اين شعار فريبنده را مطرح مىسازند كه اگر اخلاق در جامعه حاكم شود، نيازى به ايجاد حكومت نخواهد بود. نظير اين سخن را ماركسيستها نيز بيان داشتهاند. از نظر آنان وقتى جامعه نوين كمونيسم يا «كمون نهايى» تحقق پيدا كند، احتياجى به حكومت و قانون نخواهد بود.[1]
بديهى است كه اين مطالب چيزى جز خواب و خيال نيست. تجربه زندگى بشرى در طول تاريخ نشان مىدهد كه هيچگاه انسانها از حكومت بىنياز نبودهاند و بر اساس اين تجربه بايد گفت كه در آينده نيز بىنياز از حكومت نخواهند بود. انبيا و اولياى الهى نيز بر اين مطلب تأكيد نمودهاند.
دلايلى كه ضرورت حكومت را بيان مىكند، متعدد است. از جمله اين دلايل اين است كه در زندگى اجتماعى بايد يك قدرت برتر وجود داشته باشد تا متكفل انجام برخى از امور كه مربوط به عموم مردم است، باشد. اين گونه اعمال مربوط به كل جامعه است و هيچگاه افراد به تنهايى نمىتوانند از عهده انجام آن برآيند و از توان آنان خارج است. چنانچه اين نيازهاى عمومى جامعه توسط يك قدرت برتر تأمين نگردد، تدريجاً جامعه انسانى رو به زوال خواهد
[1] استاد مصباح يزدى مدّ ظله در بيان يكى از خصايص جامعه كمونيستى از نظر كمونيستها، مىگويد: «جامعه كمونيستى بدون دولت است در حالى كه ويژگى دوره سوسياليسم از لحاظ نظام سياسى، استبداد دولت ـ البته دولت كارگرى ـ است. خصيصه دوره كمونيسم درست در حدّ مفرطِ جهتِ مخالفِ آن، يعنى ناپديدى دولت خواهد بود، زيرا مگر نه اين كه دولت بيانگر و روبناىِ سلطه اقتصادى است؟ سلطه اقتصادى و طبقه سلطهگر را از ميان ببريد تا قدرتِ سركوب كننده حكومتِ متمركز پليس، ارتش، ديوانسالارى را از بين برده باشيد.
با برقرارى جامعه كمونيستى دولت خود به خود منحلّ مىگردد و از بين مىرود. به تدريج، در قلمرويى پس از قلمرو ديگر، قدرت دولتى زايل مىشود و خود به خود فرو مىخوابد. دولت برچيده نمىشود، بلكه مىپژمرد و مىميرد. در نتيجه، اجبار از ميان بر خواهد خاست و انسانها به تدريج عادت خواهند كرد كه قواعد زندگى اجتماعى را بدون نياز به خشونت، اجبار، فرمانبردارى و بدون اين كه دستگاهى مخصوصِ قهر و جبر قانونى، به نام «دولت» وجود داشته باشد رعايت كنند؛ يعنى هماهنگى اجتماعى به خودى خود و به نحو طبيعى برقرار خواهد شد.» ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن (تهران: سازمان تبليغات اسلامى، 1372) ص285ـ286.