13) ابطال ربوبيّت موجودات متغيّر و زوالپذير و اثبات ربوبيّت
خداوند، از راه برهان محبّت:
فلمّا جنّ عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لا
أحبّ الأفلين* فلمّا رءا القمر بازغا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لئن لّم
يهدنى ربّى لأكوننّ من القوم الضّآلّين* فلمّا رءا الشّمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّآ أفلت قال
يقوم إنّى برىء مّمّا تشركون*
إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين.[5]
14) برخوردارى تمام موجودات جهان، از نظامى واحد، دليل بر يگانگى
خداوند:
[1] از آنجايى كه ذات بارى با قدرت خود، بر اشيا احاطه كامل دارد،
هر شيئى كه اول يا آخر يا ظاهر يا باطن فرض شود، او قبل از آن، اول و بعد از آن،
آخر خواهد بود و به لحاظ همين احاطه، نسبت به هر ظاهرى اظهر و نسبت به هر باطنى
ابطن است، (الميزان، ج 19، ص 145) بنابراين پيش از ظهور هر شيئى او ظهور دارد.
مفاد آيه، بر برهان صديقين قابل انطباق است.
[2] «ذلك» اشاره به آفرينش انسان و نبات و تدبير آنها دارد. مقصود
از حق، خود حق است؛ نه اينكه وصفى براى موصوف محذوف باشد، بنابراين خداى متعال،
خود، حق است كه همه چيز را محقق مىسازد. (الميزان، ج 14، ص 345)
[3] جمله «إنّ اللّه هو الحق» داراى ضمير فصل و تعريف خبر با الف
و لام (الحق)، مفيد حصر مبتدا در خبر است و بدين معناست كه او ثابت است از جميع
جهات و موجود است با هر تقدير و فرضى و مقيد به قيد و شرطى نيست. پس وجودش ضرورى و
عدم او ممتنع است و موجودات امكانى بنابر تقدير وجود، به سبب او موجودند.
(الميزان، ج 16، ص 235- 236) لازم به ذكر است كه اين تفسير از آيه، بر برهان
صديقين منطبق است.
[4] هر كس و هر چيز كه سبب كمال و دفع ضرر از انسان شود، مورد
علاقه و محبّت او خواهد بود و اين از فطريّات آدمى است و انسان هم از اين جهت،
پروردگارش را دوست داشته و مىپرستد كه او هميشگى و فناناپذير است و باعث كمال و
بقاى انسان مىشود و ضررها را از او دفع مىكند (الميزان، ج 7، ص 185)
[5] تقريب برهان به اين صورت است كه امر زوالپذير، شايسته محبّت
و دلبستگى نيست و از طرفى معبود هر كس بايد محبوب وى باشد و چنين معبودى نمىتواند
موجود زوالپذير باشد، لذا اجرام سماوى شايسته نام ربّ نيستند. (الميزان، ج 7، ص
185- 186)
[6] از براهينى كه براى اثبات وجود خدا اقامه شده، برهان نظم است.
مطالعه احوال موجودات نشان مىدهد كه ساختمان جهان و ساختمان واحدهايى كه اجزاى
جهان را تشكيل مىدهد حساب شده است. هر چيزى «جايى» دارد و براى آن، «جا» قرار
داده شده است و منظورى از اين قرار دادنها در كار بوده است. اين برهان همين قدر به
ما مىفهماند كه طبيعت، مسخّر نيرويى ماوراى طبيعى است و مىفهماند كه جهان،
نيازمند وجودى شاعر و حكيم است ... اين نظم، علاوه بر حكايت از علّت فاعلىِ جهان،
از وجود علّت غايى نيز حكايت مىكند. در اين برهان، در يك صورت رو به عقب داريم و
علت حوادث را در گذشته جهان جستجو مىكنيم و در صورت ديگر، نظر به جلو داريم و
نتيجه حوادث را مىنگريم. (اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 39- 41)