اين خود بحثى فلسفى است و مربوط به مبحث شناخت[1]؛ امّا تنها اين نكته را يادآورى مىكنيم كه: دستاويز اين گروه به اسم سورهها؛ به تعبير خود قرآن سستتر از كار تَنَكِ كاربافكان و عنكبوتانست.[2]
نام سورهها تنها اشاره است به داستانى كه در سوره ذكر شده و معرّف آن سوره مىباشد؛ و نه چنانكه اينان به استحسان و تفسير برأى در يافتهاند:
سوره بقره كه بيش از دويست و هشتاد آيه دارد؛ تنها در چند آيه مربوط به داستان ذبح گاو به وسيله بنى اسرائيل، مىگردد؛ و در سرتاسر آن آيات نيز حتّى يك آيه به ماهّيت گاو و منافع آن و... اشارتى ندارد؛ همچنين در سوره عنكبوت و...
نكته دوم: چون آيات مربوط به جهان و كيهان، ـ چنانكه يادآور شديم ـ جنبى و استطرادى و تطفّلى است؛ هيچ زمينه، هيچگاه به بحثهاى تفصيلى در مورد موجودات، نپرداخته بلكه به همان اندازه كه هدف قرآن در هدايت مردم تأمين مىشده، بسنده كرده است؛ به همين جهت، برخلاف بسيارى از آيات ديگر، اين آيات غالباً داراى ابهامهايى است و كمتر مىتوانيم يك نظر قطعى در اينمورد، به قرآن نسبت دهيم، پس بايد در همان مقدار يادآورى از موجودات كه در اين آيات آمده است؛ بسيار احتياط كنيم كه در تفسير آيات به پيشداورى نپردازيم.
براى اين منظور؛ رعايت اين نكته بسيار مهّم است كه واقعاً در صدد فهم آيه باشيم، نه اينكه پيشاپيش چيزى را پذيرفته باشيم و بعد بخواهيم همان را بر آيات تطبيق كنيم و معناى دلخواه خود را بر قرآن تحميل نمائيم؛ خواه آن پيشداوريها ناشى از مفاهيم فلسفى باشد يا عرفانى يا علوم تجربى يا جامعه شناسى يا غير آن. اين كار، بسيار خطرناك است.
بايد بكوشيم قرآن رابه همان روش كه خود قرآن تعليم فرموده است؛ تفسير كنيم: اگر مفاد آيهاى؛ طبق اصول محاوره، بر نظريهاى (فلسفى، علمى و...) منطبق بود؛ چه بهتر و نعم الوفاق... و اگر نه، نبايد در تطبيق يا نظريّه مورد قبول عصر خود، تلاش كنيم بلكه تا هر جا كه [مطابقتى] بطور روشن از قرآن فهميده مىشود؛ بپذيريم و نسبت به فراسوى آن، سكوت كنيم.
لازم نيست قرآن در يك مسألهى علمى، حتماً نظريه داده باشد زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حلّ مسائل علمى نيست؛ البتّه آنچه فرموده باشد؛ حقّ است، اگر اشارهاى به نكتهاى