1. در مورد وجود حكومت و لزوم آن، دو نظريه متضاد وجود دارد، يكي دولت
گريزان و ديگري طرفداران ضرورت حكومت؛ ضمن بيان ادله طرفين و بررسي آن،
روشن گرديد كه اشكالات دولت گريزان ناظر به نوع حكومت ميباشد نه اصل
حكومت.
2. اسلام نه تنها وجود حكومت را ضروري ميداند بلكه براي آن نقش محوري و
كليدي قايل است، كه بدون آن احكام دين به طور كامل اجرا نميگردد، و
پيام آن به انجام نميرسد.
اينك بخش دوم پيرامون بررسي اهداف حكومت تقديم ميگردد:
اهداف حكومت
يكي از موضوعاتي كه بايد در رابطه با حكومت مورد بررسي قرار گيرد، مسأله
اهدافي است كه هر حكومتي بايد آنها را تعقيب و دنبال نمايد؛ متأسفانه در
اين زمينه بحث مستقل و مبسوطي صورت نگرفته، و احيانا بحث از اهداف حكومت
با بحث از وظايف دولت خلط گرديده است؛ در حالي كه به نظر ميرسد مباحثي
وجود دارد كه متوقف است بر روشن شدن اهداف حكومت، كه از آن جمله است بحث
تحديد اختيارات حاكم و دولت و بررسي وظايف دولت، زيرا بحث از اين دو رابطه
تنگاتنگ با مسأله اهداف حكومت دارد.
بحث از اهداف حكومت رابطه مستقيم با علل ضرورت حكومت دارد، بنابراين
تبيين اهداف حكومت نيز بايد در پرتو علل ضرورت حكومت تبيين گردد.
سعادت انسانها هدف عمومي حكومتها
همه نظامهاي سياسي با ايدئولوژي خاص خود، مدعياند كه هدف آنها
سعادتمند كردن بشريت است، در اين جهت هيچ اختلافي بين مكاتب و نظامهاي
سياسي ديده نميشود؛ آنچه مورد اختلاف است، تبيين مصداق اين سعادتمندي است
هر نظامي «سعادت» را براساس جهانبينيو ايدئولوژي خاص خود تعريف كرده
نظام سياسياش را بر آن مبتني ميسازد. حكومتهاي الهي بر اساس بينش خود
درباره انسان و هستي، سعادتمندي فرد در اين دنيا را مقدمه سعادتمندي او در
آخرت ميدانند، بر خلاف نظامهاي مادي كه صرفا به بعد مادي بشر توجه
دارند، و طبعاً برنامههاي سياسي نظامهاي غيرالهي و تمام تلاش آنها در
اين راستا خلاصه ميگردد.
اينك به بررسي اهدافي كه حكومتها بايد براي رسيدن به آنها تلاش كنند
ميپردازيم؛ و در اين مقام بر آنيم كه با بررسي علل وجودي حكومت به اهداف
آن دست يابيم:
انسان بايد در اجتماع زندگي نمايد و هر اجتماعي براي بشر مسائل حياتي را
پديد ميآورد، كه عدم رسيدگي و حلّ آنها، منشأ ضررهاي جبرانناپذيري
ميگردد و بسا ممكن است انقراض نسل بشر را در پي داشته باشد؛ آن مسائل
عبارتند از:
1. فقدان برنامه و ضابطه در زمينه ارتباطات انساني
ورود انسان در جامعه مساوي است با برقراري ارتباط ميان او و ديگر
همنوعان خود در همه زمينهها و شئونات زندگي بشري، چه در زمينه فرهنگي، چه
اقتصادي و چه در زمينههاي ديگر. بديهي است وجود اين روابط قبل از هر چيز
مقتضي وجود يك ضابطه و برنامه معين و مشخص است كه بتواند تمام فعاليتهاي
انسان را سامان داده، وظيفه هر فردي را معين سازد، و در نتيجه اين روابط
شكلِ مفيد به خود بگيرد.
