واژهٔ «قضاء» بهمعناي گذراندن و بهپايان رساندن و يكسره كردن، و نيز بهمعناي داوري كردن (كه نوعي يكسره كردن اعتباري است) بهكار ميرود، و واژهٔ «قدر» و «تقدير» بهمعناي اندازه و اندازهگيري و چيزي را با اندازهٔ معيّني ساختن، استعمال ميشود. گاهي قضا و قدر بهصورت مترادفين، بهمعناي «سرنوشت» بهكار ميرود. گويا نكتهٔ استفاده از واژهٔ «نوشتن» در ترجمهٔ آنها اين است كه برحسب تعاليم ديني، قضا و قدرِ موجودات در كتاب و لوحي نوشته شده است.
با توجه به اختلاف معناي لغوي قضا و قدر، ميتوان مرتبهٔ قدر را قبل از مرتبهٔ قضا دانست؛ زيرا تا اندازهٔ چيزي تعيين نشود، نوبت به اتمام آن نميرسد، و اين نكتهاي است كه در بسياري از روايات شريفه به آن اشاره شده است.
تبيين فلسفي قضا و قدر
بعضي از بزرگان، قضا و قدر را بر رابطهٔ علّي و معلولي بين موجودات تطبيق كرده و قدر را عبارت از «نسبت امكاني شيء با علل ناقصه» و قضا را «نسبت ضروري معلول با علت تامه» دانستهاند؛ يعني هرگاه معلولي با هريك از اجزاء علت تامه يا با همهٔ آنها به استثناء جزء اخير سنجيده شود، نسبت آن «امكان بالقياس» و هرگاه با كل علت تامه سنجيده شود، نسبت آن «ضرورت بالقياس» خواهد بود، كه از اولي به «قدر»، و از دومي به «قضاء» تعبير ميشود.
اين تطبيق هرچند في حد نفسه قابل قبول است، اما آنچه در اين مسئله ميبايست بيشتر مورد توجه قرار گيرد، ارتباط سلسلهٔ اسباب و مسببات با خداي متعالي است؛ زيرا اساساً تقدير و قضا از صفات فعليهٔ الهي است و بههمين عنوان بايد مورد بحث قرار گيرد.
براي اينكه جايگاه اين صفت در ميان صفات الهي روشن شود، بايستي نكاتي را پيرامون مراتبي كه عقل براي تحقق فعل در نظر ميگيرد مورد توجه و دقت قرار دهيم.