responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 135  صفحه : 3

سيرى در مقامع الفضل
ذكاوتى قراگزلو عليرضا

مقامع الفضل; محمدعلى الكرمانشاهى, تحقيق: مؤسسه العلامه المجدد الوحيد البهبهانى; قم: علامه بهبهانى, 1389

آقا محمدعلى بهبهانى, معروف به كرمانشاهى (1144ـ 1216هـ. ق) فرزند آقاباقر وحيد بهبهانى است كه تفصيل زندگانى خاندان وى را مرحوم استادعلى دوانى در كتاب وحيد بهبهاني1 تأليف نموده است. شهرت عمده اين مجتهد مبارز در زمان خودش, به درگيرى با جنبش دراويش و داشتن نقش اول در سركوبى آنان بوده است و به همين سبب (صوفى كُش) لقب يافته است (ر. ك به: قصص العلماء تنكابنى);2 البته در چنين مسائلى هميشه دو طرف افراطى پيدا مى شوند كه هريك صد در صد حق را به جانب خود مى دهند و در اينجا مجال چنين بحثى نيست. خود آن مرحوم نظرياتش را در باب صوفيه و شرح مبارزات و مكاتبات عليه آنان را در خيراتيه3 مشروحاً بازگفته كه به طبع رسيده است.
اثر مهم آقامحمدعلى, مقامع الفضل4 است كه از آن جهت وى را (صاحب مقامع) مى نامند و آن كتابى است جنگ مانند در رديف كشكول شيخ بهائى و خزائن ملا احمد نراقى و مشكلات العلوم ملامهدى نراقى و جامع الشتات ميرزاى قمى. در كتاب مقامع, تبحر آقامحمدعلى در ادبيات عربى و فقه و كلام و رياضى و حتى ذوقيات فارسى و فن معمّا آشكار است. اين كتاب نكاتى از موارد تاريخ فرهنگى و اجتماعى ايران را در آغاز قرن سيزدهم نشان مى دهد; همچنين صراحت و شجاعت فتاوى فقهى مؤلف, جالب توجه است. آقامحمدعلى از جمله علمايى است كه كوشيده در حد مقدور, فقيه را (مبسوط اليد) سازد و احكام شرع را مجرى دارد و از اين جهت شايد بر ملااحمد نراقى ـ كه على المشهور در عوائدالايام به اين مطلب پرداخته ـ مقدم باشد.
در اين گفتار, گلچينى از نكات مفيد و خواندنى و تأمل برانگيز مقامع را براى كسانى كه وقت تصفح آن كتاب كلان را ندارند, عرضه مى دارد:
ـ راجع به معانى حروف (الف, ب, ت, ج, ح… ) بر اساس روايات, مطالبى آورده است (ج 1, ص 10 و 16 و 613).
ـ (لا لا) كه براى آرامش بچه مى گفتند, همان (لا اله الا اللّه) است و (لولو) كه براى ترساندن بچه به كار مى بردند, همان ابولؤلؤ است (ج 1, ص 15).
ـ س: طايفه اى ظاهراً اسلام را اظهار مى نمايند, لكن مردم در باب آنها گفتگوها مى كنند كه اعتقاد به نماز و روزه و اصول و فروع دين ندارند, مطبوخ آنها را خوردن چه صورت دارد؟
ج: هرگاه جزم نباشد به اينكه قبول ندارند, مانعى ندارد (ج 1, ص 32).
ـ به جهت عدم تحفظ زنان از نامحرم و عدم احتراز از نجاسات و ترك واجبات ديگر كه به موعظه و روترش كردن فايده نكند, زدن زن از طرف شوهرى كه معروف و منكر را بشناسد, با شرايطش جايز است به شرط آنكه به كشتن و زخم نرسد (ج 1, ص 48).
ـ اگر بدون رتبه اجتهاد فتوا داده باشد, بايد مستفتى را باخبر سازد و توبه كند (ج 1, ص 102).
