responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 119  صفحه : 7

سندباد نامه
ملکوتى سيد على

سندبادنامه, محمّدبن على ظهيرى سمرقندى, مقدمه, تصحيح و تحقيق: دكتر محمّدباقر كمال الدينى, مركز نشر ميراث مكتوب, 1381.

سندبادنامه, تحرير بهاء ا لدّين محمّدبن على بن محمّد بن عمر ظهيرى كاتب سمرقندى, يكى از متون معتبر قرن ششم و از جمله نوشته هاى ماورالنّهرى است كه نخستين بار به همت و اهتمام پروفسور احمد آتش چند دهه پيش در استانبول طبع و نشر شد.
احمد آتش(1917م ـ 1966م) كه سندبادنامه را در سال 1948م به چاپ رساند. وى در مقدّمه مفصّل خود بر اين كتاب به تركى عثمانى و خطّ لاتين (ص: 1 ـ 109), از (داستان هاى سندباد و روايت هاى شرقى او) (ص 1 ـ 25), (خلاصه داستان ها و تعليقات در حقّ اين داستان ها) (26 ـ61), (محمّد السمرقندى مؤلّف كتاب و آثار او) (62 ـ 85) و سرانجام (اساس اين نشر) (86 - 109) سخن رانده است و با استفاده از مآخذ در دسترس تا زمان چاپ, نوشتنى ها را نوشته است.
همين چاپ است كه با حذف مقدّمه شادروان احمد آتش به سال 1362 به وسيله (كتاب فرزان) ( با گفتارى از استاد مجتبى مينوى) نشر داده است. البتّه مرحوم مينوى هنگام چاپ كتاب از زندگان نبود كه بر اين چاپ گفتارى بنويسد, بلكه آنچه او در (پانزده گفتار) خود به مناسبتى در باب سندبادنامه نوشته بود, به عنوان مقدّمه بر اين چاپ افزوده شده است. از طرفى شادروان ع. قويم سندبادنامه را در تهران به سال 1333 بر اساس نسخه اى متأخّر مربوط به قرن يازدهم متعلّق به كتابخانه موزه بريتانيا (به نشانهdr.755 فهرست نسخ فارسى ريو, ص 748 ـ 749 از جمله نسخ هندى سال 1031ق) به طبع رساند كه از صفحه 33 براى تصحيح متن داستان ها از جُنگى بى نام و نشان استفاده كرده كه هيچ يك از مشخصات آن قيد نشده است.
اما مصحح محترم در مقدمه اى نه چندان كوتاه بر اين چاپ, در باب منشأ و اصل سندبادنامه ـ هندى يا ايرانى بودن ـ سير تاريخى آن در زبان فارسى, ارزش ادبى اين متن و حكايات آن, تأثيرش بر ادبيات ايران و جهان و نيز ضرورت تصحيح دوباره متن سخن گفته است و براى اين كار كه رساله دكترى ايشان بوده است, مآخذ فراوانى را از نظر گذرانده و وقت بسيارى را صرف اين كار كرده است.
مصحّح محترم در مقدّمه خويش بيشتر به اصل ومنشأ سندبادنامه علاقه نشان داده و علاوه براينكه با استناد به گفته پِرى مى نويسد: (پِرى با استناد به ساختار كتاب, دلايلى مى آورد كه نشان دهنده ايرانى بودن اصل كتاب است) (ص هفده) و خود نيز به اقامه دليل پرداخته و نكاتى را متعرض شده كه البتّه جاى تأمّل است.
تحقيقات بى.اى.پِرى ( B.E.Perry) جز در مجلّه Fabula (شماره اوّل و دوم, ص 1 ـ 94) در كتاب مستقلّ وى با عنوان The origin of the Book of sindbad, Berlin, 1960. نيز آمده است.
در توضيح مصحّح آمده است: ( تا به حال كسى وجود كتابى به نام سندباد يا لااقل كتابى كه در چارچوبه خود سندباد باشد و اقّلاً چند حكايت آن را داشته باشد را (؟) در هندوستان نشان نداده است). (ص شانزده)

