«...آغاز آفرينش مرا از قطرات ناچيز منى قرار دادى،سپس مرا در
ظلمتهاى سهگانه ،در ميان گوشت و خون و پوست ساكن كردى،اما هرگز از چگونگى آفرينش،
مرا آگاه نساختى و در جريان اين كار قرارم ندادى(و در آن مخفيگاه به تطورات خلقتم
ادامه دادى و هيچيك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى)سپس مرا كامل و سالم به
دنيا منتقل ساختى تا از هدايتى كه پيش از اين در علم تو بود بهره يابم».(ج
384/19.)
از مادّۀ«ظمأ»(بر وزن طمع)به معنى«تشنه شدن»است.خداوند در
اين آيه،آسايش بهشت و درد و رنج محيط بيرون آن را براى آدم چنين شرح مىدهد:
«تو در بهشت گرسنه نخواهى شد و برهنه نمىشوى و تو در آن تشنه
نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمىدهد»لاٰ تَظْمَؤُا فِيهٰا وَ
لاٰ تَضْحىٰطه119/.
در اين جا سؤالى براى مفسران مطرح شده و آن اين كه چرا در اين آيات
تشنگى با تابش آفتاب و گرسنگى با برهنگى ذكر شده،در حالى كه معمولا تشنگى را با
گرسنگى همراه مىآورند؟ در پاسخ اين سؤال چنين گفتهاند كه ميان«تشنگى»و«تابش
آفتاب»پيوند انكارناپذيرى است و امّا جمع ميان گرسنگى و برهنگى ممكن است به خاطر
اين باشد كه گرسنگى نيز نوعى از برهنگى درون از غذاست(بهتر اين است كه گفته شود
اين دو -برهنگى و گرسنگى-دو نشانۀ فقر است كه معمولا با هم آورده مىشوند).
[*]...فابتدعت
خلقى من منى يمنى و اسكنتنى فى ظلمات ثلث:بين لحم و دم و جلد لم تشهرنىبخلقى
و لم تجعل الى شيئا من امرى ثم اخرجتنى للذى سبق لى من الهدى الى الدنيا تا ما
سويا!