7) استدلال ابراهيم (ع) براى اثبات وجود خداى يگانه، به حركت و
تغييرپذيرى موجودات:
فلمّا جنّ عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لا
أحبّ الأفلين* فلمّا رءا القمر بازغا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لئن لّم
يهدنى ربّى لأكوننّ من القوم الضّآلّين* فلمّا رءا الشّمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّآ أفلت قال
يقوم إنّى برىء مّمّا تشركون*
إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين.[5]
انعام (6) 76- 79
8) برهان ابراهيم (ع) براى اثبات ربوبيّت خداوند و ابطال ربوبيّت
ستاره، به افول و تغييرپذيرى آن:
وكذلك نرى إبرهيم ملكوت السّموت والأرض وليكون من الموقنين* فلمّا جنّ عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال
[1] اگر براى عالم، خدايانى فرض شود بايد ذاتاً مختلف و در حقيقت،
متباين باشند و تباين، در حقيقت، مستلزم تباين در تدبير است و در اين صورت، فساد و
نابودى تدبيرهاى آنها پيش مىآيد كه به فساد آسمانها و زمين منجر مىشد، در حالى
كه نظام حاكم بر عالم، واحد است، پس عالم، خدايى جز خداى يگانه ندارد. (الميزان، ج
14، ص 267) اين بيان بر برهان تمانع قابل انطباق است.
[2] اگر علاوه بر خداى واحد، خدايان ديگرى در تدبير جهان نقش
داشتند و در نتيجه، بعضى بر برخى ديگر چيره مىشدند، كار جهان به فساد و تباهى
كشيده مىشد، در حالى كه بر مجموعه هستى، نظام و هماهنگى حاكم است، پس يك خدا
بيشتر وجود ندارد.
[3] در واقع، خداى متعال در اين آيه، برهان تمانع را در قالب يك
مثل بيان فرموده است؛ به اين صورت: همانگونه كه اگر شخصى صاحبان متعدّدى داشته
باشد، هر كس از او خدمتى مىخواهد، خلاف آن ديگرى، و او هرگز قادر نيست كه خدمتى
ارائه كند، در حالى كه اگر صاحب واحدى داشت قادر به خدمت خواهد بود. عالم نيز اگر
خدايان متعددى داشت كه هر يك چيزى مىخواستند، هرگز باقى نمىماند، بلكه اساساً
هرگز ايجاد نمىشد، پس ربّ عالم، ضرورتاً بايد واحد باشد. علامه طباطبايى نيز آيه
ياد شده را همسان آيه 22 انبياء (لو كان فيهما آلهة إلّااللّه لفسدتا) دانسته است.
(الميزان، ج 17، ص 258)
[4] دگرگونيها و حركتهايى كه بر ظاهر و باطن جهان حاكم است، نشان
مىدهد كه نقطه ثابتى در اين جهان وجود دارد كه همه اين حركات از آن سرچشمه
مىگيرد. اساساً حركت موجودات، گواه بر حدوث آنها و حدوث آنها دليل بر وجود خالقى
است كه آنها را ايجاد كرده است. (پيام قرآن، ج 3، ص 20)
[5] «افول» به معناى پنهان شدن اجسام نورانى است. (مفردات، ص 80،
«أفل») افول، نوعى تغيير است و چيزى كه تغيير مىكند، دليل بر ناقص بودن آن است و
نمىتواند ربّ و خالق موجودى باشد.