اين استدلال تا اندازهاى جنبهى فنّى دارد و مانند آن قبلى، خندهانگيز نيست كه آدم از ذكر آن شرم كند. گرچه ضمائم اين استدلال باز همان حال و هوا را تا اندازهاى دارد از جمله اينكه گفتهاند: نطفه نكره است و نكره دلالت بر عموم مىكند پس يعنى نطفهى تمام حيوانات!
گويى اصولاً نشنيدهايد كه نكره در سياق نفى، دلالت بر عموم دارد نه در كلام مثبت؛ كه تنها دلالت بر وحدت مىكند.
بارى، به جواب اصل ايراد كه فنّىتر است بپردازيم؛ با دو پاسخ:
1 ـ بر فرض كه اين آيه عموم داشته باشد؛ در قرآن صدها آيهى عام و مطلق وجود دارد كه با آيات ديگر تخصيص يافته است. تخصيص و تقييد آنقدر زياد است كه بر مبناى آن قاعدهى مشهورى ساختهاند كه: «ما مِنْ عام الاّ وقد خص» پس چه اشكالى دارد كه ميلياردها انسان بدين طريق آفريده شده باشند و دو نفر استثناء شده باشند؟
2 ـ مىتوان گفت اصولاً عموم و اطلاقى در بين نيست تا نيازى به تخصيص داشته باشد.
در اين مقام و نظاير آن، همان «قضيهى مُهمله» بسنده است.
اين آيات غالباً در مقام آنست كه انسان را از مغرور شدن بازدارد و يا توجه به امكان معاد بدهد. مىفرمايد كسانى كه شك دارند در اينكه انسان دوباره زنده شود، درنگرند كه خود چگونه بوجود آمدهاند. اين لزومى ندارد كه يك قاعدهى كُلّى بدون استثناء باشد و يا حتّى نظر به عموم داشته باشد. بلكه به صورت قضيهى مهمله، مىفرمايد انسان بدينگونه است، امّا آيا همهى انسانها بايد بدينگونه باشند تا مطلب تامّ و تمام باشد؟ خير، زيرا مقام، چنين اقتضائى ندارد. بنابراين دليلى بر اينكه آدم هم بايد از نطفه خلق شده باشد، نيست.
آيات ديگرى نيز مشابه اين آيات هست كه همين مطلب دربارهى آنها صادق است.
به اين آيه نيز استدلال كردهاند كه معلوم مىشود قبل از حضرت آدم كسانى بودهاند كه مخاطب قرار گرفتهاند «خَلَقْناكُم» زيرا، ثُمَّ دلالت بر تراخى دارد، پس قبل از آدم انسانهايى بودهاند كه بعد از خلق و تصوير آنها، به ملائكة گفته شده است: اسْجُدُوا...
اين تقريباً فنّىترين استدلالاست كه از آيات قرآنى براى وجود انسانهايى قبل از حضرت آدم، عرضه شده است؛ كه در پاسخ آن بگوييم:
اوّلا: به فرض كه آيه دلالت بر انسانهايى قبل از آدم بكند؛ هيچ دلالتى ندارد بر اينكه آدم، از