آنها آفريده شده است. آنچه مورد تكيهى قرآن است اينست كه حضرت آدم از خاك آفريده شده است و چيزى بين آدم و خاك، واسطه نبوده است (طبق تقريرى كه گذشت)؛ بنابراين با فرض اينكه انسانهايى هم قبل از آدم وجود مىداشتهاند؛ مدَعاى استدلال كنندگان اثبات نمىشود.
ثانيا:ثُم همه جا براى تراخى زمانى نيست؛ در خود قرآن مواردى هست كه دلالتى بر تراخى زمانِ وقوع فعل و مدخولِ ثمَ، ندارد. در سورهى بلد مىفرمايد:
بلد /12تا17 «وَما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ،فَكُّ رَقَبَة،أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْم ذِي مَسْغَبَة،يَتِيماً ذا مَقْرَبَة،أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَة،ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْا بِالْمَرْحَمَة».
آيا اين آيه دلالت مىكند براينكه ايمان بايد مؤخّر باشد؟ اگر كسى نخست ايمان آورد و بعد اطعام يتيم كرد قبول نيست؟
اين ثم در اينجا دلالت بر تراخى در بيان دارد نه تراخى در وقوع فعل، در فارسى مىگوييم: «علاوه بر» آيه هم مىگويد؛ اينها را گفتيم، ولى كافى نيست؛ علاوه بر اينها، بايد ايمان داشته باشيد.
ثانيا: اگر «ثم» دلالت بر تراخى زمانى داشته باشد بايد همهى انسانها آفريده شده باشند، سپس خدا آدم را آفريده باشد!
مگر «خلقناكم»، خطاب به همه انسانها و از جمله خود ما نيست؟ اگر هست، آيا ما قبل از حضرت آدم آفريده شدهايم؟!
اين يكى از اساليب قرآن است و نمونههاى بسيارى نيز دارد كه نخست حكمى را براى يك كُلّى، اثبات مىكند، سپس يكى از افراد آن كُلّى را به خاطر خصوصيّتى كه دارد، بَر مىكشد؛ مثلاً در آيهى ديگر مىفرمايد:
در اين آيه نخست از آفرينش انسانها از مرد و زن و سپس از دعا كردن پدر و مادرى كه خدا به ايشان فرزند شايستهاى بدهد و پيمان بستن آنان با خدا كه سپاس اين نعمت را بگزارند؛ سخن مىگويد و اضافه مىكند كه پس از آنكه خداى متعال به ايشان فرزند شايستهاى داد، ناسپاسى كردند و شرك ورزيدند.
آيا مىتوان گفت كه ذيل آيه هم مانند صدر آن، اطلاق و عموم دارد؟