علاوه بر اينكه اصولا كار عقل، دستور دادن نيست و كار عقل فقط درك مفاهيم است. بنابراين، اين جواب قانع كننده نيست.
بعضى ديگر از بزرگان فرمودهاند كه قدرت خدا به قبائح هم تعلق مىگيرد ولى آنچه قدرت را در مقام عمل محدود مىكند صفت حكمت الهى است. صفات از نظر وسعت و ضيق با هم فرق دارند و بعضى مىتواند دائرهى صفت ديگر را محدود كنند، صفتى ممكن است خودبخود داراى وسعتى باشد و وقتى صفت ديگر به آن ضميمه مىشود عملا محدود شود، مثلا خدا رحمتش بى نهايت است، نامحدود بودن رحمت او اقتضاى عفوِ حتى شمر را مىكند ولى خدا اين كار را نمىكند چون مخالف صفت حكمت يا عدالت خداست و لذا در دعا گفته مىشود: «رَبَّنا عامِلْنا بِفَضْلِكَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِكَ».
پس ممكن است عدل خدا جلوى فضل خدا را بگيرد و حكمت خدا جلوى رحمت خدا را بگيرد و چون هر دو صفت الهى است پس عامل خارجى باعث محدوديت مشيت الهى نشده است.
در اينجا بايد مفهوم حكمت و عدل الهى و فرض اينكه اين صفات بخواهد صفت ديگرى را محدود كند، توضيح داده شود:
يك سؤال اساسى كه در اينجا مطرح مىشود اين است كه آيا عدل و حكمت از صفات فعلند يا ذات؟
پيداست كه عدل از صفات فعل است: يونس / 44: «اِنَّ اللهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً».
و همينطور حكمت بنابر يك تفسير، مربوط به فعل است، خدا كار حكيمانه انجام مىدهد، و صفات فعل مفاهيمى هستند كه از مقام فعل انتزاع مىشوند و باصطلاح، ما بازاء خارجى ندارند، يك شيء خاص در خارج به نام حكمت نداريم، ذات خدا بسيط من جميع الجهات است و در خارج ذات بسيط خداست و كارى كه در شرايط خاص تحقق مىيابد. مثلا شمر را به جهنّم مىبرد و سلمان را به بهشت، آن چيزى كه در خارج تحقق دارد خدا، بهشت، سلمان، جهنّم و شمر است؛ عقل ماست كه وقتى ملاحظه مىكند كه وقتى اين كار رابطهاى با اشياء ديگر دارد آنها را با هم مىسنجد و مىگويد اينكار عاقلانه و حكيمانه است، عدل و حكمت چيزى خارجى نيست. چنانكه رزق و هدايت و حتى اراده و مشيت هم از صفات فعل و انتزاعيند.
اينك سؤال مىكنيم شما عدل و حكمت را چه جور فرض مىكنيد؟ از صفات فعل يا صفات ذات؟