پير مكتب خانۀ علم و ادب چون ابلهان * * * از هوس بيهوده بازيهاى طفلانى كند
حاجى از راه حرم نيت كند احرام باغ * * * عشق را لبيك گويد جان بقربانى كند
دل بصحراى جنون هر دم گشايد بال شوق * * * خندۀ كبك درى بر عقل يونانى كند
نسخۀ دستور استاد رصد بند خيال * * * چون خط تقويم پارى [1] كهنه بطلانى كند
دست استاد ازل بهر رموز معرفت * * * نقشها بر گل بشكل خط سريانى كند
قفل از مخزن گشايد ابرو بر، دريا و كان * * * چون كف ارباب همت گوهر افشانى كند
روح بخشايد بعالم جنبش رگهاى ابر * * * هم چنان كاندر بدن رگهاى شريانى كند
آنچه را در عرض سال آماده سازد چرخ پير * * * گستراند جمله چون مفلس كه مهمانى كند
جوش گل هر سو در اطراف خيابان جشنها * * * چون چراغان شب نوروز سلطانى كند
تازه گردد در چمن هر گونه طرح بزم و عيش * * * بلبل شوريده آهنگ غزل خوانى كند
بوى گل چون نگهت پيراهن يوسف ز مصر * * * نور بينائى بچشم پير كنعانى كند
[1] پارى: گذشته