2. انجام كارهاي وامانده
در هر اجتماعي كارهاي زمين ماندهاي وجود دارد كه مسؤول مشخصي ندارد و
يا اينكه از عهده يك فرد يا يك گروه معين خارج است. و عدم تأمين آنها
مشكلات فراواني ايجاد ميكند؛ اين قبيل كارها را به 3 دسته ميتوان تقسيم
نمود:
الف. تأمين نيازهاي اوليه افراد درمانده: وقوع حوادث و اتفاقات
اسفبار از قبيل سيل، زلزله و غيره موجب ميشود كه به گروهي خسارتهاي
جبرانناپذير وارد آيد، و براي تأمين نيازهاي اوليه روزمره به كمك ديگران
محتاج گردند.
ب. تأمين نيازهاي اجتماعي انسانها: اجتماع، خود منشأ پيدايش
نيازهايي براي بشر ميگردد، كه تأمين آنها بر عهده جميع افراد مجتمع
ميباشد نه يك فرد و گروه خاصي، از قبيل بهداشت، تعليم و تربيت، ايجاد
جاده و امثال ذلك.
ج. نگهداري و استفاده از منابع عمومي: در طبيعت اشياء ارزشمندي
وجود دارد كه مالك خاصي ندارد و از ثروتهاي عمومي محسوب ميگردند مانند:
آبها، مراتع، جنگلها، معادن و غيره. بديهي است عدم استفاده مناسب از اين
ثروتها موجب ميشود افراد جامعه اعم از نسل حاضر و آينده از منافع
بيشمار آنها محروم گردند، علاوه بر اينكه عدم رسيدگي لازم به آنها
منشأ مصائب فراواني براي انسانها ميشود.
3. تعارض آزادي و خواستههاي افراد مجتمع با يكديگر
عدم تحديد فعاليت افراد، و نبودن مرزي معيّن براي برآوردن خواستههاي
متضاد آنها به ويژه با توجه به غريزه بينهايتطلبي انسان موجب ميشود كه
در تأمين خواستههاي افراد تعارض به وجود آيد.
4. وجود تعدي و تجاوز به حقوق هموطنان يا همنوعان
وجود غرايز و خصلتهاي حيواني كه كم و بيش در بسياري از افراد بشر هست
به علاوه رذايل اخلاقي از قبيل خودمحوري، برتريطلبي و امثال آنها موجب
بروز درگيريهاي خونين در جوامع انساني در طول تاريخ گرديده است؛ به
گونهاي كه ميتوان ادعا كرد كه ضرباتي كه بر پيكر بشريت از اين ناحيه
وارد گرديده به مراتب بيشتر از صدمات ناشي از حوادث غير مترقبه طبيعت بوده
است.
5. فقدان برنامه جهت هماهنگي لازم در عملكرد اقتصادي و معيشتي انسانها
استفاده بهتر و بيشتر از امكانات طبيعي، رسيدن به حدّ اعلاي تكامل و
تمدّن مادي و تأمين نيازهاي افراد يك جامعه به نحو مطلوب به برنامهاي
مدوّن، مطابق با خواستههاي بشري و با زمانبندي كامل نياز دارد تا به
موجب آن فعاليتهاي فيزيكي و فكري بشر در ادوار مختلف جهت داده شود و در
نتيجه از تداخل كارها جلوگيري به عمل آمده آنها را در مسير تكاملي قرار
دهد.
انسان، در بدو ورود به اجتماع، خود را با خواستههايي مواجه ميبيند كه
تأمين آنها از عهده فرد يا گروه خاصي خارج است و بنابراين خود را نيازمند
به تشكيل حكومت مييابد؛ اين خواستهها كه در واقع اهداف حكومت را تشكيل
ميدهند عبارت است از:
الف: تدوين و اجراي برنامه و نظام حقوقي كاملي كه در چهارچوبه آن به خواستههاي زير نايل گردد:
اول: تعيين وظيفه هر فرد در ارتباطات اجتماعي.
دوم: تأمين عدالت اجتماعي.
سوم: جلوگيري از هرج و مرج و اختلال در ارتباطات اجتماعي.
چهارم: شناسايي و مجازات متعدي و متجاوز.
پنجم: روشن شدن افق آينده تلاشهاي اجتماعي، اقتصادي و در نتيجه رشد استعدادها.
ب: حصول امنيت نسبت به خطرات داخلي و خارجي.
