همين عالم دنيا باشد، چه بسا مفسدان، چيره شوند و پرهيزگاران زيردست آنان زندگى ناگوارى را بگذارنند؛ پس عدل الهى اقتضاء دارد كه جهان ديگرى باشد تا هر يك به نتيجهى عمل خود برسند.
آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر از آفرينش انسان است امّا بيشتر مردم نمىدانند كور و بينا برابر نيستند و نه نيز كسانى كه ايمان دارند و كردارشان شايسته است با گناهكار؛ كمتر كسانى در مىيابند.
و بعد نتيجه مىگيرد: «إِنَّ السّاعَةَ لآَتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يُؤْمِنُون» قيامت خواهد آمد شكى در آن نيست امّا بيشتر مردم ايمان ندارند. پيداست كه ذكر اين مطلب مقدمهاى بر اثبات قيامت است كه شكى در آن نيست، و توبيخ كسانىست كه ايمان نمىآورند.
آيا آنان كه به گناهان آلودهاند مىپندارند كه آنها را با كسانى كه ايمان دارند و كردار شايسته انجام مىدهند، برابر قرار مىدهيم؟ زندگى و مرگشان يكى ست؟ چه بد داورى مىكنند! و حال آنكه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده است (و هر كسى آن دِرَوَد عاقبت كار، كه كشت) و به كسى ستم نخواهد شد.
قلم / 35: «َفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون».
آيا ما مسلمانان را چون تبهكاران قرار مىدهيم چگونه داورى مىكنيد؟
سياق مفهوم اين دسته آيات، تقريباً يگانه است؛ و آن اينكه: در اين جهان مؤمن و كافر، صالح و طالح، در بهرهورى از نعمتهاى خدا برابرند؛ بنابراين بايد عالم ديگرى وجود يابد تا هر يك به كيفر كردار خود برسند. همه اين آيات مبتنى بر يك مقدمه است كه يا عدل الهى و يا حكمت اوست.[در آيهى قبلى حكمت، و در آيهى مذكور در بالا، عدل مقدّمه است ]استدلالها نيز به هم نزديك اند امّا مقدّمات با هم اندكى تفاوت دارند:
تقرير استدلال دوم
خدا به كسى ستم نمىكند و مىبينيم كه همهى انسانها را در اين جهان مختار قرار داده است دست بشر را براى كارهاى خوب و بد باز گذارده است؛ در سايهى اين اختيار دستهاى، بر