ـ س: اگر كسى كلام كفر [يا ردّه] بگويد, با او چگونه بايد معامله كرد؟
ج: اگر نداند كفر است يا خواب آلوده باشد يا خشمگين باشد… معامله با او اشكالى ندارد و اگر كسى شنيده است واجب نيست نقل كند. اگر عمدى بوده توبه كند. توبه براى او مفيد است, اما در حد شرعى تأثيرى ندارد (ج 1, ص 150 و 298).
ـ مندلجين [= مندلى عراق] (ج 1, ص 61).
ـ س: براى درس خواندن [ظ: علوم دينيه] به غربت برود يا برادر و خواهر صغير خود را جمع كند؟
ج: اگر وصى نباشد, او هم مثل ديگر مؤمنان است, درس مقدم است. (ج 1, ص 67).
ـ س: در دعاى ندبه آمده است: (وعرج بروحه الى السماء) [يعنى پيغمبر با روحش به آسمان عروج كرد].
ج: حضرت, متفقُ عليه مذهبين [فقط معراج جسمانى و روحانى] را بيان فرموده, چنانكه حضرت حق نيز از مسجد الاقصى تجاوز نفرموده [مصحح كتاب در حاشيه افزوده است كه همين فقره دعاى ندبه در مفاتيح الجنان (عرج به) آمده است; يعنى خداوند پيغمبر را عروج داد] (ج 1, ص 82).
ـ اسبار [ج 1, ص 159] [اين كلمه در منطقه همدان مصطلح است و در فرهنگ ها ضبط نشده, به معنى اولين رسيدگى به باغ انگور بعد از يخبندان و سرماى زمستانى است].
ـ گرفتن كفاره براى قسم [دروغ] حرام است [ظاهراً عوامل محكمه شخصى را كه معلوم مى شد به دروغ قسم ياد كرده, تيغ مى زدند] (ج 1, ص 278).
ـ گرفتن جايزه حكام و سلاطين جور جايز است, مگر علم يقين به غصبى بودن آن باشد (ج 1, ص 284).
ـ س: شخصى مى گويد: نقيبم و از من بايد دعا بگيرى تا كسب كنى, و دعا اين است: (خار, مار, حواله ذوالفقار, دمِ مولا… ) صورت شرعى اش چيست؟
ج: حرام است (ج 1, ص 300).
ـ تعبيه و شبيه سازى امام حسين و حضرت امير و ساير شهدا و همچنين يزيد و ابن ملجم… و زدن سيخ و قفل حرام نيست, بلكه هرگاه موجب مزيد حزن و بكا شود, خوب است (ج 1, ص 9 و 328).
ـ در روايت هست كه هرگاه دور از مدينه هستى, شبيه قبر حضرت بساز و بر آن بنويس و زيارت كن (ج 1, ص 329).
ـ س: آيا توبه قابل تبعيض است؟
ج: بلى ظاهراً (ج 1, ص 321).
ـ س: بچه اش را گرو گذاشته (چه صورت دارد؟)
ج: پوچ و نامربوط است (ج , ص 3231).
ـ در روايت است كه خدا عبداللّه و آمنه را زنده كرد, به حضرت ايمان آوردند (ج 1, ص 325).
ـ زن اگر در صيغه (متعه) شرط ارث كرده باشد, ارث مى برد (ج 1, ص 386).
ـ س: شخصى دختر خودش را به كسى فروخته (چه صورت دارد؟)
ج: فقط وقتى درست است كه با مادر دختر در حالى كه كنيز شخصى ديگرى بوده, زنا كرده; آن دختر را از صاحب كنيز مى خرد و مال او مى گردد; در اين صورت مى تواند بفروشد (ج 1, ص 404).
ـ س: بعضى سنيان مال و اسير شيعيان را حلال مى دانند… اگر براى ما از آنها ممكن شد, چه صورت دارد؟
ج: حرام است. هرچند ناصبى واجب القتل باشد, مالش حلال نيست (ج 1, ص 407).
ـ حدود شرعيه را غير از امام و نايب امام جارى نتواند كرد و تأديبات عرفيه چيز ديگر است (ج 1, ص 409).
ـ عوام مى گويند ضياء الحق حسام الدين مثنوى, همان امام زمان است! (ج 1, ص 458).
ـ س: مدعى سيادت مشكوك است (دادن خمس چه صورت دارد؟)
ج: از سهم امام به او بدهند (ج 1, ص 406).
ـ حكم تارك الخمس مثل تارك الزكات است و شبهه در مال او كمتر, و مستحل ّ او به كفر نمى رسد (ج 1, ص 418).
ـ با علم به حرمت ربا, شخص رباخوار تعزير مى شود و در مرتبه سوم, قتل واجب است (ج 1, ص 431).
ـ بحث مفصل درباره وحدت وجود (ج 1, ص 438 به بعد) بحث در اينكه وجود مشترك لفظى است يا معنوى (ج 2, ص 99 به بعد).
ـ غزالى در مشكات الانوار, سكر و وحدت شهود را تأييد كرده است (ج 1, ص 441).
ـ از جمله كسانى كه فتوى به قتل حلاج دادند, حسين بن روح است (ج 1, ص 457) [در حاشيه مصحح آمده است كه مطلب فوق مدركى ندارد, ولى لعنت بر حلاج نقل شده است (ج 1, ص 458)].
ـ مراد از حديث منسوب به على (انا اصغر من ربى بسنتين) تأخر او از وجوب و قدم ذاتى اوست و اگر مقصود از (رب ّ) [مجازاً] رسول اللّه باشد, دو سال اقل از شست و سه سال فرموده است5 (ج 1, ص 463).
ـ گفته شده: (اذا دخل السين فى الشين ظهر قبر محيى الدين) چون سلطان سليم وارد شام شد, قبر او پيدا شد (ج 1, ص 466).
ـ در اخبار شيعه, حديثى در مورد ابدال نرسيده, بلكه اخبارى در مذمت اهل شام رسيده است [چه رسد به اينكه ابدال از شام باشند] (ج 1, ص 467).
ـ (ضرب زيدٌ عمروا) مراد از زيد على و از عمرو, عمرو بن عبدود است (ج 1, ص 473). گفته اند نام على(ع) زيد بوده است.
ـ [گفته اند] حمل شافعى چهارسال طول كشيد (ج 1, ص 477).
ـ در قيام افطس (از علويان) فقط حسن بن جعفر بن حسن مثلت شركت كردند; اما حضرت كاظم افطس را به مقاومت تشويق فرمود (ج 1, ص 497ـ499).
ـ خداوند زمين را از زير كعبه گسترش داد تا كعبه ناف زمين باشد و اينكه گفته اند بيت المقدس وسط زمين است, در محشر خواهد بود (ج 1, ص 505).
ـ براى دخول به كعبه پول مى دهند كه ظاهراً جايز نباشد; زيرا يا مجروح مى شود يا جارح! (ج 1, ص 506).
ـ ضريح عسكريين 28 درجه مخالف قبله است (ج 1, ص 545).
ـ س: وقت مردن, به زور آبى به خورد محتضر مى دهند و آن را (شربت شهادت) مى گويند.
ج: بدعت عوام است; زيرا گاهى موجب خفگى مى شود. بهتر است لب و دهانش را تر كنند.
ـ اينكه بعضى فلسفه گرايان در باب شق ّالقمر گفته اند كه پيغمبر در ديدگاه اشخاص تصرف كرد6 تا ماه را پاره شده بپندارند و تفاوتش با سحر اين بود كه سحر اثرش فقط در نزديكان است و پيغمبر در دورترها هم اثر مى گذارد, توجيه درستى نيست; زيرا در اين صورت پيغمبر فريبكار و آنها فريب خورده خواهند بود (ج 1, ص 651).
ـ اجماع اماميه است كه ابوطالب مسلمان از دنيا رفت (ج 1, ص 567).
ـ س: بعضى منطرهاى مجرب براى مار و سگ و عقرب هست. آيا به منظور دفع و رفع اذيت آنها مى توان خواند؟
ج: اگر معناى كفر نداشته باشد, ظاهراً بى اشكال باشد [خودش هم يك افسونى را نقل و تأييد كرده (ج 1, ص 574)].
ـ مسئله وطى حيوان, هفتاد و سه هزار و هفتصد و بيست و هشت صورت دارد (از جمله اينكه گاهى براى معالجه مرضى, آن كار را مى كرده اند). 7 جزئيات احكام آن در صفحات 91ـ94 آمده است.