اصل و منشأ سندبادنامه

با آنكه از قديم ترين ايّام تا امروز در باب اصل و منشأ سندبادنامه بحث و گفتگوها بسيار شده است, ولى هيچ يك از پژوهشگران تاكنون نتوانسته اند به ضرس قاطع با دلايل قانع كننده, هندى يا ايرانى بودن سندبادنامه را به اثبات رسانند, بلكه هركس از روى حدس و گمان و گاه از روى قرائن ضعيف سخنى گفته است و گاه رطب و يابسى به هم بافته كه با واقعيت سازگار نيست.
ابن نديم در الفهرست (چاپ مصر, ص 424) يك جا آن را از اسمار و احاديث هندوان دانسته و سپس نوشته است كه: معلوم نيست ايرانيان مؤلّف آن بوده اند يا هندوان, ولى نزديك تر به آن است كه هندوان آن را نوشته باشد.
ييك قرن پيش از اين, تئودور نولدكه (Th. Noldeke), از شرق شناسان معروف آلمانى, در مقاله اى در باب متن (ده وزير) يا (بختيار نامه) در مجلّه انجمن شرق شناسى آلمان (Z.D.M.G, 45, 1891, 97, 143), به طبع رساند; از جمله نوشت: (…سندبادنامه كه نسخ آن به زبان پهلوى و احتمالاً به سانسكريت يا پراكريت هم وجود داشته است).
پيش از اين نولدكه مقاله اى نيز راجع به سندبادنامه در مجلّد 33, صفحه 513 همان مجلّه به چاپ رسانده است. با آنكه از زمان چاپ آن مقاله تا كنون بيش از 115 سال مى گذرد, هنوز در هيچ جاى عالم نسخه سانسكريت يا پراكريت و يا حتى پهلوى سندبادنامه يافت نشده است. مدّتى پس از چاپ نوشته نولدكه, دكتر جيوانجى جمشيد جى مُدى مقاله اى با عنوان (اصل به اصطلاح پهلوى سندبادنامه يا داستان هفت پير مرشد دانا) با مشخصات:
The 50- called pahlavi origin of the sindibadname or the story of the seven wise masters. B.B.R.A.S, XV111, pp.206_ 212)
در مجله شعبه انجمن همايونى بنگاله طبع كرد كه در آن از جمله آمده بود: (در كتاب هاى پهلوى موجود, چنين داستانى را پيدا نمى كنيم, اما اثر و نشانى از آن را در شاهنامه فردوسى مى يابيم).
منظور وى داستان سياوش و سودابه است كه از هر جهت همانند سندبادنامه است و اين هر دو داستان شباهت تام به قصه يوسف و زليخا دارد كه در قرآن مجيد آمده است, بى آنكه در كتاب آسمانى ما نام (زليخا) ذكر شود. به هر حال, نمى توان منكر وجود عناصر هندى در سندبادنامه شد. همان طور كه (دلنگشان) در پژوهش خود به زبان فرانسوى با عنوان (مطالعه در باب قصّه هاى هندى) (ص 93ـ 137), به اين نتيجه رسيده است كه هشت فقره از حكايات سندبادنامه اصل هندى دارد (مصحح نيز در صفحه سى و هشت مقدمه به اين نكته اشاره كرده است).
قابل قبول ترين نظر در باب اصل و منشأ سندبادنامه, اين است كه (تقريباً ثابت شده است كه اين كتاب مانند بِلَوْهَر و بوذاشف در ايران تأليف و تحرير شده است) (پانزده گفتار, 1346, ص 169).

نسخه اساس چاپ

قديم ترين نسخه خطى مورد استفاده آتش, نسخه كتابخانه آماسيه بايزيد به شماره 750 مورّخ سلخ صفر سنه خمس و ستمائه بوده كه آن شادروان تاريخ را به اشتباه خمسين ستمائه خوانده است.
سال ها بعد از چاپ سندبادنامه, مرحوم مجتبى مينوى در ضمن جستجو در كتبخانه هاى تركيه, نسخه خطى حصار سحايپ چى ازمير را يافت, به شماره 676, به خطّ ابوالخير بن ابى العزّ بن محمد الجامع به تاريخ دوشنبه هفتم ماه مبارك سنه اربع و ستمائه كه قديم ترين نسخه شناخته شده سندبادنامه است و آن مرحوم از اين نسخه فيلم و عكس تهيّه كرد و به ايران فرستاد.
نسخه ديگر كه شادروان آتش از وجود آن بى خبر بود, اما مصحّح محترم عكس آن را در اختيار داشته و نسخه اساس و ديگر نسخ را با آن سنجيده, نسخه كتابخانه انستيتوى شرق شناسى در فرهنگستان علوم ازبكستان است به خطّ عبدالسّعيد بن عمربن محمود ابوالحفص النبتارى الملقّب بركن الانوى القاضى مورّخ685ق. اين نسخه يكى از سيصد نسخه خطّى متعلّق به شريف جان مخدوم (صدرضيا), اديب معروف تاجيك, است كه (پس از گذشت سه روز از فوتش كتاب هاى او را به كتابخانه ولايت بخارا موسوم به كتابخانه ابن سينا سپردند و در سال 1936 يا 1938 كتاب ها از بخارا به تاشكند برده شد, بى آنكه به ارث بران صدرضيا وجهى پرداخت گردد). (نوادر ضيائيه, صدرضيا, به كوشش ميرزا شكور زاده, تهران 1377,ص 25)
ذكر اين نسخه چند دهه پيش از چاپ مورد بحث سندبادنامه, در يكى از مجلات تحقيقى آمده است (راهنماى كتاب, سال 7, 1347, ص 371 ـ 377), ولى از نظر مصحح محترم دورمانده.
همچنين مجموعه خطّى 3682 فاتح در كتابخانه سليمانيّه (سندبادنامه طبع آتش, ص 93 -94) كه شامل كليله و دمنه, مرزبان نامه و سندبادنامه است, با 72 نقّاشى (نورهان آتاسوى) (Nurhan Atasoy) (نامه بهارستان, سال سوّم, شماره اوّل, دفتر5 ـ بهار و تابستان 1381 ـ ص133).
از جمله نسخ خطّى سندبادنامه كه در مقدمه مصحّح از آن ياد نشده و طبعاً مورد استفاده قرار نگرفته, نسخه كتابخانه ملّى تونس است مورخ 1057ق, با چند مجلس تصوير (راهنماى كتاب, سال 21, ش 1 و 2ـ 1357ـ ص 109). با اين توضيحات مختصر, اكنون به اين نكته مى رسيم كه بر طبق شيوه نقد علمى متون يا تصحيح متون, مى بايست نسخه مورخ 604ق كه اقدم نسخ شناخته شده است. اساس قرار مى گرفت و نسخ ديگر با آن سنجيده مى شد تا در ضمن آن, لغات و عبارات بسيار كهنه نيز طبق قاعده Letio difficiliorدرج مى شد; حتّى از نظر رسم الخط نيز نكات قابل توجّه و ثبت كردنى در نسخ قديم سندبادنامه كم نيست. امّا شگفتى آفرين است كه مصحّح محترم چاپ احمد آتش را يك نسخه به حساب آورده و كلاً متنى التقاطى (eclectic) فراهم آورده است. ناگفته نبايد گذاشت كه متن مطبوع احمد آتش, دنباله تحقيقى است كه وى از زمان دانشجويى با عنوان (سندبادنامه ها) انجام داده بود و بعدها كه آتش دستيار هلموت ريتر مستشرق معروف آلمانى گرديد, نخستين كار مهمّ او تصحيح و نشر سندبادنامه شد. ولى با آنكه وى منتهاى كوشش خود را به كار برد تا متنى دقيق و مورد اعتماد به دست دهد, اغلاط و نارسايى هايى در آن راه يافته است كه كار آقاى كمال الدّينى در بعضى موارد جبران مافات را مى كند. وى مى نويسد: (يكى از بزرگ ترين وظايف ما ثبت و ضبط آثار ادبى گذشته و تصحيح و مقابله آنها با يكديگر است و در همين راستا اين جانب… تصحيح سندبادنامه را به عهده گرفتم) (صفحه چهل و يك)

چگونگى سندبادنامه

سندبادنامه از نظر ساختمانى شباهت به كليله و دمنه دارد; يعنى به شيوه قصّه در قصّه, يك داستان اصلى دارد كه در ضمن آن داستان هاى متعدّد مى آيد. از نظر محتوا و موضوع, شبيه است به قصّه يوسف(ع) و زليخا كه در قرآن مجيد (سوره القصص) مذكور است, يا داستان سياوش و سودابه شاهنامه فردوسى. آنچه در قرآن كريم در باب يوسف(ع) و همسر عزيز مصر (فوطيفار/ پوتيفار) ذكر شده, البتّه براى عبرت از يك رخداد است, ولى سندبادنامه به مسئله نكوهش مكر زنان روبه رو هستيم كه بعضى آن را نشئت گرفته از معتقدات مانويّت دانسته اند.

اصلاح و تهذيب سندبادنامه

سندبادنامه كنونى تهذيب و اصلاح بهاءالدّين محمّد بن على بن حسن ظهيرى سمرقندى است كه دبير رسائل قلج طمغاج خان از سلسله آل افراسياب (ملوك خانيّه يا خاندان ايلك خانيّه) بوده ا ست.
(در باب اين خاندان, تعليقات تاريخ بيهقى, چ سعيد نفيسى, ج 3, ص 160 و ما بعد ديده شود) كه در حدود 650 قمرى به تهذيب و اصلاح سندبادنامه دست يازيده است.
اين كتاب, به تقليد از شيوه نثرنگارى نصراللّه منشى در ترجمه كليله و دمنه بهرامشاهى نوشته شده است و از جمله چهل كتابى است كه به سبك كليله و دمنه نگارش يافته و از نظر زمانى نزديك ترين آنها به كتاب مذكور است.
ظهيرى در آغاز مقدّمه كتاب خود مى نويسد (ص25):
( اين كتاب به لغت پهلوى بوده است و تا به روزگار… ناصرالدّين ابومحمدنوح بن منصورالسّاماني… هيچ كس ترجمه نكرده بود. اميرعادل نوح بن منصور فرمان داد خواجه عميدابوالفوارس فنا روزى را تا به زبان فارسى ترجمت كند و تفاوت و اختلالى كه بدو راه يافته بود, بردارد و درست و راست كند. به تاريخ سنه تسع و ثلثمين و ثلثمايه, خواجه عميد ابوالفوارس رنج برگرفت و خاطر در كار آورد و اين كتاب را به عبارت درى پرداخت, لكن عبارت عظيم نازل بود و از تزيّن و تحلّى عارى و عاطل… و نزديك بود كه از صحايف ايّام تمام مدروس گردد و از حواشيِ روزگار به يكبار محو شود).
سپس ظهيرى مى افزايد:
(اكنون به فرّ دولت قاهره احيا پذيرفت و از سر, طراوات و رونق گرفت…).
ظهيرى نثر ساده و روان سامانى را بنا به سليقه مردم روزگار خود به صورت نثر مصنوع و متكلّف درآورده و در (تزيّن) آن با آيات قرآنى و اخبار و روايات و اشعار و امثال تازى و فارسى كوشيده و در حقيقت به شيوه اهل قلم آن دوران صورت داستان را از حدّ ادراك عامّه كتاب خوان خارج ساخته و آنان را از فوايد نكات و دقايق و رموز قصّه ها محروم كرده است.
نثر سندبادنامه براى پژوهنده و منتقد امروزى البتّه دشوارخوان و دشوار فهم است و يحتمل كه چنين نثرى را به ديده تقدير و اعتنا ننگرد.
مرحوم بهار در سبك شناسى, گفتارى در باب سندبادنامه ندارد; زيرا سبك شناسى سال ها پيش از انتشار سندبادنامه تأليف شده است. حتّى در (فنّ نثر در ادب پارسى) تأليف شادروان حسين خطيبى (تهران 1366) سخنى از آن نيست; ظاهراً به اين سبب كه اين متن, گسترش يافته كتابى است كه دو دهه پيش, دانشگاه تهران منتشر كرده بود و در آنجا درباره سندبادنامه بحثى وجود ندارد.
ظهيرى به مناسبت و اقتضاى حال, از اشعار و امثال فارسى و عربى سودجسته و در شعر فارسى از (انورى ابيوردى) استشهاد آورده و به اشعار (متنبّى) بيش از شعر ديگر شاعران تازى گو استناد شده است.
از ظهيرى سمرقندى جز سندبادنامه, كتاب ديگرى كه باقى مانده اغراض السياسة فى اعراض الرياسة است (تصحيح دكتر جعفر شعار, تهران دانشگاه, 1349) كه به نوشته خود ظهيرى:
( مبدأ تمهيد اين كتاب از جمشيد ملك نهاده آمد و بعد از هر پادشاهى كه شهرتى يا معرفتى داشت و از وى اثر عدل و نشان فضلى مانده بود و بعضى از نوادر ايّام انبيا و خلفا و غرايب كلمات حكم ايشان… درج افتاد به عد هفتاد و پنج كس, بى ذكر تاريخ). (ص 17 ـ 18)

