زماني و مكاني است، ولي از جهت انتساب به مخلوقات مادي و تدريجي و زمانمند، متصف به اينگونه حدود و قيود ميشود. پس منافاتي ندارد كه ايجاد الهي «دفعي» و بدون زمان باشد، اما وجود مخلوق، تدريجي و زماني باشد (دقت شود).
بدينترتيب، سلسلهاي از صفات فعليه بهدست ميآيد كه در رأس آنها علم، و سپس اراده، و سپس قضا، و سپس ايجاد (امضا) قرار دارد، و ميتوان جايگاه «اذن» و «مشيت» را بين علم و اراده در نظر گرفت، چنانكه ميتوان «تقدير» را بين اراده و قضا گنجانيد، همانگونه كه در روايات شريفه وارد شده است؛ و ميافزاييم كه تعيين اجل (حد زماني) نيز جزء تقدير محسوب ميشود.
اكنون با توجه به اينكه ايجاد حقيقي مخصوص خداي متعالي است و وجود هر موجودي نهايتاً مستند به او ميباشد، نتيجه ميگيريم كه همه چيز (حتي افعال اختياري انسانها) مشمول تقدير و قضاي الهي خواهد بود. در اينجاست كه اشكال اصلي رخ مينمايد، يعني چگونه ميتوان بين قضا و قدر و بين اختيار انسان جمع كرد؟
رابطهٔ قضا و قدر با اختيار انسان
اشكال در كيفيت جمع بين قضا و قدر الهي و اختيار انساني، همان اشكالي است كه با شدت بيشتري در توحيد افعالي بهمعناي توحيد در افاضهٔ وجود پيش ميآيد و در درس شصت و چهارم به دفع آن پرداختيم.
حاصل جواب ازاين اشكال آن است كه استنادفعلبه فاعل قريبومباشروبه خداي متعالي،دردوسطحاست وفاعليت الهي درطول فاعليت انسان قرارداردوچنان نيست كه كارهايي كه ازانسان سرميزنديابايدمستندبه اوباشدويامستندبه خدايمتعالي، بلكه اين كارها در عين حال كه مستند به اراده و اختيار انسان است، در سطح بالاتري مستند به خداي متعالي ميباشد و اگر ارادهٔ الهي تعلق نگيرد، نه انساني هست و نه علم و قدرتي، و نه اراده و اختياري، و نه كار و نتيجهٔ كاري، و وجود همگي آنها نسبت به