كه اگر چيزى مقتضاى طبيعت انسان بود بايد تحقّق يابد و نبايد انسان را از آنچه مقتضاى طبيعتش مىباشد، محروم كرد.
ما نيز معتقديم آنچه مقتضاى طبيعت انسانها، و طبعاً مشترك بين آنها است بايد برآورده شود و در تأييد اين مطلب استدلالهاى عقلى نيز مىتوان ارائه كرد.
امّا پرسشى كه پيش مىآيد اين است كه مصاديق اين حقوق طبيعى كدام است؟ در پاسخ گفتهاند: از جمله حقوق طبيعى حق خوراك، پوشاك، مسكن، گفتن، ديدن، و شنيدن و مانند آنها است؛ يعنى كسى حق ندارد انسانى را از خوردن بازدارد يا جلوى سخن گفتن ديگرى را بگيرد يا چشم انسانى را ببندد و از ديدن او جلوگيرى كند. امّا انگيزه طرح چنين مباحثى چيست؟ و چرا و چگونه چنين حقوقى در اعلاميه جهانى حقوق بشر به رسميت شناخته شده است؟ و آيا اين حقوق فوق قانون هستند ونبايد محدود شوند، يا اينكه در هر كشور و جامعهاى براى آن حدودى قائل هستند؟ و در اين صورت، اين حدود را چه مرجع و قانونى بايد تعيين كند؟ اينها پرسشهايى است كه به همراه پارهاى پرسشهاى ديگر مطرح مىشود و هنوز نيز برخى از اين پرسشها پاسخ روشن و مورد پذيرش همگان نيافته است.
چكيده سخن اينكه اصل نظريّه صحيح است و نيازهاى طبيعى و غريزى انسانها بايد برآورده شود، اما همه سخن در حدود اين آزادىهاست كه در ميان هر ملت، قوم، دين و آيينى حدودى براى آن قائل هستند و ما نيز حدود اين آزادىها را «مصالح مادى و معنوى افراد و جامعه در چارچوب قوانين اسلامى» مىدانيم.
معناى آيه «لا اكراه فى الدين»
معناى آيه شريفه «لااكراه فى الدين» چيست؟
پاسخ: دين داراى سه بخش اعتقاد قلبى، اقرار زبانى و عمل به دستورات دينى است. اما ركن اساسى دين اعتقاد قلبى و باور است. و به همين دليل هيچكس را نمىتوان مجبور به پذيرش اعتقادى خاص كرد. معتقدات هر كس در صندوقچه فكر و قلب اوست كه براى كسى دسترسى به آنجا ممكن نيست. و معناى آيه شريفه بيان همين امر واقعى و تكوينى است كه گوهر دين قابل اكراه و اجبار نيست.
امّا در مرحله گفتار و عمل آيا اجبار كردن مجاز است يا نه؟ اين بحث را بايد در دو مرحله