responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 119  صفحه : 13

معرفى هاى اجمالى
كتابچى بامداد

بدايع البحوث فى علم الأصول [4ج] . على اكبر سيفى مازندرانى, چ1, قم, انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين قم), 1425ق.

اجتهاد و گشوده بودن باب آن, از مهم ترين ويژگى هاى مذهب پوياى تشيع است و همواره بر پويايى و بالندگى و حيات آن افزوده است. عالمان شيعه با بهره بردن از اين امكان علمى توانسته اند در عرصه اجتهاد حماسه هاى چشمگيرى بيافرينند و آثار گران سنگ و پربهايى پديد آورند.
در ده هاى اخير و به بركت فراهم شدن زمينه و بستر مناسب, شاهد نشر آثار پربرگ و پربركتى درباره اصول فقه بوده ايم كه برخى از آنها تقريرات دروس استادان متأخر بوده است. اين تقريرات اصولى و حتى فقهى, آوردگاه علمى چشم نوازى شد براى تماشاى تضارب آرا و تعاطى افكار دين پژوهان شيعى. در كنار انبوه تقريرات, گاه آثارى رخ مى نمايند كه تمامى آموزه هاى اصولى را به بررسى و كاوش مى گيرند و تحريرى نو از اين دانش به دست مى دهند. كتاب چهارجلدى بدائع البحوث فى علم الأصول از همين شمار است:
تحرير نو از دانش اصول فقه با تأكيد بر كليت بحث, سيرتاريخى, تطبيق قواعد با احكام و كاربردهاى آنها و نيز توجّه اكيد و تأكيد فراوان بر قواعد نو پديد عقلى ـ اصولى كه در استنباط حكم فقهى تأثير فراوانى دارند. نگارنده در مقدمه كوتاه اين كتاب گفته است:
(در زمان هاى متأخر مجموعه اى از قواعد و مسائل عقلى به دانش اصول افزوده شده است كه امروزه بى ترديد از شمار مسائل مسلم اين دانش به شمار مى روند; حال آنكه در استنباط به صورت مستقيم نقش آفرين نيستند, بلكه مقدماتى هستند عقلى و به دور از قياس استنبابط و تحصيل حجت. در مسير تحقيق به اين امر پى بردم كه مسائل فراوانى وجود دارند كه بزرگان دين و دانش به ويژه متأخران, آنها را كبراى استدلال خويش ساخته اند و مبانى اجتهادى و فتاوى شرعى خويش را بر آنها استوار كرده اند. اين قواعد را, از اين جهت كه نتايج آنها از احكامِ فرعيِ كلى نمى باشند, نمى توانند در شمار قواعد فقهى جاى گيرند, بلكه بايستى آنها را از شمار مسائل اصول دانست; زيرا زمينه ساز حصول حجت در احكامِ فرعيِ كلى اند. با اين همه, در مباحث اصولى نشان و اثر فراوانى ندارند; در حالى كه در استنباط دخل و تأثير چشمگيرى دارند و در اجتهاد سخت مورد نيازند. از ديرباز در صدد جمع آورى اين قواعد اساسى بوده ام…).
نويسنده با اين سخن وارد بحث دراز دامن اصول مى شود و پس از تعريف آن, محورهاى اصول را با ديدگاه خويش بررسى مى كند. در جلد نخست مباحث دلالت ها, مباحث لغوى, صحيح و اعم, اراده, ملاك هاى احكام و تعليل هاى شرعى, حكم, انواع حكم, نقش عرف در استنباط احكام, و سرانجام بحث نقش زمان و مكان در اجتهاد فقهى را طرح مى كند.
در جلد دوم, و پيش از ورود به مباحث اصولى, نويسنده ضرورت مقدمه و مباحث مقدمه اى را احساس مى كند و چند صفحه را, هر چند باز كوتاه و شتاب زده, مى نگارد. وى در اين مقدمه عوامل مؤثر در تحصيل ملكه اجتهاد و توان تفقّه را بر مى شمارد: آشنايى با (فقه اللغه) عربى, آشنايى با صرف و نحو, آشنايى با قواعد رجالى و دراية الحديث, تسلط كامل بر قواعد اساسى فقه, و سرانجام تسلط كامل بر قواعد و مسائل اصولى. وى هر يك را در چند سطر بيان مى كند و در ادامه باز مى گويد: (… در گذر سال هاى پژوهش به مسائلى برخوردم كه بزرگان دانش, به ويژه متأخران, در فتاوا و اجتهادات خود از آنها بهره گرفته اند…) و مى افزايد كه اين مسائل بيش از آنكه فقهى باشند, در دانش اصول تأثيرگذارند و در تحصيل حجت نقش آفرين اند.
وى در جلد دوم, علاوه بر آنكه از قواعدِ نسبتاً نوپديد سخن مى گويد, آرا و ديدگاه گذشتگان را نيز طرح مى كند; كسانى چون: سيد مرتضى, شيخ مفيد, علامه و مانند اينها. وى با طرح اين ديدگاه ها, شاه بيت سخنشان را نيز بيان مى كند و نشان مى دهد كه چگونه رأى فقهيِ آنها برداشت مى شود. از جمله مسائلى كه چنين عالمانى بدان ها تأكيد مى ورزيدند, پرهيز شديد از ورود به مباحث عقلى ويژه اى است كه در اجتهاد يا مقدمه اى بودنِ آنها در استنباط نقشى ندارند. وى گاه قلم به اعتراض مى زند كه چنين مباحث عقلى بيگانه اى در باب غرض اين دانش طرح مى شوند و ثمره علمى اى ندارند و مايه اطناب و درازگويى و ابهام مى شوند و جوينده حقيقت را در رسيدن به اجتهاد صحيح و هدفِ اصلى, دچار سردرگمى مى كنند.
بارى, در دومين جلد اين مجموعه, اين محورها را مطالعه مى كنيم: حجت هاى عقلائى, بناى عُقلا در مبانى اصولى و حجت هاى عقلى و سرانجام حجت هاى شرعى, بررسى قواعد تعيين ظواهر الفاظ, بحث از مفهوم و منطوق, مسئله مشتق و نقش آن در مباحث اصولى و … .
در سومين جلد اين مجموعه گران سنگ, نويسنده محترم اين سخن مشهور را پيش مى كشد كه روش و عادت عالمان اصول آن است كه مباحث الفاظ را از مباحث حجت ها و امارات جدا مى كنند و كلاً مسائل اين دانش را در سه محور بررسى مى كنند: يك: الفاظ; دو: حجت ها و امارات; سه: اصول عمليه. مباحث تعادل و تراجيح را نيز خاتمه بحث مى دانند.
اما نويسنده اين روش را تغيير مى دهد, زيرا قواعد اصولى را مجموعه اى از قواعد زمينه ساز تحصيلِ حجت مى داند, لذا تمامى مسائل اين دانش را بر اساس انواعِ حجت ها تقسيم مى كند و بحث را با حجت هاى لفظى عقلائى مى آغازد. مقصود مؤلف از حجت هاى عقلائى, تمامى امورى است كه حجيّت آنها در سيره عُقلا و خردمندانِ قوم ثابت شده است.
به هر روى, در سومين جلد اين مجموعه, اين مباحث نيز طرح مى شوند: اوامر شامل: صيغه امر و جمله هاى خبرى در مقام انشا و… , قواعد اصالت نفسيّه و عينيّه و تعيينيّه, اقتضاى امر, ترتّب, اِجزاء, بدليه (مبدل ومبدل منه), احتياج القضاء إلى أمر جديد, قواعد اقسام واجب, و… .
در جلد چهارم نيز در مسير مطالب از اين مسائل بحث مى شود: نواهى, امتنان, عام و خاص, نسخ, حكومت و ورود.

