بدهند. و اين بينش سبب مىشود كه اينها ناراحتى و غم و غصهاى بىپايان در دل خود احساس كنند. و در عمل، حالت حرص و طمع و دستپاچگى و حيوان صفتى داشته و مىكوشند تا هرچه بهتر و بيشتر به دستآورند و هرچه نيكتر مصرف كنند. پس دم را غنيمت شمرده تا از لذايذى كه برايشان ميسر شده است، بيشترين بهره و استفاده را ببرند. چون مىپندارند اگر لذت و مطلوبى هست، در همين دنيا است و بعد از مرگ و پس از آن كه به منزل رسيدند، ديگر از اين لذت و نعمتها خبرى نيست.
بنابراين، انسان بايد از روى بصيرت و بينش مستند و تحقيقى يكى از اين دو ديدگاه را نسبت به دنيا بپذيرد:
1. زندگى، يعنى حيات چندروزه. در اين ديدگاه، زندگى چيزى جز همين حيات چندروزه كه با مرگ به پايان مىرسد و همهچيز نابود و پوچ مىشود، نيست. ديگر بعد از اين زندگى، دنيايى وجود ندارد تا لذت و نعمتى وجود داشته باشد. بلكه هرچه نعمت و لذت هست براى همين دنيا و در همين دنياست.
2. زندگى، يعنى حيات آن جهانى؛ يعنى زندگى اين دنيا نسبت به آنچه كه بعد از مرگ به آن مىرسيم قابل مقايسه نيست. حيات حقيقى و هدف و مقصد آنجاست و اين دنيا گذرگاهى است به سمت حيات جاودان آن دنيا.
پيامدهاى ديدگاه حق
اينك بعد از بيان ديدگاههاى مختلف بايد در اينباره خوب بينديشيم و با انتخاب و اتخاذ ديدگاه صحيح و درست، به دنبال تحقق عملى آن بينش برآييم و الاّ پرواضح است كه صرف قبول و اعتقاد به آخرت و معاد كفايت نمىكند. يعنى اگر قبول كرديم كه معاد و آخرت حق هست و حيات واقعى آنجاست، پس بايد در اين عمر پنجاه، شصت ساله، خود را در سفر و در راه ببينيم و آن چنان رفتار كنيم كه يك مسافر عمل مىكند و به يقين بدانيم كه هر چه در راه سبكبارتر و سبكبالتر باشيم، راحتتر خواهيم بود. و هرچه كولهبار ما سنگينتر باشد، بيشتر خسته شده و احتمال اينكه ديرتر به منزل برسيم بيشتر است. لذا بايد سعى كنيم