گفتيم كه نصاب توحيد از نظر اسلام «توحيد در الوهيت» است كه قبل از آن مراتب ديگرى از توحيد وجود دارد و تا به اين حد نرسد توحيد به حد نصاب نرسيده است. در اينجا ممكن است سؤالى مطرح بشود كه آيا مرتبهى قبلى توحيد هر كدام به تنهائى مىتواند بخشى از سعادت ما يا مرتبهاى از كمال و فضيلت ما را تأمين كند، يا مجموعهى اين مفاهيم توحيدى معجونى است كه اگر واجد جميع اجزاء بود مؤثرست و اگر بعضى از اجزائش نبود مثل اين است كه اصلا نيست؟
روشنتر عرض كنم آيا اگر كسى توحيد در خالقيت را قبول دارد ولى توحيد در ربوبيّت را قبول ندارد چنين كسى را وقتى مقايسه مىكنيم با كس ديگرى كه نه توحيد در خالقيت را قبول دارد نه توحيد در ربوبيّت را، مىتوان گفت كه اين دو نفر از نظر كمال و فضيلت در دو مرتبه هستند، يكى از آنها به فرض ده درجه از فضيلت را دارد و ديگرى بيست درجه از فضيلت را. يا اينكه اينطور نيست؛ يعنى مجموعهى مراتب توحيدى كه به حد نصاب برسد تازه منشأ اثر مىشود و تا به اينجا نرسد هيچ اثرى ندارد. ظاهراً به ذهن نزديك مىآيد هر كدام به اندازه خود بايد اثر داشته باشد يعنى كسى كه به طور كلى منكر خداست داراى مرتبهاى خيلى پست است و كسى كه خداوند را به عنوان واجب الوجود قبول دارد يك مرتبهاى از حقيقت را يافته و داراى كمالى است و از آن يكى بهتر است و همينطور تدريجاً تا برسد به كسى كه توحيد الوهيت را پذيرفته است. جواب اين سؤال چيست؟ آنچه از آيات قرآن استفاده مىشود اين است كه چنين نيست كه هر كسى كه بعضى از مراتب توحيد را داشته باشد بهتر از آن كسى ست كه آن مراتب را نداشته باشد؛ يعنى ممكن است موجودى باشد كه چهار مرتبه از توحيد را كه اشاره كرديم داشته باشد و آن پنجمى را نداشته باشد و اين بدتر باشد از كسى كه حتى مرتبهى اول توحيد را هم نداشته باشد و اين چيز عجيبىست كه در ابتدا به ذهن ما دور مىآيد.
مصداق روشنى كه در قرآن راجع به اين موضوع داريم ابليس است. حالا بحث در اين نيست كه آيا ابليس يك موجود حقيقىاست يا يك موجود افسانهاى، و آيا موجودى است مستقل از انسان و آيا جزئى و بعدى از وجود انسان است؟ عقيدهى ما اين است كه ابليس موجود مستقلىاست كه قبل از انسان وجود خارجى داشته است، عمر طولانى هم دارد ولى خوب گفتگوهايى هم در اين مورد شده كه فعلا بحث ما نيست شايد در محل مناسبترى بحث كنيم.
به هر حال داستان ابليس كه در قرآن مكرراً بيان و برآن تكيه شده است فقط يك افسانهى