هواى نفسانى چيره مىگردند و پا بر آن مىنهند و حتّى گاه ايثار مىكنند و حاضرند در راه خدا جان را از دست بدهند تا كلمة الله در عالم، سر بلندى و عزّت يابد و چون پرچمى بر فراز چَكادهاى سربلند اعصار و قرون در اهتزاز باشد و كلمهى باطل سرنگون گردد امّا دستهى ديگر تمام نيرو را در ارضاء شهوتها و آرزوهاى شيطانى خود بكار مىگُمارند و در اين راه هيچ كوششى و كردارى را فرو نمىگذارند و از غصب و هتك و قتل باكى ندارند و گاهى تا آخر عمر نيز اينان شاد و مرفّه و برخوردار و كاميار و كامگارند. پس، عالم ديگرى بايد باشد تا اين دو دسته هر يك پادافره كردار و كيفر اعمال خويش بينند. اين استدلال مبتنى بر اصل عدل الهى ست.
در مورد اين استدلال، سخنهايى برخى فنّى و برخى جاهلانه، گفته شده است.
برخى گفتهاند، ضرورت معاد، حرف درستى نيست و آخوندها آن را ساختهاند و دليل منطقى بر اين ضرورت وجود ندارد. گويى برنخوردهاند كه قبل از آخوندها، خود قرآن به اين مطلب تصريح دارد و آن را استدلال مىكند.
سخن اينان ارزش نقد ندارد. در ذهن خويش و با اصول به اصطلاح علمى! خود، معادى در همين جهان ساختهاند كه بر مبناى آن سرانجام روزى در همين دنيا كسانى كه زحمت كشيدهاند، و سفاينى ساختهاند به كرهاى خوش آب وهوا (كه در كاينات خواهند يافت) خواهند رفت و ديگران مىمانند و كرهى زمين نيز مثلاً آتش مىگيرد و دوزخ خواهد شد.
اين سخنها ربطى به معاد ندارد، اگر روزى هم اين خواب خوش آنان تعبير شود و برخى به «كُره بهشت»! بروند، تكليف مردگانى مثل چنگيز و نرون و هيتلر و صدّام چه مىشود؟ معاد قرآن، ويژهى يك نسل نيست و مىگويد:
شورى / 7: «وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيه».
پس اين مسافرت است نه معاد؛ تازه ممكن است بدترين و فاسدترين كسان به آن كُره بروند؛ پس مسألهى كيفر و پاداش چگونه خواهد بود؟ بارى، اين ترّهات ارزش بررسى ندارد. امّا بيانى ديگر وجود دارد كه قدرى داراى جنبهى فنّىست و آن اينكه:
در برهان بر مفاهيم ارزشى تكيه شده يعنى اگر خدا به انسانها كيفر وپاداش ندهد، كار زشتى كرده است. پس مقدّمهاى كه در اين برهان انتخاب شده، مقدّمهاىست كه از مفاهيم