responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 114  صفحه : 6

ادب الطّبيب رهاوى كهن ترين اثر در اخلاق پزشكى در اسلام
بيگ باباپور يوسف


در اسلام بر اساس حديث منسوب به پيامبر اكرم(ص): (العِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الأديان و عِلْمُ الأبدان), پزشكى و علم دين همتا و لازم و ملزوم يكديگر شناخته شده اند. طبيب به درمان بيمارى جسم و عالِم دين به درمان بيمارى روح مى پردازد و اين حاكى از اهميّت و شرف علم پزشكى است.
در اصطلاح, اخلاق پزشكى (Medical - ethics) مجموعه اصول و قواعد اخلاقى روزانه حرفه پزشكى را در بر مى گيرد. اصطلاح تركيبى (ادب الطّبيب) كه معادل فارسى آن (پزشك رفتارى) است, متشكّل از دو كلمه (ادب) و (طبيب) است. (ادب) غير از معانى معروف و مشهور خود كه مربوط به اخلاقيّات است, تقريباً در روزگار عباسيان دگرگونى معنايى يافت و به معناى رفتارهاى آرمانى و آگاهى از دانش هاى گوناگون استعمال شد. (اديب) كسى بود كه هم از رفتار پسنديده و منش نيك برخوردار بود و هم يكى از دانش هاى چند گانه وابسته به ادبيّات را مى دانست. با اين همه, اديبى كه از همه آن دانش ها آگاهى داشت, برجسته تر و بهتر بود.
دانشمندان و انديشه گران مسلمان تازى نويس از نيمه دومِ سده دومِ هجرى با نگارش كتاب ها و رساله هايى درباره شالوده هاى رفتار در عرصه هاى گوناگون علوم و پى بردن به دشوارى ها و پيچيدگى هاى آنها, يادگارى گرانبها و جاويد برجا گذاشتند. در واقع, اين نگاشته ها روش شناسى آن رشته علمى به شمار مى آمد. كاربرد واژه (ادب) و گاهى (آداب) در اصطلاح تركيبى در تأليفاتى چون: ادب القاضى (نگاشته محمّد بن حسن شيبانى, مت189 ق), و نيز كتابى به همين نام از قاضى حسن بن زياد لؤلؤى (مت204 ق), آداب المعلمين (نگاشته محمّد بن سَحْنون, مت256 ق), ادب السَّماع (نگاشته ابن خرداد بِه, م حدود 275 ق), همين مفهوم را نشان مى دهند.
بنابراين ادب الطّبيب (پزشكْ رفتارى) يا رفتار و منشِ پزشكى با اخلاق عملى و كاربردى (Practical Ethics) توأم است و طريقه اى است براى دانستن شيوه هاى پزشكى توأم با اخلاقيات يا (شايست ـ ناشايست). رُهاوى و آثار او
ييكى از آثار برجسته پزشكى اسلامى در قرن سوم هجرى, ادب الطّبيب نگاشته اسحاق بن على رُهاوى است. اين كتاب به زبان عربى تأليف يافته است. در ميان تازى نويسانى كه درباره پزشكان و كتاب هاى پزشكى رساله يا كتاب نوشته اند, تنها ابن ابى أصيبعه (م 668 ق), صاحب كتاب عيون الأنباء فى طبقات الأطبّاء, با آوردن نام و لقب رُهاوى, برجستگى و كاردانى و دانش او را در هنر پزشكى و آگاهى اش را از انديشه و سخن جالينوس ستوده است و نام او را در چندين جا (ر.ك: ج 1, فصل 8, ص 254) آورده و به نيكى و بزرگوارى از او ياد كرده است و شگفتا كه در آثار معروف ديگرى چون: الفهرست ابن نديم (م 378 ق) و تاريخ الحكماء قفطى (م 648 ق) نام و نشانى از رُهاوى و كتاب او نيامده است.