* * *

يكى از روش هاى ارزشمندى كه مؤلف در اين اثر به كار برده و از آغاز تا پايان پايبند آن بوده است, به دست دادن موارد تطبيقى و مسائل فقهى, ناشى از قاعده مورد بحث است. به عبارت ديگر, مؤلف پس از تنقيح بحث و بيان قاعده به ذكر مسائل فقهى اى اقدام مى كند كه بر آن قاعده استوارند, و خواننده را به نوعى ورزش فكرى وا مى دارد و بدو مى آموزد كه اين قاعده خشك اصولى, چگونه و در كجاى فقه به كار رفته است و به تعبير مؤلف, ثمره قاعده را بررسى مى كند كه اين شيوه در خود تقدير است.
نكته و روش ديگر وى, توجه به سير تاريخى قاعده است. گاه يك مسئله و قاعده را در سير زمان دنبال مى كند و تولد و رشد آن را از گذشته تا به امروز به نمايش مى گذارد; مثلاً قاعده ترتّب, به گفته شيخ و محقق عراقى, محقق كركى اولين كسى بود كه اين انديشه را مطرح ساخت و پس از وى كاشف الغطاء و شاگرد برجسته اش شيخ محمدتقى اصفهانى در هداية المسترشدين, مبانى آن را استحكام بخشيدند. پس از آن ميرزاى شيرازى اركان قاعده را مستحكم تر كرد. ساير عالمان هم اين قاعده را در تطبيق هاى فقهى خويش به كار بردند; هر چند امروز به نوعى اطناب و ابهام علمى برمى خوريم كه محصول تورّم اصولى است.

* * *

اين كتاب مى تواند بحث هاى علمى جديدى را در روش شناختى اصول طرح كند و مايه تضارب آراى عالمان شود. آيا تقسيم بندى مؤلف بر اساس انواع حجت ها درست است؟ آيا شكستن روش كهن و روى آوردن به اين روش جديد, تبعات ناخواسته اى ندارد؟ عالمان دين در گذر سده هاى طولانى, مسائل اصولى را در سه محورِ الفاظ و حجج و اصول عمليه طرح مى كردند كه تعادل و تراجيح نيز مباحث تكميلى و مؤخره اى بوده است. مؤلف اين روش را درهم ريخته و بر پايه حجيّت ها تقسيم بندى خود را طرح كرده است. سخن اينجاست كه بر اساس متد علمى, آيا وى تمامى جوانب بحث را رعايت كرده است و مى تواند در برابر پس لرزه هاى احتمالى مقاومت كند؟ و انبوهى سؤالات ديگر.

