سراغشان مىآيند و به آنها مىگويند: در چه حالى بوديد؟ ما را در اين سرزمين، ضعيف نگهداشته بودند (يعنى تحت نفوذ ديگران بوديم و آنان مانع از انجام وظايفمان مىشدند) فرشتگان جواب مىدهند: مگر زمين خدا گسترده نبود، چرا هجرت نكرديد؟
ظاهر اينست كه اينان ازاين عالم رفتهاند و اين گفتگوى پس از مرگ است؛ اگر انسانى پس از مرگ باقى نباشد، فرشتگان با كه سخن مىگويند؟ پس چيزى هست كه انسانيّت انسان به همان است و مورد مكالمه و خطاب قرار مىگيرد.
كسانى كه به خود (با تكبر به حقّ كه از ذيل آيه «فلبئس مَثوى المتكبرين» برمىآيد) ستم كردند؛ وقتى جانشان را مىگيرند، از در صلح در مىآيند[1] و مىگويند ما كار بدى نكردهايم؛ خدا جواب مىدهد آرى، خدا مىداند كه شما چه كارهايى كردهايد. و سپس ادامه مىدهد: «فادْخلوا ابواب جهنّم» حال به كيفر اعمالتان در آستانهى دوزخ در آييد.
جملهى «به ابواب دوزخ درآييد» شايد شاره است به اينكه پس از مرگ بى درنگ وارد دوزخ نمىشود؛ در آستانهى دوزخ مىمانند تا در رستخيز وارد دوزخ شوند.
اين تقريب، با آيات ديگرى، تأييد مىشود. در روايات هم آمده است كه در عالم برزخ، درى از جهنم به روى آنان گشوده مىشود تا لهيب آن به آنها عرضه شود. چنانكه براى آنان كه اهل بهشتند، درى از بهشت به رويشان باز مىشود.
بنابراين اگر گاهى در مورد برزخ هم بهشت و جهنّم اطلاق شده، بهشت و جهنّم ديگرى غير از بهشت و جهنّم ابدى ست.
برخى نيز گفتهاند كه «جنّتان»[ دو بهشت] كه در سورهى الرّحمن آمده است؛ اشاره به همين دوگونه بهشت يكى در عالم برزخ و ديگرى در عالم قيامت است. بارى، شاهد ما گفتگوى خدا با چيزىاست كه پس از مرگ مىماند و بدن نيست زيرا بدن مرده، قدرت تكلّم ندارد پس بايد چيزى باشد كه مورد خطاب قرار مىگيرد. پس هم اثبات مىشود روحى هست و هم پس از مرگ باقىاست و هم انسانيّت انسان، به اوست.
[1]فالقوا السَّلَمْ: تعبير لطيف عربىاست و در زبان فارسى مشابه ندارد؛ شبيه آنچه كه در مورد ديگر در فارسى گفته مىشود: لُنگ انداختند.