كه انوار خود را در دلهاى اوليائت تاباندى تا تو را شناختند و موحّد شدند و تويى كه اغيار و بيگانگان را از دلهاى دوستانت زدودى تا اينكه دوستان تو جز تو به كسى محبت ندارند يعنى محبت استقلالى و اصيل. اين انسان، ايده آل اسلام و قرآن است؛ با نور الهى كه در دلش تابيده مىشود وحدانيّت خدا را مىبيند و تعلقات به غير خدا از دل او كنده مىشود، اصالتاً خدا را دوست مىدارد، به او عشق مىورزد و هرچيز از آن جهتى كه به او منسوب است، محبوب او خواهد بود كه خداوند متعال به بركت اوليائش شمهيى از اين حقايق را به ما هم عطا بفرمايد.
وساطت در تدبير
دربارهى نصاب توحيد در اسلام گفتيم كه حداقل توحيدى كه از نظر اسلام و قرآن براى يك فرد مسلمان ضرورت دارد، توحيد در الوهيت و معبوديت است. همانكه مفاد كلمهى طيبه «لا اله الاّ الله» است و اين توحيد در الوهيت قابل تحليل به توحيد واجب الوجود و توحيد خالق و توحيد ربّ (هم به معناى ربوبيّت در تكوين و هم به معناى ربوبيّت در تشريع) است. يعنى هيچ موجودى جز الله نيست كه وجودش از خودش باشد و كسى او را نيافريده باشد و هيچ موجودى جز الله نيست كه جهان و انسان را آفريده باشد و هيچ موجودى جز الله نيست كه اختيار وجود جهان در دست قدرت او باشد، و او جهان را تدبير كند و هيچ موجودى جز الله حق فرمان دادن و قانونگذارى ندارد مگر به اذن او و نهايتاً هيچ موجودى جز الله سزاوار پرستش نيست.
در اينجا سؤالى مطرح مىشود: آيا منظور از اينكه خدا را در وجوب وجود و خالقيت و ربوبيّت يگانه بدانيم اين است كه براى هيچ موجودى هيچ نحو تأثيرى در ايجاد يا تدبير جهان قائل نشويم زيرا نوعى شرك است؟ يا منظور از توحيد اين نيست كه حتى خلق و تدبير، و زنده كردن مردگان به غير خدا نسبت داده نشود بلكه، همهى اينها منوط به اذن الهى است؟ براى نمونه آياتى هست دربارهى عيسى(عليه السلام) كه برخى از اين امور در آن آيات ذكر و به آن حضرت نسبت داده شده است، از طرف خداى متعال خطاب به عيسى بن مريم شده است كه تو چنين كارهايى را انجام مىدهى؛ در سورهى مائده آيهى 110 مىفرمايد: