معنايى كه براى فطرى بودن معرفت خدا بيان شد در واقع، از رابطهى وجودى انسان با آفرينندهى هستى بخش، حكايت مىكند و چنين شناختى از آفريدهاى كه استعداد درك آن را داشته باشد جدا شدنى نيست و از اين رو تعبير «فطرى» در مورد آن كاملا صدق مىكند. چنين شهودى نه تنها به اصل «وجود» آفريننده تعلّق مىگيرد بلكه به همهى شؤون رابطهى مذكور در بالا و از جمله «ربوبيت» نيز تعلّق مىگيرد، چنانكه استعمال كلمهى «ربّ» در آيهى ميثاق، شاهد آنست، يعنى در اين شهود هم وجود خدا و هم ربوبيّت او ثابت مىشود. و اگر چنين رابطهاى بين انسان و موجود ديگرى وجود مىداشت مورد شهود قرار مىگرفت پس اين معرفت به «وحدت و يگانگى خدا» نيز تعلّق مىگيرد، و به همين جهت است كه عذرى براى شرك، باقى نمىگذارد.
و چون الوهيت و معبوديّت، تنها سزاوار كسى است كه خالق و ربّ باشد ثابت مىشود كه جز «الله» كه مورد شهود فطرى است؛ هيچكس شايستهى پرستش و عبادت نيست و بدين ترتيب مىتوان گفت كه توحيد در خالقيت و ربوبيّت و الوهيّت، امرى فطرى است.
حضرت صادق(عليه السلام) به حسب چند روايت كه در كافى از ايشان نقل شده است در تفسير آيه فطرت فرمودهاند: «فَطَرَهُم عَلَى التَّوْحيدِ».[1] و شايد آيهى (60) از سورهى «يس» نيز اشاره به همين معنى باشد كه مىفرمايد:
يس / 60: «اَلَم اَعْهَدْ اليکم يا بَنى آدَمَ اَن لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ وَ اَنِ اعْبُدُونى هذا صِراطٌ مُسْتَقيم».
يعنى: مگر به شما سفارش نكردم اى آدمى زادگان كه پرستش شيطان نكنيد زيرا كه او براى شما دشمن آشكار است، و اينكه مرا پرستش كنيد و همين است راه راست. به اين تقريب كه راه راست همان است كه فطرت انسانى نشان مىدهد و آن پرستش خداى يگانه است و پرستش هر معبود ديگر، كجروى و انحراف از مسير مستقيم فطرت مىباشد.
مفهوم توحيد
ممكن است توحيد به معناى ايجاد وحدت هم بيايد. حالا بايد ديد در مدارك اسلامى آنجا كه
[1] ر. ك: كافى، ج 2، ص 12 و 13. و تفسير الميزان ج ، ص 195.