مطالعه طبيعت بسيار تحريض مىكند و چنين مطالعهيى جز با روش تجربى[1]و استقرائى امكانپذير نيست.
مسلمانان صدر اسلام، اين روش را از قرآن آموختند و به پيشرفتهايى نيز نائل آمدند ولى بعدها به تدريج، فرهنگ يونانى بر مسلمين غالب آمد و آنان را از راه درست خويش؛ به بيراهه افكند و به راههاى فلسفى كشانيد.
اينك، اگر ما بخواهيم به قرآن باز گرديم، بايد روش قياسى [و نظرى يونانى] را كنار بگذاريم و دوباره چون قرون اوائل اسلام، بكوشيم تا با متد تجربى كار كنيم كه همان متد قرآن است.
گاه در طريق استدلال، مىگويند كه قرآن مشحون از آيات شناخت طبيعت است و حتّى نام سورههاى بسيارى از قرآن؛ از موجودات طبيعى گرفته شده است: زنبور عسل (نحل)، گاو (بقره)، عنكبوت، انجير(تين)، فيل و... المائده، الانعام، الرّعد، النّور، النّمل، الزخرف، الدّخان، النّجم، القمر، الحديد، الفجر، الشمس، الليل، الزّلزله؛ مانند همين دستهاند.
گروهى ديگر مىگويند: روش قرآن، روش تحصّلىو تحقّقى[2] است؛ بنابراين اگر بخواهيم درست از روش قرآن استفاده كنيم؛ بايد از فلسفه پوزى تيويسم[3] پيروى نماييم. و چنانكه مىدانيم پوزى تيويسم، هر چند اسماً؛ فلسفه است امّا در واقع انكار فلسفه است.
حقيقت آنستكه اينان كسانى هستند كه پيش از آشنايى راستين با قرآن؛ ذهنشان از سوغاتهاى فرهنگى غربى پر شده است و اينك، آگاهانه يا ناآگاهانه و به نام مبارزه با فرهنگ غربى، خود مروّج فرهنگ غربى هستند زيرا امروزه ديگر سالهاست كه روش فلسفى و قياسى در غرب منزوى شده و فكر «غالب»، در مجامع علمى غرب، فكر تجربى و استقرائى است؛ اينان نيز، تحت تأثير همين فكر كه سوغات روشنفقكرهاى خودباخته يا عوامل فرهنگ استعمارى، در دهههاى اخير است؛ قرار گرفتهاند.
ما، در اين مجال تنگ، سر آن نداريم كه بر وارسى صحّت و درستى روش تجربى و استقرائى بپردازيم؛ و اگر درست و صحيح است در كجا، چنين است و در كجا نيست و آيا همه جا و هر جا مىتواند روش تجربى جانشين روش قياسى بشود يا نه...