* * *

در كجا بايد گفت كه زبان معيار عربى حوزه علميه قم آشفته و كهنه است؟ در روزگار كنونى زبان نيز به سان موجودى زنده, دچار دگرگونى و تغيير شده است و همواره و دمادم رو به طراوت و زيبايى بيشتر است. نمى گوييم كه زبان حوزه تحت تأثير درازنويسى هاى ژورناليستى قرار گيرد, بلكه دست كم با زبان دويست سال پيش ننويسند و به جاى فربه كردن مباحث نحوى و صرفى و نبشِ قبرِ سيبويه و ابن مالك و ديگران, اندكى به زبان معيار روى بياورند. آيا مى توانيد تصور كنيد كه اين كتاب در كنار كتاب هاى ديگرى كه فلان عالم مصرى يا سعودى, در همين موضوع اصول و فقه نوشته اند, قرار مى گيرد و خواننده با ديدن تاريخ تأليف از خود مى پرسد كه پس چرا به زبان ديرينه عربى و روشِ سده هاى نخستين تأليف شده است؟ آدمى اگر مى خواهد عربى بنويسد, بايد فرزند زمان خويش باشد, نه مقلد عالمان قرون پيشين. بياييد باور كنيم كه حوزه در نگارش عربى سخت بيمار و كهنه گراست و اين فرايند, زمانى نمود بيشترى مى يابد كه با ساير آثار عربى مقايسه شود. دريغ از اين همه غنايِ علمى و ژرفناكى كه به روز عرضه نمى شوند. اينجا ديگر نمى توان گفت: البلية اذا عمّت طابت, بلكه دردناك تر مى شود. كى بايد به خود آمد؟

عبداللّه امينى

كتاب شناسى تفصيلى اسلام شيعى. رامين خان باغى, نيويورك: انتشارات علمى جهانى, لندن: انتشارات و توزيع الهدى, 2006م, وزيرى, شوميز, 972ص, انگليسى.

SHIصI ISAM: A COMPREHENSIVE BIBLIOGRAPHY. compiled by: Ramin Khanbagi, New York: Global Scholarly Publications and, London: Al-Hoda Publishers & Distributors, 2006, 972p.