سندبادنامه و كتب ديگر

نكته اى در مقدمه مصحّح محترم (صفحه سى و هفت) به چشم مى خورد كه البتّه نارسا و مبهم است, تقسيم حكايت هاى سندبادنامه به سه دسته: (معيشتى), (تمثيلى) و (افسانه اى), بر بنده معلوم نيست كه غرض از اين نوع تقسيم بندى و نام گذارى چيست؟ كدام دسته از حكايت ها مثلاً (معيشتى) است و اصولاً معيشتى در اينجا يعنى چه؟ كدام حكايت (تمثيلى) است؟ هر حكايت تمثيل چيست؟ اين نوع تقسيم بندى از مصحح است يا از ديگرى؟ و هدف كلّى از آن چيست؟
امّا درباره ارتباط طوطى نامه ضياء نخشبى (به تصحيح دكتر فتح اللّه مجتبايى و دكتر غلامعلى آريا, تهران, 1372) با سندبادنامه كه در مقدمه مصحح آمده, لازم است يادآورى شود كه در نامه تنسر, طوطى نامه (جواهر الاسماء) , طوطى نامه نخشبى, جوامع الحكايات و لوامع الروايات, چهل طوطى اصل, ترجمه زهرالرّبيع سيد نعمت اللّه جزايرى, روايت هايى از داستان هاى سندبادنامه ديده مى شود كه اگر چه غالب داستان هاى اين كتاب در مجلّدات پنج گانه هزارو يك شب مندرج است و گاه به تكرار.
سعدالدين وراوينى در (مقدّمة الكتاب) مرزبان (چاپ قزوينى, ص 2) نوشته:
(بعضى از آن كتبِ اسمار و حكايات يافتم به سياقت مهذّب و عبارت مستعذب آراسته و الفاظ تازى در پارسى به حسن تركيب و ترصيف استعمال كرده و جمال آن تصنيف فى ابهى ملبس و اشهى منظر بر ابصار اهل بصيرت جلوه داده چون كليله [و دمنه] كه اكليلى است فرق مفاخران براعت را به غررلآلى و دُرَرمتلالى مرصّع و سندبادنامه كه باد قبولش ناميه رغبات را در طبايع تحريك دادست و برخواندن آن تحريض كرده و طايفه اى آن را مستحسن داشته و عندى لاطائل تحته…).
نويسنده فرائد السلوك (ص 71) نوشته است:
(مى خواستم كى بر عبارات اهل زمانه خويش كتابى سازم و فراخور بلاغت كُتّاب روزگار خود, صحيفه اى پردازم كى جامع باشد قوانين فصاحت و اقانين بلاغت را و حاوى بود مر تُتف عبارات و طرف حكايات را و اقتدا كنم به صاحب كليله و سندباد و غير آن كى افاصل ساخته اند و برآن طريق كى ايشان رفته اند, بروم و از آن منوال كى ايشان بافته اند, ببافم…)

سندبادنامه منظوم

پس از آنكه ابان بن عبدالحميد بن لاحق در قرن دوم هجرى, سندبادنامه را به نظم عربى درآورد, رودكى سمرقندى نيز ظاهراً اين كتاب را به فارسى منظوم ساخته است; زيرا ابياتى به بحر رمل در فرهنگ ها از وى به جا مانده كه از نظر معنى با بعضى از مواضع سندبادنامه, مطابقت دارد. پاول هُرْن, ايران شناس آلمانى, و مرحوم على اكبر دهخدا و آقاى دكتر دبير سياقى در اين باب تحقيق و تدقيق كرده اند.
مرحوم سعيد نفيس ابيات بازمانده از مثنوى هاى رودكى را در مجلد سوم احوال و اشعار رودكى (ص 1076 ـ 1096) گرد آورده است كه با چاپ و نشر متون فارسى درچند دهه اخير, لازم است ابيات ديگرى به اين مجموع افزوده شود و نيز بعضى از بيت ها كه از ديگران است, از آن حذف گردد.
مجموع 102 بيت از مثنوى هاى رودكى كه از فرهنگ ها و كتب مختلف جمع آورى و در كتاب احوال و اشعار رودكى آمده, متعلّق به سه مثنوى كليله و دمنه, سندبادنامه و دوران آفتاب است كه بر طبق تحقيق آقاى دكتر سيد محمّد دبير سياقى (يغما, سال هشتم (1334), شماره 5 و 7و 9, ص 221 ـ 223) فقط ده بيت با متن سندبادنامه تطبيق دارد و 42 بيت كليله و دمنه; ولى درباره 51 بيت ديگر شك است. اين تذكار لازم است كه در ديوان رودكى (به كوشش براگينسْكى, مسكو 1996ص 210) ذيل عنوان ابيات پراكنده از مثنوى بحر رمل (منظومه كليله و دمنه) بعضى از ابيات مندرج در صفحات 210, 212, 220 و …آمده است.
امّا مسئله ديگر, بيت تازى ذيل است كه بر بنده معلوم نيست بيت فارسى ترجمه آن است يا اينكه گزارده بيت فارسى است و يا اينكه نتيجه توارد است؟
اللَيلُ مَضى وَ ما اَنقضت قِصَّتنا
لا ذنب له حديثنا طالَ و طال
در باب نقد سندبادنامه مدّت ها پيش از آنكه اين كتاب منتشر شود, چند مقاله تحقيقى در نشريات پژوهشى به چاپ رسيده بود كه در فهرست مآخذ, تنها مشخصات يك مقاله ديده مى شود:
1. يادداشت هايى درباره سندبادنامه (آينده,سال دهم, 1363, ش 4 و 5) كه مآخذ بعضى از اشعار فارسى سندبادنامه آمده;
2. دو منظومه كهن فارسى در تحفة الملوك (آينده, سال يازدهم, 1364, ش 9 و 10) . مربوط مى شود به صفحات 338 و 339 سندبادنامه چاپ آتش كه با اندك تغييرى در الفاظ در تحفة الملوك طهران, 1317ص 60 و ما بعد مندرج است).
3. ابيات و امثال تازى سندبادنامه (آينه پژوهش,سال هشتم,1376, ش 48, ص 565 ـ 578).
كتاب ديگر ظهيرى يعنى سمع الظهير فى جمع الظهير كه جز اسم, نشانى در دست نيست, حتّى موضوع و محتواى آن هم براى ما روشن نيست.
مصحّح تا آنجا كه در توان داشته, درباره اشعار جستجو كرده و تعليقاتى فراهم آورده كه البتّه مفيد است و مى شود نكاتى ديگر نيز بر آن افزود; مثل بيت زير (ص 56):
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد
شب را چه گنه؟ حديث ما بود دراز
در باب گوينده اين بيت اختلاف است:
ـ نفثة المصدور, زيدرى نسوى, چاپ دكتر يزدگردى, ص 111,
ـ فيه مافيه, چاپ بديع الزمان فروز انفر, ص 337,
ـ رباعيات مولانا, طبع استانبول, ص 170,
ـ مجموعه آثار فارسى احمد غزّالى, چاپ احمد مجاهد, ص 237,
ـ سخنان منظوم ابوسعيد ابوالخير, سعيد نفيسى, 1336 ص 49,
ـ اغراض السياسة, طبع دكتر جعفر شعار, ص 244,
ـ كلّيّات شمس, تصحيح بديع الزمان فروز انفر, ج 8, ص60 (رباعى شماره 948),
و كتب ديگرى كه اين بيت در آنها آمده و بنده از آنها بى خبرم. با توجّه به تاريخ تقريبى تأليف سندبادنامه (560), چگونه ممكن است بيت ياد شده از مولوى باشد؟
به نظر مى رسد كه براى تشريح لغات و اصطلاحات چنين كتابى, بهتر اين باشد كه از كتبِ لغت قديم فارسى و نيز فرهنگ هاى عربى به فارسى كهن استفاده شود كه مؤلّفين آنها در هر دو زبان استاد بوده اند و مراجعى قابل اعتماد از خود به يادگار گذاشته اند; يعنى كتبى از قبيل فرهنگ اسدى, صحاح الفرس, المصادر, تاج المصادر, الصُّراح مِن الصّحاح, السّامى فى الاسامى, كتاب البُلغه و غيره كه لغات و تعبيرات را به همان معانى ضبط كرده اند كه در سندبادنامه و امثال آن به كار رفته است و بى شك لغت به شاهد نياز دارد و شواهد لغات و اصطلاحات بايد از همان حوزه ادبى نويسنده كتاب يا حوزه هاى ادبى نزديك به آن, از متون مختلف آورده شود تا ادراك معانى براى خواننده كنجكاو و امروزى آسان باشد.
مصحح محترم بعد از تعليقات, فرهنگى از لغات دشوار متن را با استفاده از لغت نامه دهخدا, فرهنگ فارسى دكتر معين… تنظيم كرده اند كه البتّه جاى چون و چرا را براى خواننده به جا مى گذارد; زيرا در اين بخش تنها معنى تعدادى از كلمات مشكل و دور از تداول و قابل توضيح وجود دارد كه گاهى معنى به دست داده شده, با متن سازگار نيست. به عنوان نمونه, كلمه (خريده) (ص 20) در فرهنگ لغات (مرواريد ناسفته) معنى شده كه با متن سازگار نيست.
در فرهنگ تكملة الاَصناف از على بن محمّد الاديب الكرمينى (چاپ عكس, اسلام آباد, 1363 ش, ص 109) مى خوانيم: (الخَرِيدَةُ و الخَرودُ و الخارِدُ: كنيزك نيكوى شرمگين).
مؤلّفِ السّامى فى الاَسامى, ابوالفتح احمدبن محمّد الميدانى (چاپ عكس, تهران 1345 ص 148) نوشته: (خَرِيدَةٌ و خَرودٌ و خارِدٌ وَ حَيِيَّة و خَفِرَة: [زن] شرمگين).
در كتاب البُلغه تأليف اديب ابويعقوب كردى نيشابورى (مقابله و تصحيح متن مجتبى مينوى و فيروز حريرچى, 1355 ش, ص 83) آمده است: (اِمْرَأةٌ خَفِرَةٌ وَ خَرِيْدَةٌ وَ حَيِيَّةٌ: [زن] شرمگين).
براى متونى مانند سندبادنامه كه در آن به آيات قرآنى و احاديث و اخبار و روايات و نيز امثال و اشعار فارسى و عربى استشهاد شده, تهيه و تنظيم فهرست هاى گوناگون نهايت ضرورت را دارد كه در اين چاپ چنين كارى نشده است. از ديگر كاستى هاى اين چاپ, جستجو نكردن در متون كهن براى يافتن روايت هاى ديگرى از داستان هاى سى واندگانه سندبادنامه است.*
به هر روى بايد زحماتى كه مصحح محترم كشيده قدر دانست و سپاسگزار ايشان بود. حتماً در چاپ بعدى لغزشها تصحيح و كمبودها رفع مى شود.

* در تحرير اين مقاله از بعضى يادداشت هاى سزامند يكى از دوستان استفاده شده است كه جاى سپاسگزارى فراوان دارد.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 119  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست