responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 119  صفحه : 9

منظومه اى مناظره اى از نزارى قهستانى
كتابيار كريم

مثنوى روز و شب, سروده حكيم نزارى قهستانى, به تصحيح و با مقدمه نصراللّه پورجوادى, نشر نى, تهران, چاپ اول, 1385, 104 صفحه

روز و شب مثنوى اى است از نوع ادبى مناظره, كه به (زبان حال)1 ميان شب و روز سروده شده است. اين مثنوى را نزارى در شب نوروز, مطابق جمادى الثانى 699 هجرى, به عنوان تحفه اى به شاه على شمس الدين (پادشاه بيرجند و اطراف آن) تقديم كرده است. او خود در پايان اين مثنوى گويد:
نوبهارى به ماه نيسانى
نظم كردم جمادى الثانى
جشن نوروز بر مبارك فال
تسع و تسعين و ستمايه ز سال
ساختم از پى دل افروزى
تحفه اى حاليا به نوروزى
(ابيات 535 ـ 537)

مثنوى روز و شب, با ابياتى از توحيد و مناجات و نعت رسول الله (ص) آغاز مى شود و سپس شاعر به مدح شمس الدين على شاه نيمروز (ابيات 45 تا 67) و پسر او شاهزاده تاج الدين ابوالمعالى محمّدبن على (ابيات 68 تا 73) مى پردازد. در واقع كل ماجرايى كه در اين مثنوى مطرح مى شود, دستاويزى است براى مدح شمس الدين على كه شاعر از درگاه او جدا مانده و در شبِ نوروز گفته است:
ديگران در نشاط نوروزى
من دل خسته در جگرسوزى (بيت 80)
چون بود بنده اى چو من مظلوم
از بساط خدايگان محروم (بيت 83)
پس در چنين شبى كه
نه كسم هم زبان به غير قلم
نه به جز دفترم كسى محرم (بيت 81)

(شب) از او درخواست مى كند كه ماجراى او با روز را بنويسد. شاعر هم براى رعايت انصاف و داد مى خواهد كه (هر دو با هم به دادخواه رويد) (بيت 101) و چون جمعِ بين روز و شب جمع اضداد است, بنا براين مى شود كه واسطه اى, پيغام برِ اين دو باشد.
نخست, شب يكى از سپاهان مطبخى اش را نامزدِ قاصدى مى كند, ولى با ناكام ماندن او در اين كار, بادِ صبا مأمور خبررسانى مى شود:
گفتم اين ره به پاى باد صباست
هر كه ديگر رود به دست هباست (بيت 113)

هفت گفتگوى جدلى ميانِ روز و شب, ردّ و بدل مى شود و هر يك در اين گفتگوها با بيان محاسن خود سعى در خوار جلوه دادنِ ديگرى دارد. در واقع قصد شاعر از طولانى كردنِ اين مناظره اين است كه نشان دهد به هيچ وسيله, هيچ يك از طرفين نمى تواند كفّه ترازوى محاسن خود را بر ديگرى بچرباند; تا اينكه سرانجام روز به خصيصه اى از خود اشاره مى كند كه خصم را خاموش مى سازد. او مى گويد:
منم القصّه نيّر اعظم
مردم چشم روشن عالم
همه بگذار از كه كم باشم
شاه, شمس است, من لقب تاشم
(ابيات 370 ـ 371)
شب كه چنين مى شنود
سر تسليم عاقبت بنهاد
گفت با آفتاب از سرِ داد
توبه رتبت فره زمن زانى
كه لقب تاش شاه ايرانى
نيست اينجا دگر مجال سخن
منقطع شد مقالت تو و من
هر يك اكنون به وسع و طاقت خويش
شيوه اى نيز بر سياقت خويش
پيش گيريم و مدح شاه كنيم
روى در سايه اله كنيم
(ابيات 375 ـ 379)

پس از آوردن چند بيتى از زبان روز و شب در ستايش شاه, نزارى پشيمان وار مديحه گويى آغاز مى كند و تا پايان مثنوى, آن را ادامه مى دهد. فقط پيش از اتمام كار, اشاره اى رمزى به قطب الدين حيدر زاوه دارد:
حيدر زاوه قدوه ابدال
قايد و سالك طريق كمال
بود مردى ز دوستان خداى
كفر و دين برفكنده بى سروپاى
چون برفت از ميانه شيخ كبير
زو نمد ماند و آهن و زنجير
هر كسى دست زد در آن ميراث
بى خبر از زراعت حرّاث
ظاهرش برگرفت و شد خشنود
سرّ حيدر كسى نگفت چه بود
(ابيات 467 ـ 471)
بر سر اين گنج خازنى دارد
ظاهر امر باطنى دارد
(بيت 473)

پيشينه بررسى دست نويس هاى آثار نزارى (با تأكيد بر روز و شب)

ييكى از نخستين بررسى هاى دست نويس هاى آثار نزارى قهستانى, يادداشت كوتاه و البته بسيار ارزشمند مرحوم محمدتقى دانش پژوه بود كه هنگام سخن از نسخه ديوان نزارى در (مكتبة المدينة المنورة العامة), به طور استطرادى, به برشمردن نسخه هايى كه مى شناخت, پرداخت2. دانش پژوه در آنجا به منبعى به زبان روسى ارجاع داد, به اين شرح: (زندگى و آثار نزارى از چنگيز غلام على باى بوردى, بروسى, چاپ مسكو, انتشارات نائوكا (دانشگاه)) كه كريم كشاورز آن را براى او ترجمه كرده بود. اين منبع بعدها به فارسى ترجمه و منتشر شد كه جزء مآخذ دكتر پورجوادى هم ( در چاپ مثنوى روز و شب) قرار دارد.3 بعد از آن در جلد يكم فهرست ميكروفيلمهاى دانشگاه تهران (ص 100و…) 4 نسخه هايى از آثار اين شاعر معرفى شد كه البته دست نويس بسيار مهم كتابخانه (سالتيكوف شچدرين) در ميان آنها قرار نداشت. پس از آن در فهرست نسخه هاى خطّى فارسى, اثر استاد منزوى, دست نويس هاى آثار نزارى نام برده شد كه البته همچنان يادداشت دانش پژوه يكى از مراجع مهم كار استاد منزوى بود.5
در يادداشت دانش پژوه و كار منزوى از دست نويسى بسيار مهم از آثار نزارى ياد شده بود كه در كتابخانه شخصى فخرالدين نصيرى, به شماره 363, نگهدارى مى شد و مورخ 714 هجرى بود. اين دست نويس, اتفاقاً شامل مثنوى روز و شب نيز هست كه در اختيار مصحّح اين مثنوى قرار نداشته تا از آن به عنوان كهنه ترين نسخه ( نسخه اساس) در كار خود بهره برد. البته براى من كمى عجيب است كه استاد پورجوادى با توانايى اى كه در زمينه كتاب شناسى و نسخه شناسى دارند, چرا از اين دست نويس حتّى يادى هم نكرده و فقط سه دست نويس را (كه يكى از آنها معلوم نيست كه مثنوى روز و شب را داشته باشد) شامل مثنوى مورد بحث دانسته است.6
امّا تك نسخه اى كه مورد استفاده مصحّح روز و شب بوده, نسخه كليات نزارى است كه در كتابخانه سالتيكوف شچدرين, در شهر سن پترزبورگ (لنينگراد), نگهدارى مى شود و مورخ 837 هجرى است. اين نسخه را در منابع فارسى, نخست دانش پژوه معرفى و بعد از آن منزوى از آن ياد كرد. آنگاه باز دانش پژوه در سفرش به ورارود و شوروى, هنگام ذكر نسخه هاى كتابخانه سالتيكوف, اين نسخه را نام برد.7 شماره آن در كتابخانه مزبور, 415 است. 498 برگ دارد و شامل تعدادى از مثنوى هاى نزارى است كه تاكنون منتشر نشده و شايد بعدها تصحيح شود.8 جالب است بدانيم اين دستنويس ارزشمند را به همراه تعداد بسيارى از نفايس خطّى ديگر, شاه عباس اوّل بر بقعه شيخ صفى الدين اردبيلى وقف كرد (در اين دست نويس مُهر (وقف آستانه متبركه صفيه صفويه 1117) وجود دارد). تصوير اين دست نويس و تعدادى ديگر از نسخه هاى به سرقت رفته كتابخانه صفى الدين اردبيلى, چندى است به ايران راه يافته و به صورت لوح فشرده در اختيار محققين قرار گرفته است.9 دكتر پورجوادى هم از همين لوح ها استفاده كرده و براى اولين بار مثنوى روز و شب اثر نزارى قهستانى را عرضه كرده است. تصحيح او به شكلى مقبول ( اما با اغلاط چاپى فراوان در متن) و با مقدمه اى مفيد و پر اطلاع منتشر شده كه بخش هاى مختلف آن در سطور بعدى معرّفى خواهد شد.

بررسى تصحيح (روز و شب)

ـ مقدمه مصحّح: در آن آمده است كه از ميان پنج مثنوى نزارى قهستانى (دستورنامه) نخست به وسيله برتلس روس و سپس با استفاده از نسخه هاى متعدّد, توسّط استاد مظاهر مصفّا (در ديوان نزارى) چاپ شده. همچنين (سفرنامه) كه اطلاعات تاريخى بسيار مفيدى از زندگى و سفرهاى نزارى دارد, توسط ناديا ابوجمال طيّ پايان نامه دكترى او در دانشگاه نيويورك تصحيح شده و هنوز منتشر نشده باقى مانده است (اين اطلاع دكتر پورجوادى بسيار ارزشمند و به روز است) اما سه مثنوى ديگر او يعنى (ادب نامه), مناظره (روز و شب) و (ازهر و مزهر) (بلندترين مثنوى او كه به وزن خسرونامه عطار 10 است) هنوز تصحيح نشده كه البته روز و شب (تصحيح مورد بحث) اينك در اختيار محققان قرار مى گيرد.
بخش هاى مختلف مقدمه از قرار زير است: مثنوى هاى نزارى, ساختار مثنوى روز و شب, ممدوح نزارى, مناظره اى به زبان حال (كه در آن سابقه و نيز موارد مشابه موجود از مناظره شب و روز برشمرده شده), خلاصه داستان, مثنوى اى به رمز (كه در آن به نمادشناسى شخصيت هاى اين مناظره پرداخته شده), تأثير شاعران پيشين در نزارى (بحثى است فرعى كه ربطى به اين مثنوى ندارد و البته مفيد است), اسماعيلى يا صوفى؟ (كه در اين بخش نظر مصحّح به اسماعيلى بودن يا نبودن نزارى و گرايش او به تصوف آمده است; همچنين از قطب الدين حيدر زاوه اندكى سخن رفته و نيز حدس زده شده كه (امين الدين) مذكور در سفرنامه نزارى, امين الدين ابوالقاسم حاج بُله تبريزى (م 720ق) باشد), نسخه خطى و تصحيح.
در پايان مقدمه, عكس دو صفحه از نسخه خطّى سن پترزبورگ (سالتيكوف) به عنوان نمونه آمده و پس از آن (مراجع) مورد استفاده مصحّح, در مقدمه ذكر شده است.
ـ متن كه از صفحه 35 آغاز و به صفحه 95 ختم مى شود, شامل مثنوى روز و شب است در 546 بيت. شاعر خود در بيت 539 گويد:
چون بروج فلك بر انجم و ماه
بيت ها جمله پانصد و پنجاه
به قول دكتر پورجوادى (اين كمبودها [= كمبود 4 بيت از متن, نسبت به گفته خود شاعر] را چه بسا بتوان با كمك نسخه دوشنبه و احياناً نسخه تركيه جبران كرد) و نيز شايد با نسخه فخرالدين نصيرى (اگر پيدا شود).
ابيات شماره خورده است. كلّ متن به 23 بخش تقسيم شده و هر بخش, عنوانى دارد بينِ < >. مصحّح دراين باره گويد: (تقسيم ابيات مثنوى به بيست و سه بخش در خود نسخه صورت گرفته, ولى شماره گذارى و عنوان ها از من است) (ص 29). پاورقى هاى متن سلسله وار از عدد يك تا صد شماره خورده. در اين پاورقى ها مواردى از جمله معنى كردن برخى لغات (البته بدون ذكر مأخذ كه شايد شتاب زدگى كار را نشان دهد), اشاره به تصحيحات قياسى و نيز ظنّ مصحّح به ضبطى خاص (با علامت (ظ)) آمده است.
نسخه مورد استفاده در اين تصحيح كم غلط و مضبوط است, ولى در مواردى مصحّح ضبط هاى نادرست فاحش آن را قياساً تصحيح كرده كه در زير آنها را بر مى شمرم:
ـ بيت 53:تصحيح (سرير) به (صرير)
ـ بيت 92: تصحيح (سخنِ) به (سخنى)
ـ بيت 196: تصحيح (بود) به (بوده)
ـ بيت 215: تصحيح (سرسر) به (برسر)
ـ بيت 302: تصحيح (آن به اين اين به آن) به (اين به آن آن به اين) ( كه ايراد قافيه را برطرف ساخته)
ـ بيت 337: افزودن (و) در مصرع دوم
ـ بيت 338 و 372: تصحيح (برخواست) به (برخاست)
ـ بيت 382: تصحيح (مابندى) به (مانندى)
ـ بيت 413: تصحيح (من) به (دل)
ـ بيت 421: (تصحيح (زيش) به (خويش)
ـ بيت 464: تصحيح (مرد سالوس) به (رنگ سالوس) (كه تصحيحى متهوّرانه است)
ـ بيت 472: تصحيح (صلاح) به (سلاح)
ـ بيت 477: تصحيح (سفاد) به (سفال)
در پاره اى موارد هم مصحّح حدس هايى زده است كه البته در متن وارد نكرده و در پاورقى با علامت (ظ) نقل كرده, شامل موارد زير:
ـ بيت 48 (پاورقى 2)
ـ بيت 53 (پاورقى6)
ـ بيت 122 (پاورقى 17)
ـ بيت 125 (پاورقى 18)
ـ بيت 495 (پاورقى 93)
به شمارش من, در چهار مورد هم ضبط نسخه مغشوش بوده و به دليل استوار بودن اين تصحيح بر يك نسخه تصحيح آن ميسّر نشده, شامل اين موارد:
ـ بيت53 (مشكل قافيه دارد)
ـ بيت 246 (مشكل قافيه دارد)
ـ بيت 271 (معنى اش بر من معلوم نيست و گويا ضبط متن آشفته است)
ـ بيت 503 (كه با علامت سؤال (؟) مشخص شده)
در يك مورد پيشنهاد مى كنم كه اصلاحى در متن صورت گيرد و آن بيت 256, مصرع دوم است. در متن چنين ضبط شده: (پشتِ مشتِ ضعيف مى شكنى) كه گويا بهتر است به (پشتِ مشتى ضعيف مى شكنى) اصلاح شود (دقيقاً مثل اصلاح (سخنِ) به (سخنى) در بيت 92) و البته اين نوع ضبط نسخه مى تواند ناشى از تلفظ خاص كاتب نيز باشد.
در اينجا بى مناسبت نيست اغلاط چاپى اين تصحيح را كه به چشمِ من آمده, برشمرم تا اصلاح شود:
ـ ص 21, سطر6, مصرع دوم: (لقب تاس) به (لقب تاش) اصلاح شود.
ـ ص 26, سطر 11, مصرع دوم: (همتس) به (همتش) اصلاح شود.
ـ ص 56, بيت 187, مصرع دوم: (نگيريم) گويا بايد (نگيرم) باشد.
ـ ص 83, بيت 434, مصرع دوم: (آيد) گويا بايد (آرم) باشد.
ـ ص 84, بيت 442: مشكل حادّ قافيه كه گويا غلط مطبعى باشد; چون مصحّح هيچ اشاره اى بدان نكرده.
ـ ص 87, بيت 474, مصرع دوم: (رنجير) به (زنجير) اصلاح شود.
ـ ص 91, بيت 507, مصرع دوم: كه يك كلمه كم دارد و شايد صورت درست آن چنين باشد: (كه همه >آنِ< تست خون و رگم).
ـ پشت جلد, سطر 8: (حيدزاده) به (حيدر زاوه) اصلاح شود.
ـ نمايه: كه نمايه اى است عام و البته بسيار مختصر (نظر به حجم كم متن), شامل اسامى خاص,اماكن, احاديث و آيات. اين نمايه در صفحات 97 و 98 آمده است.
ـ مقدمه انگليسى: كه شامل چهار صفحه است و به قلم خود دكتر پورجوادى.