ـ هر و بر: (هِر) خواندنِ گوسفند است و (بِرّ) راندن آن.
ـ مسجد الاقصى را چهل سال بعد از مسجد الحرام ساختند. كعبه يكى از چهارده خانه است; هفت در هفت زمين, هفت در هفت آسمان. موضع كعبه دو هزار سال پيش از خلقت زمين آفريده شد. كربلا بيست و چهار هزار سال پيش از كعبه آفريده شده است (ج 2, ص 124).
ـ قبول توبه زانى موقوف بر رضاى شوهر نيست, بلكه اظهاركردن خصوصاً به شوهر خوب نيست… , وليكن دعا و استغفار و نيكى بر شوهر نمايد و اگر بداند شوهر باكى ندارد, شايد كه ضرر نداشته باشد اگر اظهار كند و طلب حليت نمايد (ج 1, ص 381).
ـ شراب و قيادت و لواطه و مساحقه و زنا با رضايت زن, تداركى از قبيل قضا و كفاره ندارد; پس توبه كند و عازم باشد كه ديگر نكند [اين در صورتى است كه به اطلاع حاكم شرع نرسيده باشد] (ج 1, ص 102).
ـ (راجع طلاق خلع مى گويد) در اين ازمنه خلع به هم نمى رسد; زيرا اگر زوجه كراهت قلبيه نداشته باشد, خلع متحقق نخواهد شد. (در مهرم حلال, جانم آزاد) كافى نيست. در روايت از معصوم است كه اگر امر دست ما بود, جز طلاق رجعى را قبول نمى كرديم (ج 2, ص 4 ـ 5).
ـ (ناس) در قرآن, يعنى يهود; در احاديث شيعه, يعنى اهل سنت (ج 2, ص 6).
ـ خلقت روز, پيش از شب بود (ج 2, ص 69).
ـ در مورد عمر دنيا (ج 2, ص 76 به بعد).
ـ امام زين العابدين در واقعه كربلا, 27 ساله و امام باقر چهارساله بوده است (ج 2, ص 86).
ـ حريث بن جابر جعفى, دو دختر يزدگرد را در دوره خلافت على(ع) به ميل خودشان فرستاد (ج 2, ص 87 به نقل از ارشاد مفيد).
ـ برآمدگى ميان حجرالاسود از لاك است. هر كس آن را ببوسد حج خود را مشوّه كرده است (ج 2, ص 152).
ـ شيخ مفيد و علم الهدى (سيد مرتضى) عالم ذر را انكار كرده اند; چون مى شود جبر (ج 2, ص 153).
ـ كسى كه گمان مى كند زيد به زن او عاشق است, وكيلش مى كند در طلاق دادن او صدق يا كذب او ظاهر شود (ج 2, ص 186).
ـ حديث (من عشق وكتم وعف ومات, مات شهيدا) از طريق عايشه است و ساختگى است. از قول شافعى هم آورده اند كه قتيل عشق, شهيد است (ج 2, ص 484).
ـ گفته اند: سبحان الذى اخرج الغزالى من العلماء بتصنيفه الاحياء (2/522) [ابن جوزى نيز در تلبيس ابليس از برآوردن احاديث مجعول صوفيه در احياء علوم الدين غزالى ايراد گرفته است].
ـ در روايت امام عسكرى است كه متمايلان به تصوف و فلسفه, اگر منصبى بيابند, از رشوت سير نمى شوند و هرگاه خوار و بركنار شوند, رياكارانه به عبادت مى پردازند (ج 2, ص 542).
ـ س: بازى هاى متعارف مثل شاه و وزير و بيست و چهار خانه (دوزبازى) حرام است يا حلال؟
ج: اظهر حل ّ است; خصوصاً گروبندى نشود. احوط اجتناب است (ج 2, ص 354).
ـ ملاشاه بدخشانى گفته است: (ختم اللّه على قلوبهم… ولهم عذاب عظيم), درباره اولياست و محيى الدين گفته (ان الذين كفروا سواء عليهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم… ) درباره صوفيه است كه محبت خود را پنهان داشته اند! (ج 2, ص 540).
