responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور    جلد : 2  صفحه : 92


راوى گويد : وقتى معاويه نامهء آن حضرت را خواند گفت : در دل او به من كينه اى بود كه از آن بىخبر بودم .
فرزندش يزيد و عبد الله بن أبى عمر بن حفص بدو گفتند : جواب دندانشكنى بدو بنويس كه خوار و ذليل شود ، و پدرش را به كارها و آثار بد و زشت ياد كن .
معاويه گفت : مگر شما دو نفر نمىدانيد كه اگر من حقّاً بخواهم پدرش را بد گويم نمىتوانم ، بدرستى كه شايستهء من نيست كه با اباطيل و عدم شناخت عيبگويى كنم ، و اگر خود تو ديگرى را به آنچه مردم نمىدانند عيبگويى كردى نه تنها در او جمع نشود كه هيچ كس بدان توجّهى هم نخواهد كرد ، و من قصد رسوايى و بدگويى حسين را نداشتم و در او مكانى براى عيب نيافتم ، جز آنكه قصد داشتم نامه اى تهديد آميز برايش بنويسم و جهالتش را بدو تفهيم كنم ، سپس از اين كار منصرف شدم .
راوى گويد : بارى معاويه هيچ نامهء ناراحتكننده اى براى آن حضرت ننوشت ، و از ارسالات سابق چيزى نكاست ؛ عطايايى كه سالانه به يك مليون درهم مىرسيد و اين بغير هدايا و متاعى بود كه از همه جا براى آن حضرت ارسال مىشد .

نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور    جلد : 2  صفحه : 92
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست