پس آن گريههاى على چه بود؟ آن تذللها براى چه بود؟.
به هر حال آنچه از آيات قرآن استفاده مىشود اين است كه حد نصاب كمال انسان [كه مورد پذيرش است، يعنى كمترين مرتبهاى كه اسلام بر آن صحه مىگذارد به عنوان يك انسان شايسته از نظر اعتقاد]، اين است كه توحيد را در اين مفاهيم و اين جلوهها و در اين چهرهها بپذيريم و سستى و نارسايى در هر يك از اينها موجب سقوط انسان از كمترين مرتبهى اسلام مىشود. مراتب عالى تكامل انسانى بعد از اين مرتبه است؛ بدون اينها هيچ رشد تكاملى و فضيلت انسانى كه مورد امضاء و قبول اسلام باشد، وجود ندارد. همهى آنها مىتواند يك جنبهى كمكى داشته باشد. اصالت با توحيد است، فضائل ديگر، كمكهايى براى ترقى و تعالى انسان است، كه به تعالى و ترقى و صعود انسان كمك مىكند؛ اما آنچه اصالت دارد، رابطهى قلبى دل با خداست كه در چنين عقايدى جلوهگر مىشود و اين داستان مفصلى دارد.
جمع بندى عرايضم قبل از ورود به بحث استدلالى توحيد اين شد كه؛ توحيد يعنى يگانه شمردن خدا به عنوان يك اصل اسلامى، يگانه شمردن در امور و شؤون زيادى مىتواند بود: 1ـ در وجوب وجود يعنى اينكه واجب الوجود بودن منحصر به الله است. 2ـ در خالقيت. 3ـ در ربوبيّت تكوينى يعنى كارگردانى جهان. 4ـ در ربوبيّت تشريعى، به معنى قانونگذارى، امر و نهى، واجب الاطاعه بودن بى چون و چرا. 5 ـ عبوديت و الوهيّت، يعنى كسى جز الله شايسته پرستش نيست به اينجا كه رسيد مصداق «لا اله الاّ الله» خواهد شد، كه اين اولين مرتبه اسلام است و بدون آن، اسلام تحقق پيدا نمىكند؛ بعد از اين مراتبى از توحيد است كه انسان با سير تكاملى خود در علم و عمل به آنها نائل مىشود. توحيد در استعانت، توكل ـ توحيد در خوف و رجاء ـ توحيد در محبت تا برسد به آن توحيدى كه عاليترين مراتب توحيد شمرده مىشود، يعنى «توحيد در وجود استقلالى»، هستىِ مستقل، مخصوص است، همهى شؤون هستى از اوست و اين معنا مورد شهود واقع مىشود، نه اينكه تنها يك مفهوم ذهنى و حاصل برهان عقلى و فلسفى است. كسى كه به اين مرحله برسد موحّد كامل خواهد بود. چنين كسى علاقهى استقلالى به غير خدا ندارد. «اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيائِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ وَ اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ»[1]. در دعاى عرفه است. يعنى تويى آن كسى
[1] اواخر دعاى عرفه امام حسين عليهالسلام مفاتيح الجنان كتابفروشى اسلاميه ص 273.