ج: اطمينان پيدا كردن نسبت به شدائد و مصائب غيرمترقبه ناشي از حوادث طبيعي.
د: برآورده شدن نيازهاي عمومي و اجتماعي كه از عهده يك فرد و گروه برنميآيد.
با توجه به مسائل گذشته اهداف حكومت را ميتوان چنين بيان داشت:
1. تأمين عدالت اجتماعي.
2. ترسيم آيندهاي روشن.
3. حفظ اموال، استقلال و... از دستبرد بيگانگان.
4. رشد و تعالي استعدادها و نيز رشد فعاليتهاي افراد چه در زمينه اقتصادي و چه در ساير زمينهها.
5. حفظ و برداشت مناسب از ثروتها و ذخاير عمومي.
از مطالب گذشته روشن ميشود كه: براي رسيدن به اهداف فوق وجود حكومت
ضروري است؛ و اگر انسان ميتوانست بدون حكومت به اين اهداف دست يابد، چنين
ضرورتي وجود نداشت. و خلاف اصل اوليه و فطرت انساني بود زيرا اصل اوليه
اين است كه هر انساني آزاد آفريده شده، و صاحب اختيار خود است، و دخالت در
امور خويش را به كسي اجازه نميدهد.
بنابراين حكومت از نظر عقلي يك وسيله است نه هدف؛ آنهايي كه به حكومت
به عنوان هدف مينگرند و در راه رسيدن به آن از هيچ جنايتي فروگذار
نميكنند، اين نياز بشري را از شكل صحيح و مجراي اصيل خود خارج نمودهاند،
اين چنين حكومتهايي از هيچ مشروعيتي برخوردار نيست، گرچه متكي به انتخاب
خود مردم باشد.
اهداف حكومت
آيا حكومت هدف است يا وسيله؟
در نظام سياسي اسلام حكومت به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به اهداف تعيين
شده تلقّي ميشود. در اين زمينه علاوه بر روش و منش پيامبر اكرم(ص) و
اميرالمؤمنين(ع) در حكومت نيز رواياتي وجود دارد كه با صراحت اين مسأله را
بيان ميكند كه ذيلا به چند نمونه از آنها اشاره ميشود:
1. قال أميرالمؤمنين(ع) : أللّهمّ إنّك تعلم انّه لم يكن الَّذي كان منا
منافسة في سلطان، و لا التماس شيء من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من
دينك و لنظهر الإصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك، و تقام
المعطّلة من حدودك.
ترجمه: خدايا تو ميداني آنچه از ما صادر شده نه مسابقهاي در رسيدن به
قدرت بود، و نه براي به دست آوردن چيزي از متاع دنيا بود بلكه براي اين
بود كه اصول اساسي دين تو را (كه تغيير يافته بود) بازگردانيم، و در
شهرهاي تو اصلاح برقرار كنيم تا بندگان ستم كشيدهات در امن و آسودگي به
سر برند و حدود تو كه معطلمانده اجرا گردد.
در اين روايت كه، امام حسين(ع) نيز نقل شده است؛ با صراحت تمام بيان
ميدارد، كه، هدف از حكومت فرمانروايي و تكيه زدن بر قدرت نيست، بلكه
حكومت وسيلهاي است براي احياي ارزشهاي اسلامي، برپايي عدالت اجتماعي، و
اجراي حدود الهي.
2. قال عبداللّه بن عباس: دخلت عن أميرالمؤمنين(ع) بذي قار و هو يخصف
نعله، فقال لي ما قيمة هذه النعل؟ فقلت لا قيمة لها، فقال(ع): واللّه لهي
أحبّ من إمرتكم إلا أن اقيم حقا و ادفع باطلا.
ترجمه: عبداللّه بن عباس گفت: در ذي قار (مكاني است نزديكي بصره) بر
اميرالمؤمنين(ع) وارد شدم هنگامي كه پارگي كفش خود را ميدوخت، پس به من
فرمود قيمت اين كفش چقدر است؟ عرض كردم ارزشي ندارد؛ فرمود: سوگند به خدا
اين كفش نزد من از امارت و حكومت بر شما محبوبتر است مگر اينكه حقي را
ثابت يا باطلي را براندازم.
اين روايت ارزشمندي حكومت رادر سايه برپايي عدالت قلمداد ميكند،
بنابراين حكومتي كه با آن حقي احقاق، و باطلي ميرانده شود داراي ارزش است،
و با جديت تمام بايد در راه بقاي آن تلاش نمود، اما حكومتي كه يا خود
وسيلهاي است براي ظلم و تعدي و يا در مقابل ظلم و تعدي و تجاوز و خيانت،
بيتفاوت است، بيارزش بوده بايد از آن گريزان بود.
3. در روايات و آيات الهي از حكومت به عنوان امانت ياد شده است. و اين
بيانگر اين است كه نبايد به حكومت با ديده هدف نگريست، بلكه حاكم بايد به
عنوان اميني صادق، وظايف حكومت را اداء و از اهداف آن محافظت نمايد؛ ذيلا
نمونهاي از اين روايات را ذكر مينماييم:
الف: در ذيل آيه: (إنّ اللّه يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلي أهلها) روايتي از اميرالمؤمنين(ع) به اين مضمون نقل شده است:
«حق علي الإمام أن يحكم بما أنزل اللّه و أن يؤدي الأمانة فإذا فعل ذلك
فحق علي الناس أن يسمعوا له و أن يطيعوا و أن يجيبوا إذا دعوا» يعني: بر
امام لازم است آنچنان در ميان مردم حكومت كند كه خداوند دستور آنرا فرود
آورده، و امانتي را كه خداوند به او سپرده است ادا نمايد، وقتي اين چنين
كرد مردم بايد گوش به فرمان او بوده اطاعتش كنند و دعوتش را اجابت نمايند.
ب: علي (ع) در نامهاي به عامل خود در آذربايجان مينويسد:
«وإنّ عملك ليس لك بطعمة ولكنه في عنقك امانة» يعني: مبادا بپنداري
حكومتي كه به تو سپرده شده يك شكار است كه به چنگ تو افتاده، بلكه امانتي
است كه بر گردنت نهاده شده است.
براساس همين بينش است كه حضرت موساي كليم(ع) در خطاب به فرعون فرمود:
«أن أدّوا إليّ عباداللّه، إنّي لكم رسول أمين» يعني: بندگان خدا را به من
بازگردان، تا من به عنوان امين خداوند از آنان محافظت كنم.
آوردن صفت امين در رابطه با واگذاري امور بندگان خدا به موساي كليم(ع)
بيانگر اين است كه اداره شئون مردم امانتي است كه بايد به فرد امين
واگذار شود، و موسي به فرعون ميگويد من امين هستم.
«آن امانتي كه موسي(ع) از آن سخن ميگفت، امانت بر معادن و منابع طبيعي و
يا حتي امانت در ابلاغ احكام نبود، زيرا ابلاغ احكام با درس و بحث قابل
انجام بود، و نيازي به درگيري و ستيز نبود، بلكه موسي(ع) خواهان آن بود كه
حكومت جامعه به وي واگذار شود. تا از افكار، نفوس و... آنان محافظت
نمايد، و او در اين تلاش تا رساندن آنان به لقاء اللّه، امين بود».
پيامبر خاتم (ص) از پيامبراني است كه به توفيق تشكيل حكومت و اداره كشور
و فرماندهي سپاه نايل ميشود، خداوند بوي دستور جنگيدن و جهاد و حكومت و
فرمانروايي ميدهد، و طبيعي است كه او را حاكم، قائد و امير خطاب فرمايد،
اما چنين نميكند؛ و اين بدان سبب است كه حكومت، تشكيل ارتش جهاد و غيره
وسيلهاند براي هدايت و كمك به تعالي مردم.
گرچه حكومت در نظام اسلامي به عنوان امانت تلقي شده و امين بايد به
امانت خيانت نكند ولي وظيفه او به دست آوردن امانت و توصيه ديگران به
نهادن امانت نزد وي نيست. به دست آوردن حكومت و قدرت و همچنين حمايت و
دفاع از حكومت صالح براي رسيدن به ارزشهاي الهي، و برپايي قسط و عدالت
وظيفه همه مسلمين، خصوصا علما و دانشمندان است. زيرا به فرموده
اميرالمؤمنين(ع) اين عهدي است كه خدا از همه صلحا و كساني كه قدرت فكري و
فيزيكي لازم براي اقامه حكومت اسلامي را دارند، گرفته است: «ولو لا حضور
الحاضر، و قيام الحجة بوجودالناصر و ما أخذاللّه علي العلماء أن لا
يقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها».
ترجمه: اگر آن اجتماع عظيم نبود، و اگر تمام شدن حجت، و بسته شدن راه
عذر بر من نبود، و اگر پيمان خدا از دانشمندان نبود كه در مقابل پرخوري
ستمگر و گرسنگي ستمكش ساكت ننشينند، و دست روي دست نگذارند، همانا افسار
خلافت را روي شانهاش ميانداختم و مانند روز اول كنار مينشستم.
آن كساني كه در راه اقامه حكومت صالح تلاش نميكنند، و يا از زير بار
قبول مسؤوليت در نظام سياسي با توجه به شايستگي كه براي آن دارند، شانه
خالي ميكنند، در واقع به اهداف بلند آسماني اسلام، و ارزشهاي والاي نظام
سياسي آن كه همان عدالت و رفع اغلال از انسانها و... است. پشت كرده، و
در عمل بيوفايي خود را نسبت به اهداف بعثت خاتم النبيين نشان دادهاند.
چرا كه: (ولقد ارسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم
الناس بالقسط)
و در جاي ديگر ميخوانيم: (و يضع عنهم إصرهم والأغلال التي كانت عليهم)
و آن كساني كه براي رسيدن به اميال و شهوات دنيوي خود، در جهت رسيدن به
قدرت تلاش ميكنند، خائنين به امانت الهي هستند و از ايمان برخوردار
نميباشند زيرا در روايات آمده است كه:
«قال رسول اللّه(ص) من خان أمانة في الدنيا و لم يردّها إلي أهلها ثم أدركه الموت مات علي غير ملّتي، و يلقي اللّه و هو عليه غضبان»
ترجمه: كساني كه به امانت خيانت ورزد و به اهلش برنگرداند و بميرد، مرگ
او در حالي است كه بر غير ملت و روش من بوده و در حال غضب خداوند بااو
ملاقات ميكند.
اهداف حكومت اسلامي
اهدافي كه در ابتداي بحث براي حكومت اثبات گرديد، همه ناظر به بُعد مادي
بود، و تمام نظامهاي سياسي در شعار مدعي تلاش براي تحقق اهداف مذكور
ميباشند، گرچه در عمل اكثرا به بيراهه رفته، و حكومت و دولت براي آنها
دستاويزي است براي ارضاي خواستههاي صاحبان حكومت اعم از فرد، گروه، حزب و
يا سرمايهداراني كه هدفي جز انباشتن پول و سرمايه ندارند؛ و اگر به ظاهر
براي تحقق اهداف مذكور نيز قدمي برميدارند، همه در راستاي منافع خود
ميباشد. به هر حال نظامهاي سياسي غيرالهي، تنها به جنبه مادي خواستههاي
انسان توجه كردهاند.
اسلام علاوه بر قبول اهدافي كه بيان شد، بر اساس بينش خاص خود نسبت به
انسان كه وي را داراي دو بعد مادي و معنوي ميداند اهداف معنوي را نيز
دنبال ميكند و در واقع از نظر اسلام اهداف مادي مذكور تنها به عنوان
مقدمهاي براي رسيدن به اهداف معنوي مطرحند. زيرا در جهانبيني اسلامي
دنيا به منزله پل و گذرگاهي به سوي آخرت و يا مزرعهاي جهت كشت براي آخرت
است.
برنامه و دستورالعملهاي حكومت اسلامي بر اساس 3 هدف ذيل ميباشد:
1. رشد و تعالي معنوي انسان، و به عبارت ديگر تحكيم ارتباط ميان انسان و خداوند تبارك و تعالي.
2. رشد و تعالي امور مادي.
3. اصلاح و ريشهكن كردن فساد در جامعه.
بنابراين اهداف فوق ناظر به دوامر معاد و معاش انسانها بوده و حكومت بايد هميشه اين دو را با يكديگر مدّنظر قرار دهد.
اهداف فوق براي حكومت اسلامي را ميتوان از آيات قرآن كريم استفاده كرد كه ذيلا به طور مختصر بدانها اشاره ميگردد.
الف: (الّذين إن مكّنّاهم في الأرض أقاموا الصلوة و آتوا الزكوة وامروا بالمعروف و نهو عن المنكر)
ترجمه: (مؤمنين) كساني هستند كه وقتي به قدرت ميرسند نماز را برپا
ميدارند، و زكات ميدهند، و امر به معروف و نهي از منكر مينمايند.
اين آيه در مقام توصيف مؤمنين ميفرمايد: اينها پس از به قدرت رسيدن،
اجتماع صالحي را بنيانگذاري ميكنند كه در آن نماز برپا ميشود، و زكات
پرداخت ميگردد و نيز در آن امر به معروف و نهي از منكر جامعه عمل
ميپوشد.
قسمت اول آيه (أقاموا الصلوه) ناظر به هدف اول «رشد و تعالي معنوي
انسان» و قسمت دوم آيه ناظر به هدف دوم «رشد و تعالي امور مادي» و قسمت
سوم آيه ناظر به هدف سوم «اصلاح جامعه» ميباشد.
مرحوم علامه طباطبايي؛ در مورد آيه مينويسند: ذكر به خصوص نماز از بين
جهات عباديه و زكات از بين جهات ماليه، به خاطر اين است كه اين دو در باب
خود عمده و اصل ميباشند.
بنابراين ذكر نماز و زكات خصوصيتي نداشته بلكه در برگيرنده همه اموري
است كه در رشد و تعالي انسان در همه ابعاد مادي و معنوي و تزكيه فردي و
جمعي مؤثر است.
در اين آيه سخن از اقامه نماز است نه قيام به نماز، و مراد اين است كه
نه تنها رابطه كارگزاران نظام سياسي اسلام با خداوند تبارك و تعالي محكم
است، و خود در طريق تزكيه نفس قدم برداشته و افرادي هستند صالح و برخوردار
از رشد بالاي معنوي در تلاش براي هدايت انسانها به اين راه نيز تلاش
عملي دارند.
زكات در اين آيه نيز ناظر به زكات مصطلح فقهي كه مختص به 9چيز است
نميباشد؛ بلكه مراد همه صدقات و انفاقات ميباشد، زيرا آيات مربوط به
زكات و خمس به اصطلاح فقهي، در مدينه نازل شده است نه در مكّه.
ب: (قالت إنّ الملوك إذا دخلوا قرية أفسدوها و جعلوا أعزة أهلها أذلّة وكذلك يفعلون)
ترجمه: [ملكه سبا] گفت: چون سلاطين به حكومت رسند، به افساد پرداخته، و
عزيزان جامعه را به ذلّت ميكشانند؛ و رفتار آنان هميشه اينچنين است.
«اين برنامه گرچه از زبان ملكه سبأ نقل شده، ليكن انتهاي آن با عبارت
(وكذلك يفعلون) از آن به عنوان سيره دائمي طاغوتيان ياد ميكنند؛ زيرا
عبارت اخير، يا تصديق الهي است و يا تتمه گفتار ملكه سبأ، در صورت اول
تصريح به سيره ياد شده است، و در صورت دوم از سكوت قرآن كريم و اكتفا به
نقل آن كشف ميشود كه گفتار ملكه سبا قرآن كريم را تقرير و امضا نموده
است؛ زيرا قرآن كريم كتابي نيست كه حرف باطلي را نقل كند و از بطلان آن
پرده بر ندارد. بنابراين اگر حرف ملكه سبا مرضي قرآن نميبود حتما به ابطال
آن ميپرداخت».
از اين آيه به دست ميآيد كه حكومت اسلامي بر خلاف حكومت طواغيت يكي از
اهداف و ويژگيش اصلاح امور مردم و اجتماع در بعد مادّي و معنوي است.
ج: (وإذا تولي سعي فيالأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل واللّه لا يحب الفساد)
ترجمه: و هنگامي كه به حكومت برسند، تلاش آنها براي افساد در زمين و هلاك نمودن زراعت و نسل آدمي است و خدا فساد را دوست نميدارد.