ـ حديث از امام رضاست كه روز عيد غدير ملائكه دست نگه مى دارند از نوشتن گناه بر محبان و شيعيان على(ج 2, ص 183).
ـ بسيارى رخت و زيور شب زفاف را عاريت مى نمايند, بدون طعن و ملامتى نسبت به زوجين (ج 2, ص 506).
ـ طول انسان مستوى الحلقه سه ذراع و نيم است به ذراع خودش; و هر ذراع او دو شبر اوست; و شبر و قدمش مساوى است و هريك موافق دوازده اصبع است (ج 2, ص 228).
ـ هركس بگويد غيبت من حلال است, حلال نمى شود, بلكه بدتر است (ج 2, ص 264).
ـ عورت زن نسبت به محارم, فقط قُبُل و دُبُر است و احتياطاً از ناف تا زانو (ج 2, ص 283).
ـ س: با مادر و خواهر و عمه و خاله نسبى و رضاعى و يا مادرزن خوابيدن و ملاعبه و ملامسه و تقبيل به غير قُبل و دُبر و نظر بغيرهما جايز است يا نه؟
ج: بلى على الاشهر الاظهر, مگر آنكه العياذباللّه از روى ريبه و خواهش جماع باشد كه در اين صورت حرام است, حتى نگاه كردن آنها بلاخلاف [بايد پرسيدن بدون ريبه, ملاعبه و ملامسه و تقبيل و نظر براى چيست (ج 2, ص 284)].
ـ س: صوفى و سنى كه عالم باشند, مطلقاً پاك اند يا نه؟
ج: پاك اند, مگر آنكه اظهار نصب و بغض اهل بيت كند يا ضرورى دين را انكار نمايند; مثل حشر و نشر و معراج جسمانى (ج 2, ص 312).
ـ شتر را بالاى قبر صاحبش بى آب و علف مى بستند تا بميرد و مى گفتند با آن محشور مى شود (ج 2, ص 399).
ـ س: چرا تكليف زنان در نه سالگي8 و مردان در پانزده سالگى با وجود ناقص عقل بودن زنان؟
ج: ظاهراً به خاطر همين نقصان عقل است يا زيادتى شهوت كه در ايشان است. دختر مى بايد قبل از تكليف تحصيل نصف عقل كند و مرد قبل از تكليف تحصيل تمام عقل. از سه سالگى به بعد حساب كنيد (ج 2, ص 416).
ـ رخت و زيور, غير از ملبوس عادى [مصداق كسوة] نزد زن امانت است (ج 2, ص 447).
ـ اينكه گفته اند بايزيد سقاى امام جعفر صادق(ع) بوده, دروغ است. احتمالاً سقاى جعفر كذاب بوده; تاريخ وفات و تولدش به آن مناسب است (ج 2, ص 452).
ـ شطرنج بازى بدون شرط (برد و باخت) از طرفين مكروه است. شنيدن آلات طرب صغيره است و ضرر به عدالت ندارد, مگر اصرار كند (ج 2, ص 483).

1. انتشارات اميركبير, چاپ دوم.
2. چاپ اسلاميه, ص 199.
3. انتشارات انصاريان, قم در دو مجلد.
4. انتشارات وحيد بهبهانى, در دو مجلد.
5. اين حديث را حاج محمدجعفر كبوترآهنگى (مجذوب) به روش عرفانى شرح كرده است (ر. ك به: رسائل مجذوبيه; به كوشش حامد ناجى اصفهانى; حقيقت).
6. در تفسير روان جاويد هم ذيل آيه اول سوره قمر چنين توجيهى آورده است.
7. در كتاب رموز خمر آمده است كه عقرب ذكر پادشاهى را نيش زد چنين طبابت كردند كه كنيز بكرى را مكرر وطى كند, شاه بهبود يافت و كنيز مرد.
8. حاج ملاهادى سبزوارى هم مشابه اين حرف را دارد. ر. ك به: اسرار الحكم; با مقدمه ايزوتسو; تهران: مولى, 1361, ص 432ـ433.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 135  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست