لا أحبّ الأفلين*
إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين.
انعام (6) 75 و 76 و 79
9) افول و تغيير ماه، دليل بر بطلان ربوبيّت آن و اثبات ربوبيّت خداى
يگانه هستىبخش:
وكذلك نرى إبرهيم ملكوت السّموت والأرض وليكون من الموقنين* فلمّا رءا القمر بازغا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لئن لّم
يهدنى ربّى لأكوننّ من القوم الضّآلّين* إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من
المشركين.
انعام (6) 75 و 77 و 79
) استدلال ابراهيم (ع) براى اثبات وجود خداى يگانه و عدم ربوبيّت
خورشيد به تغيير و حركت آن:
وكذلك نرى إبرهيم ملكوت السّموت والأرض وليكون من الموقنين* فلمّا رءا الشّمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّآ أفلت قال
يقوم إنّى برىء مّمّا تشركون*
إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين.
[1] برهان صديقين، برهانى در اثبات وجود بارى است كه در آن با بحث
از حقيقت هستى، به وجود ضرورت ازلى آن پى ببرند. در اين برهان، از شىء به خود
شىء استدلال مىكنند. در براهين ديگر، از غير حق به حق پى مىبرند؛ مثلًا از ممكن
به واجب يا از حركت به محرك، اما در اين برهان چيزى جز حق، حد وسط برهان نيست.
(الحكمة المتعالية فى الأسفار العقلية الأربعه، ج 6، ص 13) ابنسينا نخستين كسى
است كه صديقين را بر اين برهان اطلاق كرده و گفته است: آيه كريمه «... أولميكف
بربّك انّه على كلّ شىء شهيد» به همين برهان اشاره دارد. (اشارات، ج 3، ص 66)
[2] برداشت مبتنى بر اين است كه مقصود از «شهد اللّه ...» شهادت
فعلى باشد، نه قولى؛ بدين معنا كه خداوند، با فعل خود (نظام آفرينش) بر يكتايى
خويش گواهى مىدهد.
[3] ظهور اشيا به نور الهى، عين وجود آنهاست (الميزان، ج 15، ص
121) و همانگونه كه نور در ظهور خود به ظاهركننده ديگرى جز وجود خودش نيازى
ندارد، خداوند نيز در ظهورش به ظاهركنندهاى محتاج نيست. در حقيقت، خداوند از جهت
ظاهر بودن خود و مُظهِر بودن غير خود به نور تشبيه شده است. در اين صورت، مفاد آيه
با برهان صديقين منطبق است.
[4] «شهيد» در آيه مزبور و آيات بعدى، هم مىتواند به معناى
مفعولى (مشهود) باشد و هم به معناى فاعلى (شاهد). برداشت ياد شده با توجّه به
معناى دوم است.
[5] بر طبق آن، براى اثبات ذات بارى، همين اندازه كافى است كه او
همه جا حضور دارد. به هر جا نظر اندازيم، هستى مطلق نمايان است و اين همان برهان
صديقين است كه در برخى ادعيه نيز به آن اشاره شده است؛ در دعاى صباح مىخوانيم:
«يا من دلّ على ذاته بذاته» و در دعاى ابوحمزه چنين آمده: «بك عرفتك و أنت دللتنى
عليك» و در دعاى مشهور عرفه نيز ذكر شده است: «كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده
مفتقر إليك، أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك، حتى يكون هو المظهر لك».