درباره زندگانى, تولّد, وفات, استادان و شاگردان رهاوى و… چيزى در دست نيست; تنها مى توان با توجه به متن ادب الطّبيب و عيون الأنباء ابن ابى اصيبعه مدت حيات او را تعيين كرد.
رُهاوى با عيسى بن ماسه دوستى و ديدار پياپى داشت و از زبان او گزارش هايى فراوان درباره تنى چند از پزشكان بغداد و از ميان يوحنّا بن ماسويه و بختيشوع بن جبرائيل بازگو كرده است. بعدها اين گزارش ها سرچشمه اى از سرچشمه هاى آگاهى و دانستنى هاى رهاوى بوده است. اينكه عيسى بن ماسه, كى چشم به جهان گشوده و كى در گذشته است, اطلاعى نداريم, ولى مى دانيم كه با اسحاق رُهاوى هم روزگار بود. يك جا رهاوى نوشته است: (عيسى بن ماسه پزشك حكايت كرده است كه يوحنّا بن ماسويه به آگاهى او رسانده است… ) (ادب الطّبيب, ص 82). رُهاوى در جاى ديگر از كتابش از زبان عيسى بن ماسه آورده است: (بختيشوع بن جبرائيل را ديدم كه بيمار و ناتندرست شده بود. اميرالمؤمنين, المعزّ, دستور داد تا به عيادتش برود… ). (همان, ص 83).
مى دانيم كه بختيشوع هم روزگار حنين بن اسحاق عيادى (م 260 ق) بوده است و بختيشوع در سال 256 ق, و يوحنّا بن ماسويه در سال 243 ق درگذشته اند و از آن جا كه رُهاوى مطالبى درباره حنين و ثابت آورده و ثابت در سال 288 ق درگذشته است, معلوم مى شود كه رُهاوى تا سال 288 ق زنده بوده است. از طرفى, رُهاوى آرزو مى كرده است كه كاش مانند روزگار يونانيان براى پزشكان آزمونى مى بود تا هر كس نتواند به پزشكى و درمانگرى بپردازد (ر.ك: همان, ص 91) و فرمان مقتدر, خليفه عباسى, براى گرفتن آزمون از پزشكان در سال 319 ق صادر شد و از آن پس, هر پزشكى نمى توانست بدون آزمون پزشكى به اين شيوه دست يازد, پيداست كه اگر رُهاوى در اين سال زنده بود, مى بايست اين فرمان مهم خليفه را مى ديد. پس معلوم مى شود كه اين فرمان پس از مرگ رهاوى صادر شده است. بدين گونه, رهاوى در روزگارى ميان سال هاى 240 ق تا 319 ق مى زيسته است. براى اطلاع بيشتر در اين باره مى توان به مقدمه كتاب ادب الطّبيب از دكتر مريزن عسيرى رجوع كرد.
اما آنچه از رهاوى به جا مانده, همين ادب الطبيب اوست. از چهار كتاب ديگر رهاوى نام و نشانى نيست. دو كتاب رهاوى درباره جالينوس زبانزد بوده است: يكى كُنّاش (معرّب كلمه آرامى ـ سريانى است, به معانى يادداشتهاى طبى و جمع آن كنانيش است) فراهم آمده ده گفتار از جالينوس در تركيب داروها كه به (ميامر) شناخته شده است و ديگرى جوامع, گرد آمده چهار كتاب جالينوس كه اسكندرانيان جمع نموده بودند, به نام هاى كتاب الفرَق, الصّناعة الصّغيره, النّبض الصّغير و كتاب الى اغلوقن; رهاوى اين فراهم شده ها را فصل بندى نمود و آغاز فصل ها را به ترتيب الفبا در آورد (ر.ك: ادب الطّبيب, ص 97).
