حداد كتاب را در ده باب به شرح ذيل، سامان داده است:
فى فضل السياسة من ارباب الرياسة؛
فى فضل العدل من ذوى الفضل؛
فى فضل الحكم و الاناة من الملوك والولاة؛
فى فضل العفو المشوب بالصفو؛
فى اصطناع المعروف الى المجهول والمعروف؛
فى مكارم الاخلاق من متوفّرى الخلاّق؛
فى السُّودد والمروة من ذوى الفضل والفتُوة؛
فى حسن الخلق من الخلق؛
فى فضل المشورة والراى من ذوى الآراء؛
فى فضل السخاء والجود المفضل فى الوجود.
وى بر خلاف ساير نويسندگان كه در باب "نصايح الملوك" (و يا به تعبير زيباى مصحح كتاب، استاد دكتر رضوان السيد، "مرا يا الامراء") كتاب نوشته اند، به ضرورت و وجوب سلطه سياسى تأكيد نمى كند. وى علاوه بر آنكه هر فصل را با حديث نبوى يا آيه اى آغاز مى كند ـ كه احاديث غير معتبر نيز فراوان به چشم مى خورد ـ به سخن حكما و فلاسفه نيز استناد مى كند. آنچه از منابع و مصادر ابن حدّاد مى توان اشاره كرد، بدين شرح است: عيون الاخبار ابن قتيبه، الفاضل والكامل ابن مبرد، العقد الفريد ابن عبدربه، تذكره ابن حمدون، القلائد يا احسن المحاسن رُخّجى، لباب الآداب اسامة بن منقذ.
ابن حدّاد قائل به دو سياست است:
سياسة الدين و سياسة الدنيا: فسياسة الدين ما ادّى الى قضاء الفرض، و سياسة الدنيا ما ادّى الى عمارة الارض. و كلاهما يرجعان الى العدل الذى به سلامة السلطان و عمارة البلدان(11).
عين اين عبارت را ماوردى در "ادب الدنيا والدين" ذكر كرده است(12) و قريب به اين مضمون در لباب الآداب، تأليف اسامة بن منقذ، والقلائد نوشته رخجى آمده است(13).
مخدوم ابن حداد، بدرالدين لؤلؤ، همان طور كه در تاريخ آمده است، همچون بسيارى از فرمانروايان، از دشمنان مى ترسيد و دولتمردانش نسبت به رعايا، سنگدل و بيرحم بودند. ابن حداد در اين كتاب به استناد سخن حكيمان مى نويسد: "شرُ خصال الملكوك الجبن عن الاعداء، والقسوه على الضعفاء، والبخل عند الاِعطاء(14)" 2ـ الاشارة الى ادب الاَمارة
نويسنده كتاب، ابوبكر محمدبن حسن حضرمى قيروانى، معروف به مرادى، از دولتمردان مرابطين در شمال آفريقاست.(15) ابن بشكوال او را از فقيهان مالكى در نيمه دوم قرن پنجم دانسته است.(16) مرادى از اولين اشعرى مسلكانى است كه در نشر كلام و عقايد اشعرى در شمال آفريقا كوشيد و شاگردش ابوالحجاج يوسف بن موسى كلبى، راه او را دنبال كرد و گسترش علم كلام در مغرب را به خود ختم كرد.(17) او هدف از تأليف كتاب را آموزش ادب ملكدارى به امراء ذكر كرده است.(18)
از منابع اصلى مرادى در اين كتاب، الادب الكبير، تأليف ابن مقّفع است.
مثلاً مرادى سلطنت را به سه دسته، سلطان عدل و امانة، سلطان جور و سياسة و سلطان تخليط و اضاعة تقسيم مى كند(19) و ابن مقفع به ملك دين، ملك حزم و ملك هوى. از ديگر منابع او، آثار ارسطو و كليله و دمنه است. اما كسانى كه از اين اثر بهره گرفته اند، بايد از ابن خلدون نام برد كه در مقدمه او، هماننديهاى فراوان در برخى زمينه ها يافت مى شود. و نيز از ابن رضوان درالشهب اللامعة فى السياسة النافعة كه دكتر رضوان السيد 28 مورد را ذكر كرده است.
مرادى در اهميت عدل نوشته است: "العدل يزيد السلطان فى علوه و ينصره على عدوه والعدل اَنصُر من الرجال(20)" در جاى ديگر مى نويسد: "اربعة اشياء اذا اجتمعت فى السلطان كثر صَحبُه و وجب حُبه، العدل والبذل والتحبّب والرفق(21)".
مرادى از فرمانروايان و كارگزاران حكومت مى خواهد تا در معيشت اجتماعى ميانه رو و معتدل بوده وزيّ اشرافى را رها كنند: "اول ما اوصيك … ان تاخذ نفسك با لاعتدال فى جميع الاحوال فى مطعمك و مشربك و ملبسك و منكحك و نومك (22)" و نيز گاهى براى همراه شدن با مردم و درك واقعيتهاى اجتماعى، از غذاى خشن تغذيه كنند، كار سخت برگزينند و پياده راه روند.(23) چرا كه به قول غزالى، خلق و خوى حكام در مردم اثر مى كند: "بدان كه پارسايى مردمان از نيكو سيرتى ملك بود … بهر روزگار مردم رغبت آن كنند كه سلطان ايشان كند از بد كردن و بد گفتن و آرزو و كام راندن(24)" تأكيد مرادى بر عاقبت انديشى سلطان
"اضبط اصول دينك باعتقاد الحق و التنزه عن الكبائر، واضبط اصول دنياك بالتقدير والنظر فى العواقب ولا تفرج اذا عظمت بالمال والسلطان. فانهما ظلان زائلان ولكن تفرج اذا عظمت بالعقل والديانة والعلم والمروه(25)" مردم را به جاى خود گذاشتن و خود را به جاى مردم در نظر گرفتن بهترين راه براى آينده نگرى در تصميم هاست.
"اذا اراد السلطان ان يفعل فعلا " من الافعال فلينظر كيف كان الفعل عنده و عند الناس فان كان عنده صالحا " و عند الناس فاسدا "فليتركه ما استطاع(26)" 3ـ قوانين الوزارة و سياسة المُلك
ابوالحسن على بن محمدبن حبيب ما ورى كه با اثر مُهم اش ـ "الاحكام السلطانية" او را مى شناسيم اين كتاب را پديد آورده است.
او كه بايد فقيه خلافتش ناميد، بيشتر دوران حيات خود را در عصر القادر بالله (381ـ 422 هـ) و القائم بامرالله (422ـ 467 هـ) سپرى كرد و در مقابل آل بويه و سپس سلجوقيان از دستگاه خلافت عباسى حمايت كرد و با نظرات سياسى خود اركان خلافت را تثبيت كرد.
او در زمينه انديشه سياسى پنج اثر بر جاى گذاشت. "الاحكام السلطانية"، كه در واقع اولين و مهمترين اثر مدون در فقه سياسى اهل سنت است، "تسهيل النظر و تعجيل الظفر" در اخلاق پادشاه و سياست ملكدارى، "نصيحة الملوك" همانطور كه از نامش پيداست پند و اندرز به سلاطين است، "ادب الدنيا والدين" تبين كننده مشى سياسى و سلوك اجتماعى براى همه مردم است و بالاخره "قوانين الوزارة و سياسة الملك ". اين كتاب سبك و سياق تسهيل النظر و تعجيل الظفر را دارد با اين تفاوت كه مخاطب به جاى پادشاه و رئيس حكومت، وزير است.
ماوردى اين كتاب را در هشت فصل به شرح ذيل پرداخته است:
ـ فى معنى الوزارة
ـ الدفاع مهمة الوزير
ـ من مزايا الوزير و صفاته الاقدام
ـ فى الحذر
ـ التقليد والعزل
ـ العزل
ـ وزارة التنفيذ
ـ فى الحقوق
ماوردى يكى از وظائف وزير را دفاع از رعيت مى داند.
"الدفاع عن رعيته من خوف و اختلاف من نتايج الاهِمال و كلاهما من سوء السيرة و فساد السياسة لتردّدهما بين تفريط و افراط، و خروجهما عن العدل الى تقصير و اسراف … فلن يستقيم ملك فسدت فيه احوال الرعايا(27)"
در جاى ديگر به تفصيل پيرامون شرايط عزل وزير سخن مى گويد و تأكيد مى كند عزل وزير جز به علتها و سببها جايز نيست و از اين علل است، بى كفايتى، خيانت به سلطان، نياز به او در موقعيت بر تر و يا وجود وزير شايسته تر(28).
ماوردى بقاى دولت و حكومت را در هشيارى مى داند و مى نويسد: "من علامة بقاء الدوله قلة الغفلة(29)". 4ـ الاسد والغوّاص
اين كتاب داستانى سمبليك از نويسنده گمنامى است كه در اوايل قرن ششم هجرى نوشته شده. همانطور كه مى دانيم در آن روزگار جهان اسلام از نظر سياسى و فكرى اهميت خاصى داشت، سيطره آل بويه بر بغداد و سپس نفوذ سلاجقه ترك به حيطه خلافت، تبليغ گسترده فاطميان عليه خليفه عباسى به عنوان جانشينان غاصب و درگيريهاى فرقه اى علماى اهل سنت را بر آن داشت تا از خلافت عباسى دفاع كرده و شايستگى آن را اثبات كنند. آغازگر اين جريان مهم را همانگونه كه اشارت رفت بايد ابوالحسن ماوردى دانست. او با طرح "امارت استيلاء" و برترى شأن آن بر "امارت استكفاء" بر مشروعيت قدرتهاى سياسى مورد تائيد خلافت صحه گذاشت. البته فعاليتهاى فكرى عالمانى چون ابوبكر باقلانى، عبدالقاهر بغدادى و امام الحرمين جوينى نيز در اين راستا قابل توجه است.
در عصر خواجه نظام الملك و ملكشاه سلجوقى اين فعاليتها به ثمر نشست و پس از مرگ ايندو مجدداً شورشها و اغتشاشات سياسى صفحه شرقى جهان اسلام را فرا گرفت تا ظهور دولت زنگى و ايوبى كه مجدداً همان سياست خواجوى و ملكشاهى دنبال شد. ظاهراً داستان "الاسد و الغواص" در همان دوره اضطراب دوم (فاصله تجزيه سلاجقه تا ظهور ايوبيان) نوشته است.
در اين داستان كه با چارچوب كلى كليله و دمنه هماهنگى دارد، اسد همان سلطان است و غواص عالم زاهدى كه شاهد بحرانهاى سياسى ـ اجتماعى در دولت است و پيشنهاد همكارى و مشاورت به شاه را براى حل اين بحرانها مى دهد. غواص، شير را نصيحت مى كند. نصايح او حول وحدت سلطه و جامعه است.
تفاوت اين كتاب با كليله و دمنه در آن است كه غواص بر خلاف دمنه كه كاتب ديوانى است و در پايان داستان كشته مى شود، فقيه مستقلى است كه تا پايان حكايت باقى مانده و از موضع قابل توجهى، خود را مسئول جامعه و دين دانسته و خواهان بقاى حكومت و سياست در حدود شريعت مى باشد. به عبارت ديگر در اين مورد همچون "الاحكام السلطانيه" و "تسهيل النظر و تعجيل الظفر" ماوردى يا "سراج الملوك" طرطوشى نوشته شده، نه همچون كليله و دمنه يا نصيحة الملوك غزالى و يا الجواهر النفيس فى سياسة الرئيس ابن حداد كه به استقلال فكرى و عملى فقيه اعتقادى ندارند.
غواص، پادشاه را به ضرورت فراگيرى و خواندن اخبار پيشينيان دعوت مى كند(30). پادشاه طفره مى رود. غواص به او نصيحت مى كند چون "المرءِ لا يقدر ان يعيش الف سنه فيجرب بل يقدران يقراء اخبار الناس فى الالوف السالفه فيكون كانه قدعاش معهم و جرب تجاربهم(31)".
در اواخر حكايت و در باب نوزدهم كه سلطان (اسد) از صحبتهاى فقيه (غواص) مأيوس شده مى گويد: اوصِنى(32) فقيه مى گويد: سياست بر دو قسم است يكى حفظ مملكت است كه با عدل و نيك رفتارى تدبير مى شود و ديگرى دور كردن دشمن.
فاما القسم الاول فيحتاج الى شده البحث عن امور المملكة و احوال الرعية … و مما يحتاج اليه فى هذا القسم الصدق فى الوعد والوعيد فانه كان يقال: فساد العباد و خراب البلاد بابطال الوعد والوعيد(33)".
در ادامه حكايتى را نقل مى كند كه از پادشاهى پرسيدند كه عامل زوال دولت تو چه بود؟ در جواب گفت: دفع عمل اليوم الى الغد(34).
و تحتاج فى القسم الآخر، الى اذكاء العيون و شده البحث عن الاخبار(35).
نويسنده در پايان حكايت، سلطين را به پرهيز از دنيا گرائى توصيه مى كند:
"ان لذة الدنيا كزهر الربيع يعود بعد قليل شوكا"(36).

 

پی نوشت:
1ـ ابوالحسن ماوردى. الاحكام السلطانية. (بيروت، دارالكتب العلمية). ص 84.
2ـ سيد جواد طباطبائى. در آمدى فلسفى بر تاريخ انديشه سياسى در ايران. (چاپ دوّم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى). ص 62.
3ـ عهد اردشير. ترجمه محمد على امام شوشترى. (انجمن آثار ملى، 1348). ص 108.
4ـ همان. ص 115.
5ـ ظهيرى سمرقندى. اغراض السياسة فى اعراض الرياسة به اهتمام جعفر شعار. (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1349). ص297.
6ـ مير سيد على همدانى. ذخيرة الملوك. به اهتمام سيد محمود انوارى. (انتشارات دانشگاه تبريز، 1358). ص 218.
7ـ مسعودى. مروج الذهب ج4، ص299؛ ابن كثير. البداية والنهاية. ج10، ص279؛ سيوطى. تاريخ الخلفا، ص327.
8ـ قيامى بود به رهبرى حسين بن على بن حسن بن حسن بن على (ع) عليه هادى عباسى در سال 169 هجرى، كه در موضع فخ نزديكى مكه سركوب شد.
9 ـ الادارسة. محمود اسماعيل. (قاهره، مكتبه مدبولى، 1411). ص 57
10ـ مفرج الكروب. تحقيق جمال الدين الشيال. (قاهره، 1953 ـ 1972 م). ج 3، ص202.
11ـ الجوهر النفيس. ص 61.
12ـ ماوردى. ادب الدنيا والدين. تحقيق مصطفى سقا. دارالفكر. ص 138.
13ـ الجوهر النفيس. مقدمه، ص 39.
14ـ همان. ص 112.
15ـ از 453 تا 541 در شمال آفريقا و مناطقى از اندلس حكم راندند.
16ـ الصلة (قاهره، 1955). ج2، ص604.
17ـ الاشارة الى ادب الامارة، تحقيق رضوان السيد. (بيروت، دارلطليقه، 1981). ص12. به نقل از الغنيه قاضى عياض، ص282.
18ـ همان. باب دوم، (ص 57ـ 59).
19ـ الاشارة الى ادب الامارة. ص 145.
20ـ همان. ص 146.
21ـ همان. ص 75.
22ـ همان. ص 91.
23ـ نصيحة الملوك. تصيح مرحوم همايى. ص107ـ 108.
24ـ الاشاره الى ادب الاماره، ص89.
25ـ همان منبع، ص 145. ظهيرى سمرقندى در اغراض السياسة فى اعراض الرياسة نيز اولين شرط پادشاهى و حكومت را همين مى داند. ص 252. چاپ دانشگاه تهران. 1349، باهتمام جعفر شعار.
26ـ ماوردى ـ قوانين الوزارة و سياسة الملك، تحقيق رضوان السيد، ص 155. دارالطليعة، بيروت، 1979 م.
27ـ همان منبع، ص 197 ـ 198.
28ـ همان منبع، ص 67.
29ـ چاپ دوم، 1992 م به همت دكتر رضوان السيد.
30ـ ر. ك: الاسد والغواص، ص103. باب منفعة العلم والاخبار للملوك.
31ـ همان منبع، ص 105. در اهميت فراگيرى تاريخ ر. ك: وصيت امام على (ع) به فرزندش امام حسن (ع) در نهج البلاغه.
32ـ همان منبع، ص 182.
33ـ همان منبع، ص 183.
34ـ همان منبع، ص 184.
35ـ همان منبع، ص 185.
36ـ همان منبع، ص 194.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 16  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست