ببخشد. پس مجموعهى عقايد توحيدى تا توحيد در الوهيت، معجونىاست كه با هم مىتواند در سعادت انسان كه موجب دخول در دار رحمت الهى و بهشت برين است، مؤثر گردد، اگر هر يك از اجزاء آن موجود نباشد؛ آن اثر را نخواهد داشت. بعد از اينكه نصاب توحيد معيّن شد، يعنى اين كه ما بايد در چه پايهاى باشيم تا بتوانيم خودمان را مسلمان، اهل حق و اهل سعادت ابدى بدانيم؛ روشن مىشود كه چرا بعضى از مسائلى كه دور از ذهن ماست اينقدر مورد اهميت است.
مىدانيد اگر كسى در اسلام يك حكم ضرورى را كه منصوص در قرآن است انكار كند مرتد مىشود يعنى از دين خارج شده است، يادتان هست كه امام چندى پيش فرمودند كسى كه لايحهى قصاص را غيرانسانى بداند مرتد است، همسرش بر او حرام است، خونش هدر است، اموالش هم به وارث مسلمانش انتقال مىيابد. چرا؟ آيا گفته است خدا نيست! پيغمبر نيست! قيامت دروغ است؟ نه، همهى اينها را معتقد است؛ نماز مىخواند، روزه هم مىگيرد، اما گفته است اين حكم (لايحهى قصاص) انسانى نيست، منصفانه نيست. چرا از دين خارج مىشود؟ همهى اعتقادات را دارد، همهى خدمات را كرده است. شش هزار سال عبادت خدا كرده است چرا بدتر از كسى مىشود كه منكر خود خدا هم هست؟ چون به حد نصاب توحيد نرسيده است.
معناى اين حرف اين است كه يا پيغمبر(صلى الله عليه وآله) العياذ بالله بد حكم خدا را به مردم رسانيده، يا العياذ بالله، خدا بد بيان كرده يا اين قانون را بد وضع كرده است. هر كدام باشد، يا انكار رسالت است يا انكار توحيد و كسى كه مىگويد پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از خودش چيزى نمىگويد و معتقد به رسالت است؛ اگر اشكالى بر حرف پيغمبر داشته باشد؛ در واقع اشكال به خداست. او كه از خودش چيزى نمىگويد پس در واقع با همهى اين تفصيلات و تشكيلات به خدا اشكال دارد كه چرا قانون قصاص را وضع كرده است. اين چه فرقى با ابليس دارد؟!. داستان ابليس كه اين همه روى آن تكيه مىشود بيهوده نيست؛ بايد بفهميم كه وقتى ما اسلام داريم كه در مقابل فرمان خدا تسليم باشيم. اگر بگوييم وقتى دليل عقلى مسأله را فهميدم، مىپذيرم و اگر نفهميدم كارى به آن ندارم؛ مسلمان نيستم. البته احكام اسلام دليل عقلى دارد؛ تابع مصالح و مقاصدى ست اما فرق است بين اينكه بگويم تا من مصلحتش را نفهمم نمىپذيرم يا بگويم هيچ حكمى بى مصلحت نيست ولو من ندانم.
اسلام يعنى «تسليم بودن در برابر خدا»، مگر تو چيزى منها خدا هم دارى، هر چه دارى از اوست، پس چگونه در مقابل خدا مىخواهى بگويى: تو يكى، من هم يكى، تو اراده مىكنى،