گرچه «تولي» به معناي روي برگرداندن نيز ميآيد، چنانكه مفسرين نيز به
آن اشاره كردهاند؛ ولي شايد به قرينه جمله (اخذته العزة بالأثم) در آيه
بعد، بتوان گفت از ريشه ولايت است و مراد همان حكومت كردن است.
به هر حال آيه در مقام بيان يكي از صفات منافقين است در زماني كه بر
قدرت تكيه ميزنند، و بيان ميدارد كه اينان چه به قدرت برسند و چه به
قدرت نرسند در راه افساد قدم برميدارند ولي موقعي كه به حكومت برسند
افساد آنان بيشتر و منجر به هلاك بشريت در بُعد معنوي و مادي ميگردد؛
بنابراين حكومت اسلامي بر خلاف اينان در راه رشد و تعالي مردم و جامعه
تلاش مينمايد.
رشد معنوي انسانها داراي نقش محوري در حكومت اسلامي
گرچه 3 هدف اساسي براي حكومت اسلامي اثبات گرديد ولي چنانچه اشاره شد در
ميان آنها آنچه كه به عنوان محور و اصل ميباشد؛ همان «رشد و تعالي
معنوي انسان و تحكيم ارتباط او با خداوند تبارك و تعالي» ميباشد؛
بنابراين هر چند احكام اسلامي به تبع پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) خدمات
عمومي انجام ميدهند، ولي در همه اين امور هدف اصلي را مدّنظر قرار داده، و
همه برنامهريزيها و تلاشهايشان در اين راستا صورت ميگيرد، برخلاف
حكومتهاي سلطهگر و مستبد كه اگر به ظاهر كار نيك و خيري از آنها صورت
ميگيرد وسيلهاي براي تثبيت قدرت حاكم يا دوام آن ميباشد.
اصولاً اسلام همانگونه كه براي «فرد» حفظ دين را بر هر كاري مقدم
ميداند و به فرموده علي(ع): «إذا حضرت بلية فاجعلوا أموالكم دون أنفسكم، و
إذا نزلت نازلة فاجعلوا أنفسكم دون دينكم، فاعلموا أنّ الهالك من هلك
دينه و الحريب من حرب دينه» براي «جامعه» [و براي حكومت] نيز حراست از دين
را به هر قيمتي واجب دانسته است، لذا احكام اجتماعي نبايد مخالف دين
باشد. علاوه بر اينكه مهمترين وظيفه حكومت نبايد مخالف دين باشد. علاوه
بر اينكه مهمترين وظيفه حكومت تعليم و تربيت ديني و اخلاقي افراد جامعه
ميباشد.
در روايات نيز روي اين هدف بيش از ساير اهداف حكومت تكيه شده است كه ذيلا براي نمونه چند روايت ذكر ميگردد:
قال علي(ع): إنّه ليس علي الإمام إلاّ ما حمّل من امور به: الإبلاغ في
الموعظة، والإجتهاد في النصيحة، والإحياء للسنة، وإقامة الحدود علي
مستحقيها واصدار السهمان علي أهلها.
ترجمه: بر امام چيزي لازم نيست مگر قيام به آنچه پروردگارش به او امر
كرده (و آن پنج چيز است) ابلاغ موعظه، كوشش در پند و اندرز دادن، احياي
سنت، اجراي حدود بر آنكس كه سزاوار است و سهم و نصيبها را به اهلش
رسانيدن.
قال الحسين(ع): أللّهمّ إنّك تعلم أنّه لم يكن منا منافسة في سلطان ولا
التماسا من فضول الحطام ولكن لنري المعالم من دينك ونظهر الإصلاح في بلادك
فيأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و أحكامك. كه ترجمه آن
قبلا گذشت.
پىنوشتها
1. نهجالبلاغه، فيض الإسلام 406 / نهجالبلاغه صبحي صالح 189 خ 131.
23. ترجمه روايت: هنگامي كه مصيبتي در رسد
اموال خود را سپر جانهايتان كنيد و زماني كه مصيبتي شديد (بر شما) فرود
آيد جانهاي خود را سپر دينتان كنيد، و بدانيد كه هلاك شده كسي است كه
دينش از دست برود.
24. مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن بخش حقوق و سياست، پلي كپي، ص 1832.