اين اثر ارزشمند, يك كتاب شناسى و مقاله شناسى جامع و تفصيلى به زبان انگليسى براى مقالات و آثارى با موضوعات مرتبط با تشيّع و شيعه است, كه به زبان هاى بيگانه همچون: انگليسى, آلمانى, فرانسوى, روسى, تركى استانبولى و …, در ضمن نشريّات خارجى در كشورهاى مختلف تا سال 2003م منتشر شده است. همچنان كه مؤلّف محترم در مقدمه خويش هم عنوان كرده اين آثار و مقالات عمدتاً شامل موضوعات تاريخى, روايى, فقهى, فلسفى, عرفانى, كلامى و مسائل سياسى ـ اجتماعى است و به طور كلّى هر آنچه از مقالات كه به نوعى با شيعه و تشيّع مرتبط بوده, در اين كتاب شناسى آمده است. در اين اثر, علاوه بر درج آثارى درباره اماميّه (شيعه اثنى عشرى), از فرق ديگر شيعى همچون: اسماعيليان (1709, 1713, 1687 ـ 1735 و 2746 ـ 2771), زيديان (3511 و 3967) و نيز متصوفّه با گرايش شيعى مانند: بكتاشيه (746, 1163, 1339, 1797 و 3263), اهل حقّ (1001) و… مقالاتى آورده شده است.
اين كتاب شناسى مشتمل بر 4043 عنوان مقاله و كتاب (ص7 ـ 782) منتشر شده تا سال 2003م است كه 3961 مقاله آن از سوى حدود 2500 نويسنده نگارش يافته و تعداد 82 مقاله (3959 ـ 4043) هم نام نگارندگان آنها مشخّص نيست. اين اثر بر اساس ترتيب الفبايى نام پديدآوران مقالات تنظيم شده و سپس عنوان مقاله ها يا كتاب با فونتى پر رنگ (بولد) نگارش يافته و پس از آن چُنان كه عنوان مذكور, مقاله باشد, به ترتيب نام منبع (نشريّه), شماره و دوره , سال چاپ و صفحه هاى آن در ميان منبع مذكور درج شده است (مانند 3692) و در پاره اى موارد هم محلّ انتشار نشريّه ها و مجلات آمده است و چُنان كه عنوان ياد شده, نام كتابى مستقلّ باشد, بعد از عنوان كتاب, به ترتيب محلّ نشر, نشر و سال چاپ كتاب آمده است (مانند 3502) و همچنين اگر عنوان مذكور بخشى از كتابى بوده باشد, بعد از عنوان پر رنگ مطلب, كلمه in آمده و سپس درون ( ) نام منبع و شماره جلد, محلّ انتشار, ناشر, احياناً سال چاپ و صفحه مورد نظر درج شده است (مانند 3496). در پايان اين اثر 972 صفحه اى, دو راهنما (Index): راهنماى عنوان مقالات و كتاب ها (ص 783 ـ 930) و راهنماى پديدآوران (ص 931 ـ 972) هم آمده است.
نكاتى چند به نظر مى رسد كه برخى را اگر مؤلّف محترم رعايت مى كرد, شايد استفاده علمى از اين منبع سرشار, به نحو مفيدتر و دقيق ترى صورت مى گرفت:
1. اگر اين مقالات و آثار بر اساس موضوع دقيق آنها تنظيم مى شد و تنظيم الفبايى پديدآوران هم در ذيل همان موضوع انجام مى گرفت, علاوه بر دسترسى آسان پژوهشگران به موضوعات متعدّد, اجتماع مقالاتِ پراكنده هم موضوع در كنار هم, زمينه بهره گيرى از آن را بيش تر فراهم مى كرد.
2. در پايان كتاب, جاى كتابنامه منابع و مصادر مورد استفاده مؤلّف, كاملاً خالى است; چُنان كه دانسته نيست, از فلان مجلّه چه شماره هايى و چه دوره هايى استفاده شده, محلّ انتشار نشريّه مذكور كجاست و آيا مؤلّف محترم به اين مصادر و منابع, به نحو مستقيم رجوع كرده يا از مصادرى همچون Index Islamicus بهره مستقيم برده است؟
3. حال كه مقالات از نظر موضوعى به صورت پراكنده و بر اساس پديدآوران آنها تنظيم شده, چقدر مناسب و بجا بود, حداقلّ ترجمه فارسى عناوين مقالات, همراه عناوين لاتين آن مى آمد, تا استفاده و بهره مندى پژوهشگران از آن سهولت انجام مى گرفت و حتّى اگر فهرستِ فارسيِ عناوينِ مقالات, در پايان كتاب هم مى آمد, باز هم ارزش آن را دو چندان مى كرد.
4. در برخى موارد به نظر مى رسد مؤلّف محترم نگارش اصول كتاب شناسى را رعايت نكرده است; چُنان كه به عنوان مثال در مواردى نام پديدآور تكرار مى شود, در حالى كه در چنين مواردى به تكرار نام پديدآور لزوم ندارد (مانند 1107 ـ 1112 يا 1687 ـ 1735).
5. در برخى موارد عناوينى از مقالات به چشم مى خورد كه ارتباط آن با تشيّع مورد ابهام است (مانند 636 و 2830).
6. گاهى عناوين بدون اينكه فايده اى بر آن متصوّر باشد, تكرار شده اند (مانند 1107 و 1111).
7. ترديدى نيست كه آوردن تنها شش مقاله به زبان روسى (3953 ـ 3958), دليلى بر اين نمى تواند باشد كه مقالات منتشر شده مرتبط با تشيّع و شيعه در زبان روسى همين مقدار اندك است! لذا به نظر مى رسد دليلى ندارد كه مؤلّف محترم همين چند مورد را, آن هم با املايى مغلوط و حروفى چسبيده به هم در اين كتاب شناسى درج كند!
8. مؤلّف محترم جا داشت در مقدّمه اثر خويش قلمرو زبانى, منطقه اى, تاريخى و منابع پژوهشى خويش را بيان مى داشت. در اين اثر به عنوان نمونه به ندرت مى توان مقاله اى به زبان تركى استانبولى يافت (مانند 636); در صورتى كه به يقين مى توان هزاران مقاله مرتبط با تشيّع, فقط با استفاده از فهرست مقالات نشريّات تركيه ـ كه تاكنون ده ها جلد از آن در تركيه منتشر شده ـ استخراج و ذيل آثارى شبيه به اين كتاب شناسى معرّفى كرد.
9. ناشر و محلّ نشر اين اثر دقيقاً مشخّص نيست! چرا كه بر روى جلد ناشرِ كتاب, به صورت Global Scholarly Publication انتشارت علمى جهانى ذكر شده كه نشان مى دهد در نيويورك در ايالات متحّده انتشار يافته است, ليكن در درون اثر, ناشر مذكور به عنوان توزيع كننده Distributed اثر معرّفى شده است و اين در حالى است كه در صفحه سوم اثر, از AlHoda Publishers & Distributors انتشارات الهدى به عنوان ناشر و توزيع كننده كتاب ياد شده كه تحت اشراف سازمان ارتباطات و فرهنگ اسلامى Islamic Culture & Relations Organization در لندن در انگلستان منتشر شده است!
10. نكته نهايى اينكه جا داشت مؤلّف در آغاز كتاب, راهنمايى براى آوانگارى و علائمِ اختصاريِ به كار رفته در كتاب مى آورد. از اينها گذشته, علائم و آوانگارى ها به كار رفته هم, نه يك دست است و نه استاندارد! براى نمونه, در برخى موارد از رفرنس ها براى تعيين جلد يا شماره از اعداد رومى I و II و III و IV و… و در برخى ديگر از اعداد 4 و 3و 2و 1 و… حتّى در بعضى ارجاع ها هم از i, ii, iii با حروف كوچك استفاده كرده است. مؤلّف محترم همچنين در ذيل برخى مقالات از توضيحات ديگرى هم بهره برده و آن را داخل قلاب [ ] قرار داده است كه دقيقاً مشخّص نيست منظور از داخل قلاب گذاشتن عبارات چه بوده است.
به هر تقدير, اين اثر در نوع خود كم نظير است و ترديدى نيست اگر از منابع مختلف بيشترى مى آمد و مباحث نيز به صورت موضوعى تنظيم مى يافت, ارزش آن دو چندان مى گرديد; هر چند كه انتشار اين نوع آثار در حوزه اطلاع رسانى مطالعات اسلامى, در همين سطح هم, بسيار مغتنم و ارزشمند است و اميد كه نگارنده تلاشگر اين اثر در چاپ و ويرايش هاى بعدى اين اثر, نقايص آن را برطرف كند.

حسين متّقى

ربيع الأسابيع(ادعيه و اعمال جمعه و ديگر روزهاى هفته). علاّمه محمدباقر مجلسى (1110ق), تحقيق: مهدى سليمانى آشتيانى , ويراستار: قاسم شيرجعفرى, نوبت چاپ: اول, بهار 1384 .

علاّمه ملاّ محمّدباقر مجلسى (1037 ـ 1110ق) از بزرگ ترين دانشمندان اسلامى است كه با همّت عالى و اقدامات نيكش, مذهب تشيع در سراسر اين كشور, به اوجِ رواج و انتشار رسيد و بركات و اثرات شگرفى در نهاد خاصّ و عام بر جاى گذاشت.
شيخ حرّ عاملى, اردبيلى صاحب جامع الرواة, آقا احمد كرمانشاهى و محمّدحسين خاتون آبادى در سطورى كه مى آوريم, او را اين گونه ستوده اند:
(عالم فاضل ماهر, محققِ مدقق, علامه فهّامه, فقيه متكلّم, محدّث ثقه, جامع همه خوبى ها و فضايل), (وحيد عصر و يگانه زمانِ خود بود, علمش بسيار, و تصانيفش نيكواست. شخصيت وى از نظر علوِّ قدر و بزرگى شأن و مقامِ عالى و تبحّرش در علوم عقلى و نقلى و دقت نظر و رأيِ صائب و وثاقت و امانتِ در نقلِ مطالب و عدالت, مشهورتر از آن است كه گفته شود و مافوق آن است كه در عبارت بگنجد), (اگر بخواهم ذره اى از آفتاب مكرمت و فضيلت و جامعيت و حالات و كرامات و مجاهدات و ضبط اوقات و طور معاش و مكارمِ اخلاقِ آن زبده آفاق را شرح دهم, كتابى مبسوط گردد), (وى از همه اعاظمِ فقها و افاخم محدثين و علماى ما برتر و بزرگ تر و در فنون فقه و تفسير و حديث و رجال و اصولِ عقايد و اصول فقه, سرآمد تمامى فضلاى روزگار [بود] و بر كلّيه علماى مشهورِ ما, تقدم داشت).

كتاب حاضر

علامه مجلسى در ادعيه و اعمال, آثارى از خود به جاى گذاشته است كه زاد المعاد, مقباس المصابيح و تحفة الزائر از مهم ترين آنها به شمار مى روند. او ربيع الأسابيع را مخصوص آداب, ادعيه و اعمال مربوط به شب و روز جمعه تأليف و جمع آورى كرده است.
قبل از او احمدبن عبداللّه بن احمد الرّفّاء, معاصر ابوالعباس نجاشى (م 450ق), و خود نجاشى, كتاب الجمعة داشته اند كه ظاهراً در اعمال و آداب جمعه است. كتاب العروس, از ابومحمد جعفر بن ا حمد قمى (قرن4 ق) و خصائص الجمعه از شيهد ثانى (م 966ق) در همين موضوع است.
بعد از مجلسى نيز آثارى در اين زمينه به نگارش درآمده است كه برخى از آنها عبارت اند از:
1. اللمعة فى اعمال الجمعة, سيد مهدى بن ابوالقاسم اسفراينى (قرن 12ق);
2. أدب الجمعة و الجماعة, نورالدين اخبارى (قرن 12ق);
3. أسرار المودعة فى أعمال يوم الجمعه, سيد مصطفى حسنى حسينى كاظمى (ح 1336ق);
4. أعمال الجمعه, سيد حسن يزدى اشكذرى (قرن 14ق);
5. زينة الأعياد و فرحة العباد, احمد شكربن حسين جباوى نجفى (زنده در 1286 ق);
6. أبواب الجنات فى آداب الجمعات, محمّد تقى موسوى اصفهانى (م 1348ق) مؤلّف مكيال المكارم.
اثر اخير مفصل ترينِ كتاب هاى ياد شده است.
امّا ربيع الأسابيع به جهت علوّ مقام مؤلف و گردآورى نيكو, از جايگاه ويژه اى برخوردار است. علاّمه مجلسى اين كتاب را در چهارده فصل و يك خاتمه تدوين كرده و در شب جمعه بيست و دوم جمادى الأوّل 1099 ق آن را به پايان رسانده است. وجود 35 نسخه خطّى از اين كتاب در گنجينه دست نوشت هاى خطّى كشور, نشانِ اهميّت كتاب و اقبال عمومى به آن است. بنا به نوشته محقق, اثر حاضر با استفاده از دو نسخه خطّى آماده شده است:
1. نسخه الف به شماره 3840 موجود در مركز احياء ميراث اسلامى:
اين نسخه كه تاريخ پايان آن, 13 جمادى الاوّل 1154 ق در اصفهان و به قلم محمّد رفيع بن محمّد اشرف طباطبايى است.نسخه همچنين داراى تملك حيدرقلى خان سردار كابلى به تاريخ 14 رجب 1314 ق است و قبلاً در كتابخانه محدث ارموى بوده است.
2. نسخه ب به شماره 9062 موجود در كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى: اين نسخه نزديك عصر مؤلّف, كتابت شده و داراى خط نسخ خواناست, ولى كاتب آن مشخص نيست.
نسخه اوّل, به جهت دقت و صحت, اساس كار قرار گرفته. و نكات احتمالى آن با نسخه دوم مقابله شده و همه ادعيه, با متون اوليه آنها كنترل شده است. در چند كتابى كه علاّمه, از آنها نقل كرده و تاكنون به چاپ نرسيده نيز به نسخه خطى آنها رجوع شده است. در مواردى كه نسخه ها با كتبى كه مجلسى از آنها نقل كرده, تفاوت زيادى داشته, در پاورقى تذكر داده شده و يا داخل قلاب اصلاح گرديده است.
از آنجا كه ربيع الأسابيع, جزء منابع اصلى ادعيه به حساب نمى آيد, آوردن اختلاف نسخه ها, به صورت گسترده, ضرورتى ندارد و بديهى است براى كار علمى روى ادعيه نقل شده در اين كتاب,بايد به مصادر مراجعه كرد.
همه روايات به منابع آنها ارجاع داده شده است و محقق اختلافات اندك احتمالى را تذكر داده است. نكته قابل دقت در نقل مجلسى, ترجمه دقيق و بدون كم و كاست احاديث, از سوى آن دانش مرد بزرگ است; به صورتى كه كمترين نكته در متن حديث, در ترجمه آن منعكس شده و ترجمه, دقيقاً مطابق با روايت است.
فهرست مطالب كتاب, بعد از مقدمه مختصرِ محقق, به اين شرح است:
فصل اوّل: در فضيلت شب جمعه و روز جمعه است;
فصل دوم: در بيان اعمال شب جمعه است;
فصل سوم: در بيان بعضى از اعمال روز جمعه است, از تنظيف و بوى خوش و امثال آن ;
فصل چهارم: در بيان فضيلت تصدّق و ساير مستحبّات روز جمعه است;
فصل پنجم: در بيان امرى چند است كه در روز جمعه از آنها احتراز بايد نمود;
فصل ششم: در فضيلت صلوات بر محمّد و آل محمّد, و كيفيّت آن فضل و كيفيّت زيارات ايشان(ع) و ساير مؤمنان;
فصل هفتم: در بيان فضل سوره هايى كه سنّت است در روز جمعه بخوانند;
فصل هشتم: در بيان دعاها و نمازهاى روز جمعه است از نماز صبح تا زوال ;
فصل نهم: در بيان نافله جمعه است;
فصل دهم: در بيان نماز و دعاهاى حاجت كه مخصوص روز جمعه اند;
فصل يازدهم: در بيان اعمالى چند كه اختصاص به روز جمعه ندارد و در روز جمعه انجام دادن آنها افضل است;
فصل دوازدهم: در بيان ادعيه زوال جمعه و آداب توجّه به نماز جمعه و دعاهاى آن و ادعيه و نمازها كه بعد از نماز جمعه مستحب است;
فصل سيزدهم: در بيان اعمال بعد از نماز عصر روز جمعه است تا آخر روز ;
فصل چهاردهم: در بيان دعاهاى هفته و اعمال ساير هفته است;
خاتمه: در بيان قليلى از فضايل نماز جمعه و بعضى از امور متفرقه.

چند نكته

1. مناسب بود اين مجموعه با زيرنويس ترجمه فارسى به چاپ مى رسيد.
2. برخى پاورقى ها و ارجاعات هماهنگى را ندارد و در يك به دو چاپ از يك كتاب ارجاع داده شده است. اگر چه تذكر داده اند ولى يكسان شدن اين موارد بهتر بود.
3. روى جلد نوشته شده: (اثرى منتشر نشده از علامه مجلسى). اين سخن از جهتى صحيح و از جهتى اشتباه است.ربيع الأسابيع در سال 1312 ق در تهران به صورت سنگى چاپ شده است. بدين جهت, مى توان گفت, منتشر شده است. ولى از آنجا كه تاكنون به صورت حروف چينى و محقَق به سبك جديد در طول بيش از يك قرن پس از چاپ سنگى, چاپ نشده بود, مى توان آن را منتشر نشده به حساب آورد. محقق گرامى در مقدمه اشاره اى به چاپ سنگيِ كتاب,نكرده است(برا آگاهى از چاپ ر.ك: مشار فارسى, ج2, ص 2528).

محمدحسين موسوى

فهرست نسخ خطى كتابخانه ملى جمهورى اسلامى ايران, ج22. (كتب عربى از شماره 1 550 ـ 6050ع) (قرآن ها), تحقيق و تدوين: رضا خانى پور با نظارت دكتر حبيب اللّه عظيمى, تهران, انتشارات سازمان اسناد و كتابخانه ملى جمهورى اسلامى ايران, 1383 .

آخرين جلد از فهرست هاى منتشرشده كتابخانه ملى هم در آمد كه قرآن هاى آن كتابخانه را (از شماره 5501 تا 6050 عربى) در بر مى گيرد.
بر روى جلد كتاب, كار فهرست نگار آمده كه احتمالاً مى توان تدوين را همان فهرست نگارى دانست. اما اين نگارنده نشانى از تحقيق در آن نديد. تدقيق و كتاب شناسى كه وظيفه فهرست نگار است, پس چه تحقيقى جدا از فهرست نگارى انجام داده است؟ در ادامه, نمونه هاى تحقيق را خواهيم ديد.
مسئله (نظارت بر فهرست نويسى) هم از رسومى است كه به تازگى فراگير شده و بسيار قابل توجه و پيگيرى است. وقتى نام ناظر بر جلد كتاب مى آيد, چه كارى را مى توان به او منسوب كرد و چه مسئوليتى در قبال صحت و سقم مطالب كتاب دارد؟ آيا منظور ناظر چاپ است يا ناظر كيفى, يا ويراستار ادبى يا ويراستار علمى؟ آيا فهرست نويس, بالغ و كارشناس نيست كه نياز به نظارت دارد, آيا اين نظارت هم استصوابى است, يا ارشادى, يا ادارى, يا…؟ اين هم بايد شكافته شود.
ظاهراً فهرست نگار هنر دوست ما, آن قدر گرفتار ظواهر هنرى نسخه ها شده كه كوچك ترين خط و خال يار را ديده, اما پر كردن يكسان كاربرگه ها را ضرورى ندانسته است.
در بررسى اين فهرست, چندين مورد بى احتياطى, بى روشى, چندگونه نويسى, و… وجود دارد كه اگر از فهرست نويس سر مى زد باز هم بعيد بود, اما انتظار نداشتيم از چشم ناظر هم پنهان بماند. نشانى نسخه ها را در ميان كمان مى گذاريم, مانند (5559).
بيشتر قرآن ها يك جلدى اند, اما چهار مجموعه سى جزئى و 120 حزبى نيز در آن ديده مى شود. اصلاً بياييم از همين مجموعه هاى 120 حزبى شروع كنيم:
مجموعه 120 حزبى (5683 ـ 5802) كه يك خط و يك كاغذ و يك نويسنده و… دارد, به اين ترتيب معرفى شده اند:
جزو 29, حزب 2 (5683)
جزو 25, حزب 3 (5684)
جزو 17, حزب 2 (5685)
جزو 15, حزب 3 (5686)
چگونه نمى توان سى جزء و 120 حزب را به ترتيب قرار داد و فهرست نويسى كرد؟ آيا به همين ترتيب به مالكيت كتابخانه ملى در آمده اند؟ كاش فهرست نويس براى ما توضيح دهد.
كاتب همين مجموعه حسن بن خليل تاجر خوئى است. بهتر است نام هاى او را در آغاز فهرست 120 حزب ببينيم:
ـ حسن بن خليل تاجر
ـ حسن بن خليل تاجر ـ 1336 ق
- حسن بن خليل تاجر ـ 1340 ق
ـ حسن بن خليل تاجر ـ 1337 ق
- حسن بن خليل تاجر ـ 1341 ق
ـ حسن بن خليل تاجر ـ 1338 ق
ـ حسن بن خليل تاجر خويى ـ 1341 ق
ـ حسن بن خليل تاجر خويى ـ 1337 ق
ـ حسن بن خليل خويى ـ 1337 ق
ـ حسن بن خليل خويى ـ 1338 ق
انگار نه انگار كه اين كتاب ها را يك نفر فهرست كرده است. آيا نمى شد يك بار مجموعه را معرفى و تنها موارد اختلافى را ذكر مى كرد؟ آيا علت اين نيست كه در اين حالت فهرست نويس 120 نسخه فهرست كرده و حق الزحمه گرفته است, ولى در آن حالت تنها يك مورد به پاى او مى نوشتند و حجم كتاب به دو سوم حجم حاضر كاهش مى يافت؟ اينها از مواردى است كه كيفيت فداى كميت مى گردد. مجموعه هاى معرفى شده ديگر هم بهتر از اين نيست.
گفتيم كه فهرست نويس هنر دوست ما به كوچك ترين نكات هنرى نسخه ها توجه داشته است; مثلاً در پايان آيه ها علامت هايى براى جدايى يا خاتمه آيات آمده اند. از جمله (گل هاى چهار پر), كه به صورت هاى زير توصيف شده اند:
ـ ختم آيات به گلهاى چهارپر است (5767)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده… است (5709)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده مشخص شده اند (5699)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده تزئين شده اند (5683)
ـ ختم آيات با گل هاى چهار پر ساده تزئين شده اند (5688)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده آراسته شده اند (5684)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده آراسته شده است (5749)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده آراسته گرديده اند (5683)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده مزين مى باشد (5696)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ساده مشخص شده اند (9883)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر ريز آراسته شده اند (5777)
