كرده و به زندان ببرند و شكنجه يا اعدام كنند؟ بسيار روشن است كه حتماً بايد در اين جا به ساواكى ها دروغ مىگفتيد. يا مثلاً در دستورات اسلامى داريم كه اگر كارى موجب وهن و تحقير مؤمن شود، نبايد آن كار را انجام دهد؛ نتيجه اين دستور اين است كه مؤمن بايد در هر جامعهاى طبق آداب و رسوم همان جامعه رفتار كند ـ البته تا مادامى كه با واجبات و محرمات شرعى تصادم پيدا نكند ـ و كارى بر خلاف هنجارها و رسوم آن جامعه كه موجب تحقير و توهين به او مىشود، انجام ندهد.
به هر حال، نظاير اين مواردى كه ذكر كرديم فراوان وجود دارد، كه ظاهراً به نظر مىرسد نتيجه آنها قبول نوعى پلوراليسم و نسبيت در اصول و ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى اسلام است. دروغ گفتن و راست گفتن، هم خوبند و هم بد؛ بستگى به شرايط دارد. البته بايد توجه داشت كه نتيجه اين بيان فقط نسبيت است نه شكاكيت؛ يعنى اين طور نيست كه مثلاً شك داشته باشيم راست گفتن خوب است يا بد، بلكه به طور قطعى و جزمى مىدانيم كه راست گفتن در اين شرايط خوب و در آن شرايط بد است. در هر صورت، كسانى با استناد به اين گونه موارد مىخواهند بگويند نسبيت اخلاقى و ارزشى حتى در تفكر اسلامى نيز وجود دارد و امرى پذيرفته شده است. البته بيان فنّى و علمى كه براى تبيين اين مسأله دارند شرح و تفصيل خاص خود را دارد كه از محل بحث فعلى ما خارج است.
آن چه كه در اين جا مىتوانيم بگوييم اين است كه: حقيقت آن است كه اگر ما هر قضيهاى را با تمامى قيود و شرايطش در نظر بگيريم، همه قضايا مطلق هستند و هيچ نسبيتى در آنها راه ندارد؛ مثلاً اگر در مسائل فيزيك يا شيمى از شما بپرسند: «آب در چند درجه به جوش مىآيد؟» پاسخ خواهيد داد در صد درجه. بعد يك آب خيلى شورى را مىآورند يا مثلاً آب را مىبرند در جايى كه