او سود و زيان به ما نمىرسد. آن وقت از كه مىخواهيم كمك بگيريم؟ از كسى كه همهى چيزها به دست اوست، يا از گداى ديگرى مثل خودمان؟
پس يكى از مظاهر توحيد، توحيد در استعانت است. «اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيَّاكَ نَسْتَعينُ». «تنهاتو را پرستش مىكنيم و تنها از تو يارى مىخواهيم». اين هم يك توحيد. اين مطلب اگر كامل بشود، به صورت يك صفت نفسانى در مىآيد كه در اخلاق اسلامى به آن توكل و اعتماد به خدا مىگويند.
بسيارى از آيات را وقتى ملاحظه فرماييد بعد از امر به پرستش خدا، امر به توكل به خداست.
باز از مظاهر توحيد اين است كه انسان جز از الله نترسد، وقتى مؤثر حقيقى اوست ديگر از كه بترسيم؟ كس ديگر، كارهاى نيست، قدرتى ندارد تا من از او بترسم هر تأثير اصالتاً از اوست، ديگران ابزارند، مجراى كارند، موحّد كامل كسى است كه جز از الله نمىترسد، آيات زيادى داريم كه امر مىفرمايد از خدا بترسيد و از غير نترسيد:
باز از مظاهر توحيد اين است كه اميدى جز به الله نداشته باشيم، و اين نتيجهى طبيعى اعتقاد به ربوبيّت تكوينى است، اگر واقعاً معتقديم كه مؤثر حقيقى در جهان خداست، اميد به چه كسى داشته باشيم؟ كس ديگر كه اصالتاً كارهاى نيست، پس اميدها هم بايد منحصر به او باشد و سرانجام از مظاهر توحيد، توحيد در محبت است. كسى كه معتقد باشد همهى كمالها و جمالها اصالتاً از خداست، محبت او هم اصالتاً به خدا تعلق مىگيرد، ديگر كمالها و جمالها عاريه ايست، ما محبتى به هر كس يا هر چيز داشته باشيم به واسطهى آنست كه كمالى دارد و يا جمالى دارد، وقتى دانستيم كه اين كمالها و جمالها عاريهايست و آن كس كه كمال ذاتى دارد و جمال ذاتى دارد فقط الله است، نبايد جز او را اصالتاً دوست بداريم، موحد كامل كسىاست كه دل تنها در گرو محبت خدا دارد، و اگر كس ديگرى را دوست دارد؛ در شعاع محبت خدا و به خاطر خدا باشد، چون اين طبيعىاست كه وقتى انسان كسى را دوست دارد، اين علاقه به متعلقاتش هم سرايت مىكند؛ وقتى آدم رفيقى داشت كه به او علاقمند بود، لباسش و كتابش را هم دوست دارد، خانهاش را هم دوست دارد؛ لازمهى محبت به الله اين است كه آنچه انتساب