ـ ختم آيات آراسته به گلهاى چهار پر ساده است (5750)
ـ ختم آيات مزين با گلهاى چهار پر ساده مشخص است (5747)
ـ ختم آيات با گلهاى چهار پر كوچك مزين شده است (57 45)
ـ ختم آيات مزين به گلهاى كوچك است (5770)
ـ ختم آيات مزين به دواير كوچك چهار پر است (5720)؟!
ـ ختم آيات مزين به گلهاى چهار پر ساده است (5687)
ـ ختم آيات مزين به گلهاى چهار پر است (5685)
ـ ختم آيات مزين به گلهاى چهار پر ساده است (5687)
ـ فواصل آيات آراسته به گلهاى چهار پر است(5770)
ـ فواصل آيات مزين به گلهاى چهار پر ساده است(5695)
باور نكردنى است. حتماً اين تفاوت ها در كاربرگه نيز تدارك شده اند.
بعضى كتاب ها يك شماره پيشين دارند. بعضى اهدايى اند و نام اهدا كننده را دارند (5943) كه بسيار سنت پسنديده اى است. بعضى اهدايى اند و نام اهدا كننده نيامده (5691) كه جاى تأسف دارد. اما جالب آنكه بعضى كتاب ها نام فروشنده را هم دارند كه هم پول كتاب را گرفته و هم نامش در فهرست ثبت شده است. بعضى هم متعلق به مجموعه افرادى بوده كه معلوم نيست اين كتاب ها اهدا شده اند يا خريدارى, مصادره شده اند يا سرقت, منتقل شده اند يا يافته,…(6038). و بيشتر كتاب ها نيز شماره پيشين ندارند و حتماً بدون اجازه وارد مخزن شده اند.
اجزا و احزاب قرآن, (برگزيده) شمرده شده اند!
حتى كتاب چاپ سنگى تذهيب شده قرآن (5593) نيز در اين فهرست آمده است:
(قرآنى تقريباً كامل) (5525)؟
(قرآنى كامل كه در پايان افتادگى دارد) (5554)؟
(قرآنى كامل كه هم اكنون از ابتداى سوره مباركه مريم تا اواسط آيه دهم سوره مباركه فتح را شامل مى شود و مابقى اوراق مفقود است) (5551)؟ نمونه تحقيق!
( اين نسخه قبلاً كامل بوده و بعدها اوراق اول و آخر آن مفقود و سپس مجدداً صحافى و تجليد شده است) (5509). اين هم از موارد تحقيق فهرست نويس است.
بعضى ها موضوع و شناسه افزوده دارند و بعضى ندارند.
بعضى نمايه سازى ها ظاهراً با هيچ استانداردى تطبيق ندارد; مانند: (ابن خليل تاجر, حسن) در معرفى قرآن 5543 آمده: (متأسفانه بخشى از ترقيمه آن افتادگى دارد).
هر چند معلوم نيست چه چيزهايى از ترقيمه حذف شده, اما آنچه از ترقيمه به جاى مانده, نه تنها به صراحت ذكر نشده, بلكه در فهرست نيز از آن استفاده نشده است. وقتى در برگه فهرست نويسى اين قرآن, نه نام كاتب دارد, نه نام مهدى اليه, نه محل كتابت, نه تاريخ كتابت, نه…, پس كجاى آن ترقيمه سالم است؟ بهتر بود بنويسند: (بخش عمده ترقيمه افتادگى دارد!)
در ابتدا درباره (تحقيق) فهرست نگار گفته شد. نمونه اش اينكه در شرح ملاحسين واعظ كاشفى (5631), حتى تاريخ تولد و وفات او نيامده و مشخص نمى شود كه اين كدام يك از شروح معروف ملاحسين واعظ كاشفى هست و آيا از شروح او است يا نه؟ اصلا نمى دانم كه فهرست نگار متوجه شده كه حسين واعظ كاشفى, همان نويسنده و شارح و مترجم نامدار سده نهم و دهم هجرى است يا نه؟
اما از نمايه هاى كتاب نگو و نپرس. كتاب تنها دو نمايه دارد:
1 . نمايه موضوعى: كه بر اساس سر عنوان هاى موضوعى آمده است.
2. نمايه كاتب: كه به صورت نوينى الفبايى شده است: (الف ـ ب ـ ت ـ ح ـ خ ـ ق ـ د ـ ر ـ س ـ ط ـ ع ـ و ـ ل ـ م ـ ن ـ ه)؟!!
در داخل همين حروف نيز رعايت ترتيب الفبا نشده; مانند: (حسن) پس از (حسين) . خيلى جالب تر از همه: (علوى) در خ, (نيريزى) در ع, (وقار شيرازى) در ن, (خوانسارى) در ت, (خوشنويس) در ت, (خرافى) (خرافى؟) در ت؟
ارجاع نام ها به يكديگر را نيز ندارد.
نام كاتبانى كه نمى يابيم: كاتب نسخه 6026 و 2760
نام كاتبى كه با متن نمى خواند:
متن (رضى حسينى رودسرى 1095 ق)
نمايه (حسينى رودسرى, رضى, قرن 13)
بيشتر كاغذ افزا نمى شود.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 119  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست