دو متناقضند و به همين جهت سياستمداران آمريكاو غرب، نظام اسلامى را بزرگترين خطر و دشمن براى خودشان تلقّى مىكنند.
آزادى؛ حق طبيعى انسان؟
معناى اين سخن كه «آزادى يكى از حقوق انسانها است و كسى حق ندارد انسانى را از حق طبيعىاش محروم كند» چيست؟
پاسخ: همانطور كه قبلا اشاره شد بسيارى از واژهها در علوم انسانى، مفاهيمى هستند كه تعريف روشن و دقيقى كه مورد تفاهم همگان باشد براى آنها نمىتوان ارائه كرد. واژه حق و طبيعى نيز اينگونه است.
كسانى كه با فلسفه حقوق آشنا هستند مىدانند كه يكى از مكاتب فلسفه حقوق مكتب حقوق طبيعى است. تاريخ فلسفه نشان مىدهد كه در گذشتههاى بسيار دور كسانى در اين زمينهها گفتگو كردهاند. در يونان قديم برخى عقيده داشتهاند كه انسانها حقوقى دارند كه طبيعت به آنها داده است و هيچكس حقّ سلب آنها را ندارد. زيرا طبيعت انسانى اين حقوق را اقتضا مىكند، و بر اين اساس نتيجههايى گرفتهاند كه گاه با هم سازگار نبوده و موجب بحثها و مناقشاتى شده است؛ از جمله يكى از مغالطات معروف در باب فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق مطرح شد و بعدها به مغالطه «طبيعتگرايانه» معروف گرديد.
پارهاى نيز گفتهاند كه انسانها داراى طبيعتهاى چندگانهاند؛ از جمله كسانى چون ارسطو قائل شدهاند كه طبيعت انسانهاى سفيد و سياه متفاوت است. انسانهاى سياه پوست از نظر جسمى قويتر و از نظر فكرى ضعيفتر از سفيدها هستند. سپس اين نتيجه نادرست را گرفتهاند كه چون سياه پوستها از نظر بدنى قويترند بايد تنها كار بدنى انجام دهند! و سفيد پوستها كه از نظر فكرى قويترند بايد امر مديريت جامعه را عهدهدار شوند. پس مىتوان گفت بعضى انسانها براى خدمتگزارى برخى ديگر آفريده شدهاند، بنابراين بردگى يك قانون طبيعى است.
ما در اينجا در پى پاسخگويى به مغالطه پيش گفته (= مغالطه طبيعتگرايانه)، و نقد دو ديدگاه فوق نيستيم، زيرا اين خود بحثى تفصيلىتر مىطلبد كه فعلا مجال آن نيست. امّا معتدلترين و منطقىترين نظرى كه در باب حقوق طبيعى در درازاى تاريخ گفته شده اين است