بنا به گفتۀ قرآن،«خداوند،همۀ اسماء(حقايق و اسرار
هستى و نامگذارى موجودات) را به آدم تعليم داد...».
گرچه مفسران در تفسير«علم اسماء»بيانات گوناگونى دارند،ولى مسلم
است كه در آيۀ مورد بحث،منظور،تعليم كلمات و نامهاى بدون معنا به آدم
نبوده،چرا كه اين افتخارى محسوب نمىشده است،بلكه منظور،دادن معانى اين اسماء و
مفاهيم و مسماهاى آنها بوده است.
در حديثى داريم كه از امام صادق(ع)پيرامون آيۀ فوق سؤال
كردند،فرمود:«منظور زمينها،كوهها،درهها و بستر رودخانهها(و خلاصه تمام
موجودات)مىباشد،سپس امام(ع)به فرشى كه زير پايش گسترده بود نظرى افكند،فرمود:حتى
اين فرش هم از امورى بوده كه خدا به آدم تعليم داد![1]».
بنابراين علم اسماء،چيزى شبيه«علم لغات»نبوده است،بلكه مربوط به
فلسفه و اسرار و كيفيات و خواص آنها بوده است؛خداوند اين علم را به آدم تعليم كرد
تا بتواند از مواهب مادى و معنوى اين جهان در مسير تكامل خويش بهره گيرد.
همچنين استعداد نامگذارى اشياء را به او ارزانى داشت تا بتواند
اشياء را نامگذارى كند و در مورد احتياج با ذكر نام،آنها را بخواند تا لازم نباشد
عين آن چيز را نشان دهد و اين خود نعمتى است بزرگ،ما هنگامى به اهميّت اين موضوع
پى مىبريم كه مىبينيم بشر امروز هرچه دارد بهوسيلۀ كتاب و نوشتن است و
همۀ ذخاير علمى گذشتگان در نوشتههاى او جمع است و اين خود به خاطر نامگذارى
اشياء و خواص آنهاست وگرنه هيچگاه ممكن نبود علوم گذشتگان به آيندگان منتقل
شود.(ج 176/1-177.)