و تنها او شايسته پرستش است، چگونه انسان به او توكّل نكند و او را در همه امور زندگى براى خود تكيهگاه انتخاب نكند. به يقين اگر به ياد خدا باشيم و به او متّكى گرديم و روح و روان خود را به نيروى ذكر قوى داريم، باغهاى درونمان، پيوسته خرّم خواهد بود.
در دل ما لالهزار و گلشنى است *** پيرى و فرسودگى را راه نيست
آن گاه است كه انسان هيچ فضيلتى را براى خود طلب نمىكند و به هر دو عالم پشت پا مىزند؛ چنانكه حافظ مىگويد:
در ضمير ما نمىگنجد بغير از دوست كس *** هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
و هم اوست كه مىگويد:
نيست در لوح دلم جز الف قامت يار *** چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
همان طور كه انسان معمولا در كارهاى دنيوى براى خود وكيل برمىگزيند و بسيارى از كارهاى خود را به او واگذار مىكند تا آثار و نتايج درخشان و سودمندترى را در پى داشته باشد، شايسته است بنده خدا، نيز در همه امور زندگى به خداوند تكيه كند و او را وكيل خود قرار دهد، تا خواستههايش بدون هيچ اضطراب و تشويش خاطر، تأمين گردد.
به ديگر سخن: كسى كه در صدد است تا نيازمنديهاى خويش را بر طرف سازد، سه راه در پيش دارد:
الف ـ به نيروى خويشتن اعتماد كند.
ب ـ به ديگران اعتماد كند و به كمك آنان چشم بدوزد.
ج ـ نقطه اتّكاى خويش را خداوند قرار دهد و از غير چشم بپوشد.
در بين راههاى مزبور، بدترين راه آن است كه انسان ديگران را براى خود به عنوان تكيهگاهى مطمئن برگزيند: چنين روشى نه تنها از ديدگاه دين مذموم و نامشروع است، بلكه از ديد روانشناختى نيز يك طريقه ناپسند و غيرمعقول است، چهآنكه انسان را سربار و انگل جامعه بار مىآورد واگر اين روش ادامه يابد، به تدريج حسّ مقدس بىنيازى از ديگران و استقلال از او سلب مىگردد.