يگانه نسخه خطى كه از كتاب ادب الطبيب رهاوى باقى مانده است, در كتابخانه سليميه در تركيه به شماره 1658 نگهدارى مى شود و شامل 112 برگ و هر برگ هفده سطر است و به سبك نسخ خوب نگارش يافته است و كاتب آن عبداللّه بن مكين مى باشد كه مكتوب خود را به سلطان بايزيد عثمانى اهدا كرده و تاريخ كتابت آن 748 ق بوده است. مطالب كتاب
رُهاوى كتاب ادب الطّبيب خويش را در بيست فصل ترتيب داده است و مفصل ترين بخش آن (فصل دوم) آن است كه شامل پنج گفتار است. براى فزونى فايده, عناوين كتاب در ذيل ذكر مى شود:
فصل اول, در امانت و باورى كه مى بايست پزشك بر آن بپايد و آيينى كه خويشتن و رفتار و منش خود را با آن بيارايد.
فصل دوم, درمان هاى صحت بخش بدن كه پزشك, تن و اندام هاى خود را با آنها درمان مى كند. اين فصل, منقسم به پنج گفتار مى شود.
فصل سوم, در آنچه پزشك بايد از آن بپرهيزد و خويشتن را از آن نگاه دارد.
فصل چهارم در آنچه پزشك بايد خدمتگزاران [و تيماردارانِ] بيمار را بدان راهنمايى و سفارش كند.
فصل پنجم, در آيين و رفتار عيادت كنندگان و كسانى كه به دلجويى از بيمار مى پردازند.
فصل ششم, در آنچه پزشك بايد بر داروهاى مفرده و مركّبه و چگونگى خوددارى از كاربرد داروى فاسد و كار داروساز و كسانى كه كارشان نگاه دارى و ساخت داروهاست, نظارت كند.
فصل هفتم, در آنچه بايد بيمار و ديگرانى كه تيماردار و خدمتكار اويند, از پزشك بپرسند.
فصل هشتم, در آنچه شايسته است تندرستان و بيماران همگى به هنگام تندرستى و بيمارى با پزشك در ميان بگذارند و بدو اعتماد ورزند.
فصل نهم, در آنچه بر بيمار و تندرست است تا از پزشك بپذيرند و به او گوش دهند.
فصل دهم, در آنچه بايد بيمار با خانواده و خدمتكارانش رفتار كند.
فصل يازدهم, در آنچه بيمار بايد با عيادت كنندگانش رفتار كند.
فصل دوازدهم, در شأن و شرف هنر پزشكى.
فصل سيزدهم, در اينكه همگى مردم بايد به پزشك برابر شأن او در هنر پزشكى احترام بگذارند, ولى پزشك بايد از سوى پادشاهان و دانشوران بيشتر گرامى داشته شود.
فصل چهاردهم, درباره كارهاى تازه و كميابى كه براى برخى از پزشكان از سنخ پيش آگهى (تشخيص) پيش مى آيد و پزشك را به آشنايى و رهيافت به آن روش ها وا مى دارد و پاره اى از آن تازه ها ظريف و گيراست و پزشك را وا مى دارد تا شيوه نيكويى برگزيند كه تباهى و فساد به او پيوند نگيرد.
فصل پانزدهم, در اينكه هنر پزشكى را به همه كسانى كه خواستار آن اند نبايد آموخت, بلكه بايد به كسانى ياد داد كه در آفرينش و منش شايستگى دارند.
فصل شانزدهم, در آزمون پزشكى.
فصل هفدهم, در روش هاى زدودن تباهى از پزشكان به دست پادشاهان و راهنمايى مردم به سوى درستى و راستين بودن در كار پزشكى و اينكه در گذشته چگونه بوده است.
فصل هيجدهم, در بيدار باش از ترفندهاى نيرنگ بازانى كه به نام پزشكى [مردم را] مى فريبند و جدايى ميان ترفندها و چاره گرى ها و درمان هاى پزشكى.
فصل نوزدهم, درباره عادت هاى ناپسندى كه گريبانگير بسيارى از مردم است و به گزند آفرينى به تندرستان و بيماران و نكوهش پزشكان مى انجامد.
فصل بيستم, در آنچه پزشك بايد به هنگام تندرستى اش براى روزگار بيمارى و از هنگام جوانى براى روزگار پيرى اش بيندوزد. پيوند ميان اخلاق و پزشكى
با نگرش به كتاب اديب الطبيب در مى يابيم كه مايه هاى وابسته به اخلاق نظرى و عملى گاه در قالب يك فصل جداگانه و گاه در لابه لاى گفتارهايى كه ويژه مسائل پزشكى و درمانى است, بيان شده است.
در نظرى اجمالى به محتواى فصول كتاب, اين مسئله معلوم مى شود كه رهاوى در سراسر كتاب خود به لزوم پيوند درونى ميان طب ّ روحى و جسمى پافشارى مى كند. در واقع, شخص بدين باور مى رسد كه بهداشت روان داراى اهميت نخستين است و بدين گونه رعايت آن كار پزشك است.
وى در فضيلت علم پزشكى مى گويد كه انسان افضل و اشرف از همه حيوانات است, به جهت عقلى كه خداوند به او عطا كرده, و نيروى عقل بستگى به صحّت نفس ناطقه دارد, و صحت نفس ناطقه به صحت نفس حيوانيه, و صحت نفس حيوانيه به صحت نفس طبيعيه مربوط است, و صحّت اين دو نفس به صحّت بدن وابسته است, و صناعت طب, عهده دار صحّت بدن است. بنابراين علم پزشكى برترين و سودمندترين علوم است.
بر اساس همين شرافت و قداست علم پزشكى است كه در لابه لاى كتب اخلاق پزشكى, به ويژه در ادب الطّبيب, تأكيد بر ايمان و اعتقاد و ديندارى و خلوص عقيده پزشكان شده است. وى بر اين نكته تكيه كرده كه نخستين چيزى كه بر پزشك لازم است, اعتقاد او بر صحّت امانت است و نخستين امانت اعتقاد اوست به اينكه جهانِ مكوَّن و مخلوق را مكوِّن و خالقى قادر و حكيم است كه همه امور با اراده او انجام مى شود ; اوست كه زنده مى گرداند و مى ميراند, بيمار مى كند و شفا مى بخشد, منافع و مضارّ مردم را به آنان شناسانيده تا آنچه را سودمند است, به كار گيرند و از آنچه زيان آور است, اجتناب ورزند. (ر.ك: ادب الطبيب, ص 90).
او همچنين تأكيد مى كند كه پزشكان نبايد ياران و شاگردان شرور را به گرد خود راه دهند; زيرا گفتار و كردار ياران و شاگردان بد به استادان منسوب مى گردد و پزشك واقعى بايد فقر با حلال را بر ثروت با حرام ترجيح دهد; زيرا ذكر جميل كه باقى مى ماند, بهتر از مال نفس است كه فانى مى گردد. مال نزد سفيهان و جاهلان فراوان يافت مى شود, ولى حكمت است كه آن را فقط نزد اهل فضل و كمال مى توان يافت (همان, ص 24).
از نمونه هاى بارز ديگرى كه رُهاوى در زمينه اخلاق پزشكى بدان پرداخته, رابطه طبيب با بيمار است. او مى نويسد:
(پزشك بايد پيوند بهترى با بيماران داشته باشد و اندوه آنان را تحمّل كند. او بايد به هر سختى كه از بيمار مى شنود, توجه نشان دهد. پزشك نبايد از گلايه هاى بيمار يا اندوهگينى و نگرانى كه وى نشان مى دهد نوميد شود;زيرا پيشامد اين نشانه ها, شايد در تشخيص بيمارى مهم باشد) (ادب الطّبيب, ص 54).
آن گاه ادامه مى دهد: (پزشك بايد مهر و محبّت نشان دهد ; اين ممكن نيست, مگر با ترس از خدا. اگر پزشك چنين ويژگى هايى داشته باشد, آن گاه او تنها از حقيقت سخن مى گويد و به همه مردم نيكى مى كند). (همان, ص 55).
