در مورد آن دسته از جنّ است كه براى حضرت سليمان كار مىكردند.
پس مىبينيم كه چه دربارهى موجودات ذى شعور (انسان ـ جنّ ـ ملك) و چه غير ذى شعور (گياه)، چه افعال اختيارى (ايمان) و چه غير اختيارى (مصائب غير اختيارى ـ موت) همهى اينها را منوط به اذن خدا كرده است. پس مجموعاً مىتوان از اين آيات، اين قضيّهى كليّه را به چنگ آورد كه: هيچ حادثهاى در عالم نه در دنيا و نه آخرت، نه بوسيلهى انسان و نه موجودات ديگر، تحقق نمىيابد مگر به اذن الهى. پس تعبير اذن در اين موارد خيلى وسيعتر از آن اذنى است كه در امور اعتبارى بكار مىبريم. اين يك اذن تكوينى است، نمىخواهد بفرمايد اگر كارى بدون اذن الهى انجام شود قانونى نيست مثلا «وَ ما كانَ لِنَفْس اَنْ تَمُوتَ اِلاّ بِاِذْنِ اللهِ» بدين معنا نيست كه مرگ به غير اذن خدا قانونى نيست و يا معناى «وَ ما اَصابَ مِنْ مُصيبَة اِلاّ بِاِذْنِ اللهِ» اين نيست كه مصيبت بغير اذن الهى قانونى نيست!
پس اين اذنها حكايت مىكند از يك رابطهى حقيقى كه بين حوادث و ارادهى الهى وجود دارد. يعنى هيچ حادثهاى در عالم بدون استناد تكوينى به خدا تحقق نمىيابد، و چگونه ممكن است تحقق پيدا كند با اينكه هيچ موجودى از خودش هيچ نوع استقلالى در هيچ كارى ندارد؟!! هر فاعلى، هر عاملى هر نحو كارى و تصرف و تأثيرى بخواهد انجام دهد بايد به نيروى الهى باشد و اين مقتضاى توحيد در افعال است كه استقلال در تأثير منحصر به خداى متعال است و هر موجودى هر تأثيرى دارد بواسطهى قدرتى است كه خدا به او داده است اما گاهى رسماً فعل را به خدا نسبت مىدهيم مثل خيلى تعبيراتى كه در توحيد افعالى بيان كرديم، و گاهى اعتبار نازلترى است يعنى فعل را به خدا نسبت نمىدهيم، بلكه به فاعلى نسبت مىدهيم كه آن فاعل باذن الله كار را انجام مىدهد.