از نقصها منزّه است، و نه به معنايى كه بعضى كردهاند به معناى شنا كردن و تكامل و...! بايد توجه داشت كه خدا منزّه است و كار عيبدار نمىكند، نقصها از ساحت الهى دور است. (تفصيل مطلب را در آينده انشاءالله تعالى خواهيم گفت).
پس مشيت و ارادهى الهى به چيزى كه خير است تعلق مىگيرد و اين مقتضاى عليّت است، عليّت و معلوليت همين است كه مرتبهاى از وجود به مرتبهاى از وجود عاليتر متقوم باشد، عدم هيچوقت متقوم به وجود نمىشود وجود ناقص هم بلاواسطه متقوم به وجود كامل نمىشود، مراتب وجود، اين اقتضاء را مىكند كه نخست از وجود كامل چيزى صادر شود كه جز اينكه مخلوق است؛ نقصى نداشته باشد. چون مخلوق نمىتواند مثل خالق باشد ناچار مخلوق از خدا ناقصتر است، البته به هيچ وجه قابل مقايسه با خدا نخواهد بود ولى در عالم مخلوقات، آنچه بلاواسطه از خدا صادر مىشود كاملترين است و مخلوقات ديگر با وساطت آن مخلوق كامل بوجود مىآيند.
گفتيم مشيّت طورى است كه به چيزى تعلّق مىگيرد كه تناسب با فاعل داشته باشد، هيچ وقت انسان اراده نمىكند كه مثل عقاب پرواز كند چون پرواز با بدن انسان تناسب ندارد (مگر آنكه ارادهى پرواز با وسيلهاى بكند كه اشكالى نيست).
پس اراده با نحوهى وجود مُريد متناسب است، چون وجود خدا كمال محض است، ارادهى او به كمال تعلق مىگيرد نه نقص. پس اقتضاى قاعدهى عليّت و صفات كمال الهى اين است كه مخلوقات جز آنچه مخلوق بودنشان اقتضاء مىكند نقصى نداشته باشند:
سجده / 7: «الّذى اَحْسَنَ كُلَّ شَيْىء خَلَقَهُ».
مخلوق بخاطر مخلوقيتش نقصى دارد ولى در مرتبهاى كه آفريده مىشود حُسنى مىتواند داشته باشد كه خدا آن حُسن را رعايت مىكند.
نمل / 88: «اَلَّذى اَتْقَنَ كُلَّ شَىْء».
با خلل نيافريده، بلكه متقن آفريده است. طبعاً كل نظام مخلوقات هم داراى حسن و اتقان خواهد بود (همان كه فلاسفه مىگويند نظام عالم، نظام احسن و اتقن است). وقتى دقت كنيم اقتضاى ذات الهى همين است كه از او حسن و كمال و خير بوجود آيد بلكه با نظر دقيق خواهيم يافت نقص از آن جهت كه نقص است محال است از خدا صادر شود.
پس معناى اينكه تعلق اراده خدا به قبيح محال است؛ اينست كه خدا از آن جهت كه فاعل كاملى است با نقص و اعدام و شرور سنخيتى ندارد. نقص در اراده نيست، مُراد است كه نقص