برخى فوايد زبانى و واژگانى اين متن

در ابيات زير واژگان و تركيباتى هست شايسته تأكيد كه در اينجا مى آورم:
ـ بيت 82:
مژه از خون ديده جدول كش
جگر از سوز سينه پرآتش

كه جدول به معنى نهر (كوچك) است و اين بيت شاهدى خوب براى آن مى تواند باشد.
ـ بيت 113:
گفتم اين ره به پاى باد صباست
هر كه ديگر رود به دست هباست

(ره به پاى كسى بودن) از قبيل (بافته بودن ره به پاى كسى) است كه درباره آن ر.ك: مرصادالعباد, ص 221, 447 و 704
ـ بيت 183:
راى تاريك تو چه راى زند
مگر اندر هزيمه ناى زند

كه در (هزيمت ناى زدن) ضرب المثلى است متداول و پر شاهد در متون.
ـ بيت 242:
در قدح آبهاى سرد چو زنگ
بر طبق ميوه هاى رنگارنگ

در پاورقى آن آماده است: (زنگ: در اينجا به معنى شراب صاف) (ص 62). اينكه اين واژه آيا دقيقاً به معنى شراب است و معنى اصلى اش چنين است, كمى تفصيل مى طلبد. زنگ به معنى مزبور در فرهنگ هاى كهنه فارسى نيامده است, امّا از شواهدى كه در فرهنگ ها براى آن نقل شده, بر مى آيد كه شراب را به زنگ تشبيه مى كرده اند.
ظهير فاريابى گويد:
اندر شده اى به جامه زنگارى
مولاى توام چنانكه از زنگارى
گر يك قدح شراب چون زنگ آرى
زنگار برى ز دل به تن زنگ آرى
(به نقل از لغت نامه دهخدا)

در بيت نزارى نيز خود زنگ به عنوان مشبّه به براى آب (به معنى شراب) واقع شده. حال بايد ديد كه زنگ به چه معنى مى تواند باشد. در لغت فرس اسدى طوسى (تحرير نسخه پنجاب) به عنوان يكى از معانى زنگ آمده: (روشنى ماه است و هر روشنى كه پاك و صافى بود, چنين گويند. يعنى روشن است; چنان كه عماره گفت:
خوشه چون عقد در و برگ چو زر
باده همچون عقيق و آب چو زنگ

(لغت فرس, اسدى طوسى, به تصحيح فتح اللّه مجتبائى و على اشرف صادقى, خوارزمى, چ1, 1365, ص 164). شاهد مذكور, در تحرير ديگرى از لغت فرس كه اقبال تصحيحش كرد, براى زنگ به معنى (زنگار) آمده است و براى معنى (روشنايى ماه) دو شاهد ديگر نقل شده, به اين ترتيب:
دقيقى چار خصلت برگزيده است
به گيتى در ز خوبى ها و زشتى
لب بيجاده رنگ و ناله چنگ
مى چون زنگ و دين زردهشتى (دقيقى)
نوروز و گل و نبيد چون زنگ
ما شاد و به سبزه كرده آهنگ (عماره)

(لغت فرس, به تصحيح و اهتمام عباس اقبال, تهران, چاپخانه مجلس, 1319 شمسى, ص 267) محمدبن هندوشاه نخجوانى, بيت عماره (خوشه چون عقدِ درّ و…) را به عنوان شاهدى براى معنى آب و شراب آورده (صحاح الفرس, محمدبن هندوشاه نخجوانى, به اهتمام عبدالعلى طاعتى, بنگاه ترجمه و نشر كتاب, تهران, 2535, ص 197). حسين وفايى هم به عنوان چهارمين معنى زنگ آورده: (آب است و شراب را نيز گفته اند. و از ابيات استادان چنين مفهوم مى شود كه آب صاف را زنگ مى گويند و شراب را به آن تشبيه مى كنند) (فرهنگ فارسى, حسين وفايى, ويراسته تن هوى جو, دانشگاه تهران, 1374, ص 113). مى بينيم كه زنگ در معنى نخستين هيچ گاه به معنى شراب نيست و هميشه به عنوان طرف دوم تشبيه براى آب/ شراب به كار مى رفته. حال اينكه معنى دقيقش چيست احتمالاتى را مى توان در نظر گرفت: يا به معنى روشنايى ماه است (در تشبيه شراب به آن, وجه شبه مى تواند تلالؤ و درخشندگى باشد) يا به معنى زنگار (وجه شبه آن در تشبيه شراب, نمى تواند رنگ سبز آن باشد. ابراهيم فاروقى در شرفنامه مَنيَرى توضيحى مفيد آورده كه پس از اين نقل خواهد شد). معنى آب را كه محمدبن هندوشاه و حسين وفايى نقل كرده اند, نبايد چندان اصيل تلقّى كرد و آن تنها نظر اديبان ادوار بعدى را انعكاس مى دهد كه در شرح متون ماقبل خود سعى در يافتن و حتّى بافتن معانى براى واژگان مى كرده اند. امّا نظر يكى از همين اديبان قرن نهم هجرى را كه در ديار هند به خواندن متون فارسى اشتغال داشته و آنها را بر اساتيدش مى خوانده, نقل مى كنم. ابراهيم فاروقى در شرفنامه به نقل از استاد خود شيخ واحدى (كه از او در كتابش به كرّات نكته هايى مى آورد), هنگام ذكر معانى (زنگ) گويد: (و زنگار كه در نقّاشى بكار برندش و آن بغايت تيزست چون بر زبان نهند; و ميِ چون زنگ بدين معنى گفته اند و اين محقّق است از بندگى شيخ واحدى طاب ثراه) (شرفنامه مَنيَرى يا فرهنگ ابراهيمى, ابراهيم قوام فاروقى, دكتر حكيمه دبيران, پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى, چ1, 1385, ج1, ص 522).
ـ بيت 282:
به سياهى شكست من چه كنى
صفت رنگ گست من چه كنى
گست به معنى زشت و نازيبا (چنان كه در پاورقى هم آمده است) ر.ك: دهخدا, ذيل (گست) و سپس (كست).
ـ بيت 290:
سرّشان از بزرگوارى تو
فاش شد از سفيدكارى تو
كه (سفيدكار) در اين بيت, ايهامى به كار رفته است: يكى معنى سفيد روز, ديگر معنى كنايى منافق. در كليله ابوالمعالى آمده:
كرد آن سپيد كار به ملك تو چشم سرخ
تا زرد روى گشت و جهان شد برو سياه
(ر.ك: كليله و دمنه, مينوى, ص 228)
ـ بيت 328:
روز شد باز گرم و بر جوشيد
كه مرا كى توان به گِل پوشيد؟
كه مصرع دوم چنان كه در پاورقى اشاره شده, ضرب المثل است.
ـ بيت 332:
تو پلاس سيه به صد تشويش
به سر اندر كشيده همچو كشيش
اشاره به جامه سياه كشيشان
ـ بيت 376:
تو به رتبت فره ز من زانى
كه لقب تاش شاه ايرانى
فره به معنى زياده و افزون (لغت نامه دهخدا) كه شاهدى خوب است براى اين واژه.
ـ بيت 452:
گرچه دانم كه هر كس از رنگى
بر سبويم زنند خرسنگى
رنگ به معنى حيله و نيرنگ و دستان (ر.ك: لغت نامه دهخدا) كه شواهد بسيار دارد.
ـ بيت 500:
(نان نبينى كه چون بود تازه
مى رسد لذّتى به اندازه)
چون شد آسوده در بُن كَرسان
شد به ذوق و به طعم ديگرسان
كَرسان چنان كه فرهنگ هايى چون برهان و غيره آورده اند, ظرفى است صندوق مانند براى نگهدارى نان و حلوا و ميوه (ر.ك: لغت نامه دهخدا). جالب اينكه هر دو شاهدى كه در فرهنگ ها براى اين واژه نقل شده, از نزارى قهستانى است. آيا اين نشان دهنده تداول اين واژه در منطقه اى خاص است؟
1. مصحّح محترم پيش از اين در موضوع زبان حال پژوهش هايى كرده و حاصل آن به شكل دو مقاله عرضه شده است با مشخصات زير:
نشر دانش, (زبان حال در ادبيات فارسى), سال 17, ش2 (تابستان 1379); همان, (نردبان معرفت), سال 18, ش3, پاييز 1380(هنگام ويرايش نهايى اين مقاله, كتاب زبان حال اثر دكتر پورجوادى توسّط انتشارات هرمس وارد بازار شد).
2. نسخه هاى خطى, نشريه كتابخانه مركزى دانشگاه تهران, زير نظر محمدتقى دانش پژوه ـ ايرج افشار, دانشگاه تهران, دفتر پنجم, 1346, ص 507 ـ 509.
3. زندگى و آثار نزارى, چنگيز غلامعلى بايبوردى, ترجمه مهناز صدرى, تهران, 1370, ( به نقل از مثنوى روز و شب, ص 33).
4. ر.ك: بخشِ اعلام فهرست ميكروفيلمها, ج1, ذيل (نزارى).
5. فهرست نسخه هاى خطّى فارسى, احمد منزوى, مؤسّسه فرهنگى منطقه ئى, تهران, مهر 1350, ج3, ص 1895 و ص 2569 ـ 2570.
6. اكنون با پراكنده شدنِ دست نويس هاى كتابخانه فخرالدين نصيرى و خارج شدن تعدادى از آنها از كشور, مشخص نيست كه بر سر ا ين نسخه چه آمده است (البته بعضى از آنها به كتابخانه مجلس و تعدادى از آنها كه بيشتر عربى است, به كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى راه يافته كه نمى دانم اين نسخه از آنهاست يا نه).
7. نسخه هاى خطى, در كتابخانه هاى اتّحاد جماهير شوروى, محمدتقى دانش پژوه, دفتر هشتم, ص 140.
8. چرا كه دكتر پورجوادى عكس نسخه را در اختيار دارد. البته ايشان در مقدمه روز و شب سخنى از اين كه قصد چاپ آنها را داشته باشد, نگفته است.
9. مثلاً لوح فشرده تعدادى از آنها در كتابخانه وزارت امور خارجه تهران موجود است كه فهرست برخى در منبع زير آمده است: كتاب ماه كليات, 71 ـ 69, (فهرست لوح هاى فشرده نسخ خطى مركز اسناد وزارت امور خارجه), فرهاد طلوع كيان و سيد بهزاد مفاخريان, سال ششم, شماره نهم و دهم, شهريور و مهرماه 82.
10. نكته اى كه استاد پورجوادى هم اشاره وار بدان پرداخته و البته جاى تفصيل دارد, اين است كه نزارى در اين مثنوى آورده كه آن را در وزن (خسرونامه) عطار سروده است:
تتبّع كرده عطّار بودم
از آن زين شاخ برخوردار بودم
ز خسرونامه بهتر داستان نيست
كه خسرونامه او گلستانى ست
(مقدمه روز و شب, ص 21 ـ 22).

مطلبى كه هست, اين كه (خسرونامه) كدام است؟ به نظر استاد شفيعى كدكنى, خسرونامه كه خود عطار, به عنوان يكى از چهار مثنوى قطعى خود آن را نام برده, همان الهى نامه است. دلايل ايشان بسيار قوى و پذيرفتنى است (ر.ك: زبور پارسى, محمدرضا شفيعى كدكنى, آگاه, تهران, چاپ اول, 1378, 37 ـ 39; منطق الطير, عطار نيشابورى, مقدمه, تصحيح و تعليقات محمدرضا شفيعى كدكنى, سخن, تهران, چاپ اول, 1383, ص 33 ـ 34).
از آنجا كه مثنوى (از هر و مزهر) بر وزن (مفاعلين مفاعلين فعولن) است (ر.ك: نقل هايى كه از اين مثنوى در مقاله زير شده است: (حكيم نزارى قهستانى), چ.گ. بارادين, فرهنگ ايران زمين, ج6, ص 178 ـ 203) و الهى نامه عطار ( كه نام اصلى اش خسرونامه بوده) نيز بر همين وزن است, اين نكته را مى توان به عنوان يكى از مستندات قوى براى نظر استاد شفيعى كدكنى در نظر گرفت. اين مثنوى در شرف انتشار است و بايد منتظر بود و ديد كه استاد شفيعى, چه عنوانى براى آن در نظر خواهند گرفت.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 119  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست