responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 16  صفحه : 6

نگاهى به ساخت كتابى كلامى از علامه حلّى
موذن جامى محمدمهدى



1. نهج الحق و كشف الصدق* از كتابهاى مهم در تاريخ كلام شيعى است. اهميت آن در درجه اول نه به خاطر محتوا و نظام ارائه مطالب آن ـ كه آن هم به نوبه خود ارزشمند است بلكه به دليل تأثير اجتماعى ـ سياسى آن است. زيرا نهج الحق توانست به استقرار سياسى تشيع يارى رساند. مخاطب اصلى علامه در تأليف اين اثر اولجايتو بود كه به دنبال يك بحران فرهنگى, نزديك به سه سال در انتخاب مذهبى از مذاهب اسلامى و حتى انتخاب دين اسلام متحير مانده بود. نهج الحق از شمار كتبى است كه به معرفى شيعه مى پردازد و در عين حال خصلتى جدلى و انتقادى دارد. در واقع. با سقوط خلافت عباسى در قرن هفتم. متفكران و عالمان شيعى فرصت يافتند كه با آزادى عمل بيشتر در جهت روشنگريهاى اعتقادى دست به فعاليت گسترده بزنند. نتيجه همين فعاليتها كه در ايران با يك زمينه قوى مردمى حمايت مى شد, به استقرار نهايى يك حكومت تمام عيار شيعى در قرن دهم انجاميد و از آن پس مذهب شيعه در اين سرزمين به مذهب عامه مردم تبديل شد.
2. در كتابى كه براى معرفى شيعه نوشته شده باشد طبعاً بايد بحث اصلى حول محور امامت بچرخد. علامه حلى جز آنكه اصولاً كتاب ديگرى نيز براى ادلجايتو پرداخت كه فقط به مبحث امامت اختصاص داشت ( منهاج الكرامه) در نهج الحق نيز بيشترين همت خود را مصروف اين مسأله كرد. در عين حال نهج الحق روى هم رفته به نحوى جامع تفكر شيعى را معرفى مى كند. (پس از اين بدين نكته خواهيم پرداخت.)
1.2 كتاب با خطبه اى تناسب يافته با مضمون كلامى ـ فلسفى آن آغاز مى شود:
الحمدلله الذى غرقت فى معرفته افكار العلماء و تحيرت فى ادراك ذاته انظار الفهماء. (ص36).
سپس, مؤلف با ذكر آيات نهى از كتمان بينات و هدايت و احاديثِ مربوط به لزوم اظهار علم مقدمه نقلى ضرورت تدوين چنين اثرى را بر مى شمارد. (ص36 ـ 37). آنگاه هدف كلى كتاب بازگو مى شود: تبيين خطاياى كسانى كه با شيوه هاى سوفسطايى به انكار بسيارى از ضروريات پرداخته اند. (ص37).
بدين ترتيب, علامه, منكران شيعه را منكران ضروريات دينى ـ عقلى قلمداد مى كند و روش ايشان را سوفسطايى مى شمارد. در پرداخت چنين كتابى طبيعتاً مؤلف مى بايد جانب اختصار و دقت بيان را رعايت كند. وى به اين معنا توجه دارد و در معرفى روش خود بر فشرده گويى و ترك تطويل و اكثار تأكيد مى ورزد. (همانجا).
2.2 نهج الحق تبيين هشت مسأله بنيادين از نظرگاه كلام شيعى است; نخست در ادراك, دوم در نظر, سوم در صفات حق تعالى, چهارم در نبوت پنجم در امامت, ششم در معاد, هفتم و هشتم در اصول فقه و فقه. در اين انگار دو مبحث اول به مقدمات عقلى مى پردازد, يك مبحث به شناخت خدا اختصاص دارد, دو مبحث به مسأله رهبرى دينى متعلق است, يك بحث درباره جهانِ ما بعد الدنيا گفتگو مى كند و دو مبحث به مقدمه شناخت احكام و احكام زندگى در دنيا راجع است. از يك ديد كلى و مراتبى اين مفاهيم را مى توان بر اساس نمودار شماره يك تقسيم كرد. اما در كتاب نهج الحق, فقه و اصول پس از معاد (بخش سوم نمودار) قرار گرفته و كتاب بروشنى به دوبخش نظرى يا كلامى و عملى يا فقهى تقسيم شده است. (ر. ك: نمودار شماره 2).
از لحاظ حجم مباحث. بخشهاى كتاب يكسان نيست. ذيلا نگاهى به ترتيب مباحث از نظر تفصيل مى اندازيم. (اعداد گرد شده است):
I ) بخش كلامى:
1. امامت 200 صفحه
2. صفات 80 صفحه
3. نبوت 20 صفحه
4. ادراك 7 صفحه
5. نظر 3 صفحه
6. معاد 2 صفحه
II ) بخش فقهى:
1. فقه 180 صفحه
2. اصول 25 صفحه
پيداست كه در گروه اول عمده ترين مسأله كتاب را بايد مسأله امامت دانست كه بحث از آن بيش از دويست صفحه را به خود اختصاص داده است. در گروه دوم هم تكيه مؤلف بروشنى بر بخش فقه بيشتر از اصول فقه است. به اين ترتيب مى توان گفت دو بحث عمده و اصلى نهج الحق امامت است و فقه. (بحث امامت, عنوان نمونه ساختار مستقلاً مورد بحث قرار خواهد گرفت.ر. ك: بند 3).
از يك ديدگاه اجتماعى و با توجه به اينكه مخاطب كتاب يك رجل سياسى است بايد گفت توجه علامه در نهج الحق بيشتر متمركز است بر حوزه سياسات; يعنى بحث از رهبرى و بحث از احكام اداره شهر و زندگى شهروندان. سياست در اين مفهوم در واقع يعنى تغيير پايه مذهبى سياست از تفكر سنى و اشعرى مسلك به تفكر شيعى; كه خود در تحليل تاريخ فلسفه سياسى ـ كه در ممالك اسلامى فلسفه دينى سياست يا سياست دينى بايد دانسته شود ـ تا سده هفتم نكته اى بنيادين است. (در زمنيه ارتباط وثيق تفكر مذهبى با تفكر سياسى در دستگاه خلافت, مثلاً ر. ك: ادونيس, الثابت والمتحول, ج 1).
3.2 تبويب, فصلبندى و تقسيم هر گفتار به پاره گفتارها و فقرات و بندها در نهج الحق از يك نظام خاص پيروى مى كند. در اينجا سعى خواهيم كرد براى اين نظام يك انگاره كلى به دست دهيم. نخست نگاهى به تك تك فصلها مى اندازيم.
1. 3. 2 فصل يا مسأله به اين ترتيب تبويب و تقسيم شده است:
بحث يكم
بحث دوم
اول
دوم
سوم

بحث سوم

بحث هفتم
كه در يك نمودار درختى چنين نشان داده مى شود:
فصل يا مسأله دوم نيز در سه بحث و با نظم فصل اول تنظيم شده است. در فصل مسأله سوم بحثهاى بيشترى با زير بحث ديده مى شود. اين زير بحثها با عنوان (مطلب) مشخص شده است; مثلاً بحث يازدهم كه آخرين بحث اين فصل است داراى نوزده مطلب است كه به تفكيك از يك تا نوزده رديف شده اند. فصل (مسأله) چهارم با تغييراتى در نظم فصلهاى پيش به اين ترتيب بتويب شده است:
مبحث يكم
مقدمه يكم
مقدمه دوم
مبحث دوم
(اجزاى اين مبحث با ذكر (منها) جدا مى شود.)
مبحث سوم
مى بينيم كه مؤلف دو مقدمه در نظر گرفته و سپس در مبحث دوّم اجزا را نه با عنوان فرعى يا شماره رديف كه صرفاً با ذكر عبارت (منها) جدا كرده است. فصل مسأله پنجم كه درباره امامت است نيز كمابيش با همين نظم كلى به جزئى تنظيم شده است. (نيز ر. ك: بند 3). فصل مسأله ششم تبويب داخلى ندارد. در دو فصل يا مسأله پايانى, نامگذارى بابهاى داخلى تعيير كرده است و مؤلف از (فصل) و (بحث) براى بابهاى كلى وجزئى استفاده مى كند. در واقع, نظام كلى اينجا نيز حاكم است. مى توان گفت هر يك از فصلهاى هشتگانه كتاب از يك نظم كلى مشترك و يك نظم داخلى متناسب با مباحث خود برخوردارند و از اين لحاظ دو بخش امامت و فقه بويژه قابل ذكرند.
2.3.2 علامه در كتاب خود به دو شيوه مطالب را تبويب مى كند: يا يك مسأله را جزئى و جزئى تر مى كند و يا آن را به شاخه هاى مختلف هم ارز تقسيم مى كند.
نوع اول را مى توان چنين نشان داد:
و نوع دوم را به طور ساده شده, به اين ترتيب:
و يا:
روى هم رفته بايد گفت ساخت كتاب علامه ساختى پيچيده نيست و حتى از تركيب دو شيوه مذكور كمتر استفاده كرده است. از خود اين دو شيوه نيز شيوه تقسيمات جزئيِ هم ارز بسيار بيشتر از شيوه اول مورد استفاده قرار گرفته است. انتخاب اين شيوه متناسب است با لحن معرفى گونه اثر از مفاهيم كلام شيعى و نيز متناسب است با سنخ مطالب. شيوه اول بيشتر براى آثارى مناسب است كه به غور رسيِ نظرى بيشتر از فهرست كردن مفاهيم عنايت دارند. در واقع. ساخت نهج الحق ساختى يكدست و ساده را نشان مى دهد كه ضمناً آشكار كننده ذهن منطقى مؤلف است; چنانكه به همان نسبت نشان دهنده نوعى طمأنينه فكرى و اشراف بر دايره معارف شيعى است كه به نوبه خود حكايت از تثبيت حوزه مفاهيم و مقولات معارف شيعى است. در واقع, كتاب كاملاً از سر يقين نوشته شده و در آن هيچ نشانه اى از تحير و اضطراب فكرى و علمى يا ابهام ديده نمى شود. مؤلف براى همه مسائل جوابى سر راست و آماده و ايقانى دارد. نمى توان در كتاب نشانى از سلوك انديشگى يافت, بلكه آنچه بر آن غلبه دارد گزارش نتايج كشف شده و بحث و تثبيت شده اى است كه نه محصول تفكر شخصى مؤلف كه محصول تفكر متكلمان شيعى است. بنابراين در اثر علامه نمى توان نشانى از خود علامه جست, امرى كه مثلاً در آثار عرفا يا در آثار ملاصدرا يا اثرى مانند مثنوى مولانا قابل تعقيب است. علامه در اينجا خود را بيشتر چنان يك شارح امين با حوزه اى مشخص از معلومات مى نماياند تا يك متفكر اصيل و مؤسس كه در راههاى نبهره و پر خطر گام مى زند.
3. در اين بخش در و نمايه و ترتيب مباحث فصل يا مسأله پنجم كتاب را درباره امامت است, بر مى رسيم. علامه پنج بحث در اين فصل مطرح مى سازد:
يكم: ضرورى است كه امام معصوم باشد;
دوّم: ضرورى است كه امام افضل از رعيت خود باشد;
سوم: در اينكه تعيين امام چگونه است;
چهارم: تعيين امامت على ع;
پنجم: ياد كرد برخى از فضايل على ع.
بحث يكم يك ديدگاه خاص دينى و نظرگاه شيعه است. اما بحث دوم مى توان اصلى از اصول يك فلسفه سياسى تلقى شود كه امروز هم در مورد رهبران سياسى قابليت طرح دارد. بنابراين, بحث يكم خاص و بحث دوم عام است.
سه بحث بعدى نيز به ترتيب, هر يك زير مجموعه ديگرى است. (چهارم بخشى از سوم و پنجم بخشى از چهارم). بنابراين, مى توان گفت در اين فصل سه موضوع اساسى مطرح است: نخست يك بحث عمومى كه حكومت مفضول بر افضل را رد مى كند, دوم يك بحث اختصاصى كه لزوم معصوميت امام را ثابت مى كند, و سوم بحثى است در روش شناخت امام. از اين سه موضوع, موضوع اخير مورد تأكيد خاص علامه قرار دارد و عمده بحث در اين فصل حول اين موضوع است كه البته با محوريت دادن به تعيين امامت على ـ ع ـ دنبال مى شود.
در بحث از امامت اميرالمؤمنين على ـ ع ـ علامه با دو روش عقلى و نقلى به مخالفت با اهل سنت و رد قول ايشان مى پردازد. نكته جالب در مباحث نقلى علامه, استفاده از هشتاد و چهار آيه قرآن كريم در ارتباط با موضوع است. اين آيات از آيه هاى مشهور در ارتباط با ولايت اميرالمؤمنين ـ ع ـ و يا ولايت اهل بيت ـ ع ـ شروع مى شود:
ـ انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا
ـ يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك
ـ انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت
ـ قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
ـ و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله
و بتدريج به آياتى مى رسد كه حداقل براى نگارنده استفاده از آنها در اين بحث تازگى دارد. مباحث مربوط به آيات اين بخش و شأن نزولها و تفسيرها بيشتر از طريق ابن عباس نقل مى شود و گاه از ابو سعيد خدرى و ديگران. منابع علامه در اين قسمت, صحيحين است و مسند حنبل و تفسير ثعلبى.
بخش دوم مباحث نقلى از طريق ذكر احاديث دنبال مى شود. در اين بخش بيست و هشت حديث بر مبناى كتب خود اهل سنت, چون مسند حنبل, صحيح بخارى, صحيح مسلم, صحيح ابو داود, تفسير ثعلبى, مناقب ابوبكر احمد بن مردويه, جمع بين الصحاح الستة, مناقب ابن مغازلى شافعى, و جز آنها استخراج شده و به بحث گذارده شده است. اين شيوه در واقع بهترين شيوه احتجاج است كه علامه بزرگوار مرحوم امينى نيز در الغدير خود از آن به نحو عالى سود جسته است.
پس از اين مباحث عقلى و نقلى, علامه بابى را به فضايل على ـ ع ـ اختصاص داده است و در آن به اين مباحث پرداخته:
ـ ولادت
ـ فضايل نفسانى
ـ ايمان
ـ علم
ـ خبر دهى از غيب
ـ شجاعت
ـ زهد
ـ سخاوت
ـ مستجاب الدعوه بودن
ـ فضايل بدنى
ـ در عبادت
ـ در جهاد
ـ فضايل خارجى
ـ نسبت او
ـ همسر و اولاد او
ـ محبت او
ـ در اينكه اوست صاحب حوض و لوا و صراط و اذن
در اين باب مؤلف علاوه بر منابع سابق از نگاشته هاى ترمذى, بغوى, بيهقى, ابوبكر انبارى, خوارزمى و ديگران بهره برده است. سپس براى تكميل مباحث خود بابى در (رذايل و مطاعن خلفا) گشوده و باب فضايل را با ذكر اين باب پر رنگ تر كرده و به اين بخش ساختى پركُنتر است داده است. اين مطاعن در پنج بخش ذكر شده:
اول: مطاعن ابوبكر از قول اهل سنت,
دوم: مطاعن عمر از قول اهل سنت,
سوم: مطاعن عثمان از قول همگان,
چهارم: مطاعن معاويه,
پنجم: آنچه همگان در حق صحابه آورده اند.
به طورى كلى اين فصل تماماً شامل احتجاجاتى سخت بر اهل سنت است كه با مدارك نقلى و استدلال عقلى همراه است. تكيه كلام علامه كه مرتباً در همه كتاب بويژه در اين فصل تكرار مى شود, دعوت به انصاف و خردورزى است: (فلينظر العاقل و ينصف). اين تكيه كلام ضمناً نشان مى دهد كه علامه تا چه حد به اقناع مخالفان خود و دعوت متحيران از شبهه به سوى حق مى انديشيده است. فصل امامت با (دراسات حول عائشه فى عهد النبى و بعده) پايان مى پذيرد.
4. منش كلامى علامه حلى در نهج الحق مخالفت آشكار با اشاعره و بلكه تبيين فضايح ايشان است. بارها عبارتى چون (خالفت الاشاعره جميع العقلاء فى ذلك), بعينه يا با همين مضمون ولى در صورتهاى مختلف در غالب مباحث كلامى نهج ذكر مى شود. بحث در مسائل كلامى معمولاً در نهج به شكل (قالت الاماميه) و (قالت الاشاعره) آغاز مى شود و ادامه مى يابد. اين شيوه از صورتهاى كهن احتجاج است و سابقه آن را بايد در قرآن ملاحظه كرد. كاربرد اين شيوه در سراسر نهج به كتاب حضلت جدلى تندى بخشيده است. در عين حال نبايد از اين دقيقه غافل شد كه علامه با سوفسطايى خواندن اشاعره و مخالفان شيعه (ر. ك: مقدمه كتاب) موقع خود را به عنوان حكيمى كه از تفكر و مشى جدلى يونانى تبعيت مى كند استحكام مى بخشد. گرچه مى توان اين برخورد علامه را به اين صورت توجيه كرد كه علامه از زبان روزگار خود و عرف علمى استفاده مى كرده كه در كار احتجاج البته رواست و همدلى با مشى يونانيان نداشته است. با اين همه نفوذ مشى يونانى در كلام شيعى اين دوران كه در اثر خواجه نصير طوسى هم نمايانگر است, جاى بررسى بيشترى در اين زمينه را باز مى گذارد.* پا نوشت از نهج الحق دو چاپ مى شناسيم. در مقاله حاضر ارجاعات مربوط به چاپ جديد آن است.كشف الحق و نهج الصدق. (بغداد, 1344). جلد يكم: 203 ص (تا پايان بحث معاد).نهج الحق و كشف الصدق. به كوشش فرج الله حسنى و مقدمه سيد رضا صدر. (بيروت, 1982 م). 590 ص. نهج الحق و كشف الصدق. (قم, 1407ق). 590 ص فهرست مطالب تا ص 608 (متن افست از چاپ بيروت است.) 

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 16  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست