صحبت از توحيد خداست به معناى يگانه دانستن يا يكى كردن، و يا حتى آنجا كه توحيد به عنوان يك اصل اسلامى مطرح مىشود، به معناى توحيد خداست يا ايجاد وحدت در هر چيز.
بعضى از گروههاى التقاطى، توحيدى را كه يك اصل اسلامى است، به معناى ايجاد وحدت در جامعه معنا كرده و گفتهاند: اصل اول اين است كه بايد جامعهى بى طبقه به وجود بيايد، همهى طبقات يكى بشود، يعنى توحيد را به معناى ايجاد وحدت در جامعه گرفتهاند، پس ربطى به خدا ندارد بلكه اصلى است كه بر اساس آن بايد جامعه را يكى كرد، يكپارچه كرد. [بعضى از كسانى كه قبلا در ايران مقامى هم داشتند يك وقت نوشته بودند كه توحيد به عنوان يك اصل در شناخت و در فلسفهى اسلامى مطرح است].
اينان مىگويند: در بينش اسلامى اشياء رو به وحدت مىروند، اضداد بايد وحدت پيدا كنند، توحيد را اينگونه معنا كردهاند، چنانكه براى ساير اصول هم معانى از اين قبيل تراشيده بودند. بعضى از اينها به قول عربها «مِمّا تَضْحَكُ بِهِ الثَّكْلى» است يعنى زن بچه مرده هم وقتى اين حرفها را بشنود به خنده مىافتد. آرى، وقتى شخصى براى سخن گفتن و چيز نوشتن ضابطهاى قائل نشد و همه چيز را در راه افكار و خيالات خود به بازى گرفت همه چيز مىتواند گفت. وقتى آدمى بنا گذاشت كه هر چه مىخواهد بنويسد و هر چه مىخواهد بگويد، با همه چيز بازى مىكند. با لغت، با ادبيات، قرآن و همه چيز. حالا ما به عنوان سؤال مىگوييم توحيدى كه اصل اول جهانبينى اسلام است به چه معناست؟ يعنى يگانه كردن جامعه، يكتا سازى اجتماع يا به عنوان يكى كردن و يكى گرايى و وحدت گرايى در همه چيز و يا به معناى يگانه دانستن خدا؟ اين سؤال است.
در قرآن كلمهى توحيد و مشتقاتش مثل: وَحَّدَ ـ يُوَحِّدُ ـ مُوَحِّد، اصلا به كار نرفته است اگر سراسر قرآن را بررسى كنيد يك جا كلمهى توحيد را نخواهيد يافت؛ افعال توحيد هم كه از باب تفعيل است همانطورى كه عرض شد، اصلا بكار نرفته است. اين از عجايب است پس آن اصلى كه قرآن به عنوان اساسىترين اصل معرفى مىكند با چه بيانى ذكر شده است: