اما راه نخست ـ كه از نظر روانشناسى به آن «اعتماد به نفس» مىگويند ـ از دو بعد قابل بررسى است:
1ـ بُعد ايجابى
2ـ بُعد سلبى
بُعد ايجابى بدان معناست كه انسان از هر نظر به خود متّكى باشد. اين حالت گرچه از ديدگاه روانشناسى پسنديده و بدان سفارش شده است، ليكن در فرهنگ توحيدى صحيح و قابل قبول نيست، چون هر چه بر ميزان شناخت و معرفت انسان به خويش و خداوند، افزون گردد، متوجه مىشود كه بيش از آنچه قبلا مىپنداشته، ضعيف و عاجز است؛ به تعبير ديگر بر عجز و ناتوانى خود، بيش از پيش، واقف مىشود.
بديهى است هرگونه نيرو و انرژى كه انسان در اختيار دارد از خداست و از ناحيه ذات اقدس حق به وى واگذار شده است، با اين وجود چگونه انسان به نيروى متزلزل و ناپايدار خويش تكيه زند، در حالى كه به يقين مىداند كه هستى او و آنچه در اختيارش هست به خدا تعلّق دارد و او هيچگاه مالك حقيقى نبوده و نخواهد بود.
توكّل و اعتماد انسان به خدا، ناشى از معرفت به ربوبيّت الهى است. اگر انسان خدا را به عنوان مالك و صاحب اختيار و كسى كه هستىاش در دست اوست بشناسد؛ ديگر نيازى نمىبيند سراغ ديگرى برود و دست نياز به سوى او دراز كند.
بُعد سلبى:
امّا بُعد سلبى «اعتماد به نفس» يعنى عدم اعتماد به ديگران كه هم از ديدگاه روانشناسى و هم از نظر توحيدى مورد قبول و فاعل آن لايق تحسين و ستايش است. در قرآن كريم و روايات ائمّه معصومين(عليهم السلام) در ارتباط با اين موضوع مطالب فوقالعاده ارزشمندى وارد شده است، مبنى بر اينكه دل بستن و تكيه نمودن به غير خدا، موجب يأس و نااميدى خواهد شد. در واقع آن آيات به نوعى از «توحيد در توكّل» اشاره دارد كه در اين نوشتار به ذكر چند نمونه از آن بسنده مىكنيم.