با مطالعه هر چند اجمالى كتاب ادب الطّبيب رُهاوى نظر هر خواننده اى به اين مطلب متوجه مى شود كه تمام اين اثر گرانقدر, حول اين محور مى چرخد كه (نخستين بايسته در اخلاق پزشكى ايمان داشتن است ). نخست يك پزشك بايد باور كند و به خدا ايمان داشته باشد. او بايد خود را (با تمام خرد, جان و اراده آزاد) وقف پروردگار كند. يك پزشك همچنين بايد به خدا و پيامبرانش براى بشر كه آنچه را مغز او به تنهايى نمى تواند بياموزد, ايمان بياورد) (همان, ص5).
هستى خدا را مى توان در (نشانه هايى كه در هر كجا در شگفتى هاى فراوان جهان مانند فلزّات در كان هاى زمين, سنگ ها, گياهان, درختان, پرندگان و آفريده هاى آبى, هر كدام با صفت ها و خصوصيت هايشان يافت مى شود, به چشم ديد. آن گاه فرد مى تواند درباره جزئيات آنها و ويژگى هايى كه كارهايشان را جدا مى كند, بينديشد) (همان, ص6). نسخه هاى خطى و چاپى كتاب
اين مُجمل, مختصرى بود از مطالب اين كتاب مستطاب و آرا و عقايد اين پزشك بزرگ عالم اسلام اسحاق بن على رُهاوى.
اما شايان ذكر است كه ادب الطّبيب چندين بار چاپ و ترجمه شده است و مقالات و آثار تحقيقى هم براى شناساندن آن ترتيب يافته است كه ذيلاً بدان اشاره مى رود:
علاوه بر يگانه نسخه خطى موجود از آن كه ذكر آن گذشت, استاد يوهان كريستُف بورگِل (Johann Christoph Burgel) براى نخستين بار, با پژوهشى عالمانه درباره متن و محتواى كتاب ادب الطّبيب, آن را شناساند. يك سال بعد, بورگل به پژوهشى مشابه آن اقدام نمود تا زمينه را براى نشر متن كتاب آماده سازد, ولى موفق به انجام آن نشد.
مارتين لِوى (Martin Levey)در سال 1967 م متن يگانه دستنويس موجود اين كتاب را با ديباچه اى عالمانه در شناخت و معرفى كتاب به زبان انگليسى ترجمه كرد و سپس نشر داد.
فؤاد سزگين (F. Sezgin), دانشمند و كتاب شناس ترك, در سال 8591 م تنها تصوير اين يگانه دستنويس ادب الطّبيب را با ديباچه اى بسيار كوتاه به دو زبان عربى و انگليسى در فرانكفورت منتشر ساخت.
چندين سال پس از انتشار تصوير نسخه خطى آن به وسيله فؤاد سزگين, دكتر مريزن عسيرى با پژوهشى دوباره و نگارش ديباچه اى عالمانه و پانوشت هاى فراوان, ادب الطّبيب را به سال 1412 ق در رياض نشر داد.
و در كتابى كه اخيراً با عنوان پند و پيمان در پزشكى (درآمدى به اخلاق پزشكى), تأليف محمد حسين ساكت, نشرِ واژيران در مشهد (1378)منتشر شده و مؤلف در قسمتى از كتاب خود به معرفى اين اثر پرداخته و ترجمه اى از مقاله مارتينِ لوى در بخش آخر كتاب آمده است.
و نيز به صورتى اجمالى و پراكنده, مطالبى درباره رُهاوى و ادب الطّبيب در مجموعه مقالات استاد دكتر مهدى محقّق با عنوان (تاريخ و اخلاق پزشكى در اسلام و ايران) از انتشارات سروش (1374) آمده است.
 

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 114  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست