امّا شبههى عقلىِ مسأله، چيزى شبيه مسألهى «محال بودن اعادهى معدوم» است: وقتى معدوم شديم و بدنمان متلاشى شد، ديگر نيستيم؛ چگونه دوباره زنده مىشويم؟
به هر حال خداوند در پاسخ اين شبهه مىفرمايد: گُم نمىشويد، فرشتهى مرگ شما را مىگيرد؛ يعنى آنچه شما هستيد، فانى نمىگردد و نزد فرشتهى مرگ محفوظ است بنابر اين، شما بازهم وجود داريد و خدا شما را برمىگرداند و زنده مىكند.
اين آيه به روشنى دلالت دارد براينكه در انسان غير از بدن، چيزى وجود دارد كه ملك الموت آنرا دريافت مىكند.[توّفى به معناى گرفتن و دريافت كردن است].
پس چيزى در انسان هست كه آن فرشته؛ دريافت مىكند؛ همان چيزى كه به آن مىتوان «شما» [=كُمْ] خطاب كرد. يعنى علاوه بر اثبات وجود روح و بقاء آن، اثبات مىكند كه هويّت و شخصيّت، به همان روحىاست كه پيش ملك الموت مىماند.
آيات ديگرى نيز وجود دارد كه در آنها لفظ «توّفى» بكار رفته است ولى برخى به ملك الموت و يا ملائكة الله و يا رسل الله، نسبت داده شده است و برخى به خود خدا.
و قبلاً گفتيم كه نسبت دادن فعل به چند فاعل هنگامى كه در طول باشد، اشكالى ندارد پس هم روح را خدا [=«توّفى»] دريافت مىكند؛ (در يك مرحلهى عاليتر)؛ و هم ملك الموت و هم رسل كه اعوان ملك الموت اند:
خدا روح افراد را هنگام مرگ مىگيرد و نيز كسانى كه نمردهاند، هنگام خواب، پس آنرا كه مرگش فرا رسيده نگه ميدارد و ديگرى را تا سرآمد معيّنى رها مىكند [يا به بدن مىفرستد]. از اين آيه، استفاده مىشود كه گرفتن جان، دو نوع است: يكى در حال مرگ كه موجب انقطاع كامل روح از بدن مىشود، و ديگر در حال خواب كه انقطاع ناقصى حاصل مىگردد. در هر دو حال، خداست كه آنچه را شخصيّت و نفسيّتِ انسانها به آن است؛ اخذ مىكند؛ و تعبير «يمسك» صراحت دارد در اينكه چيزى هست كه آن را نگهميدارد.