نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 52
و بىشكّ علىّ بن ابى طالب وصىّ رسول خدا صلَّى الله عليه و آله پس از اوست ، و من پسر علىّ ، و تو ( اى معاويه ) فرزند صخرى ، و جدّ تو حرب است ، و جدّ من رسول خدا است ، و مادر تو هند و مادر من فاطمه است ، و مادر بزرگ من خديجه است و مادر بزرگ تو نثيله ، پس خداوند بدترين ما را از نظر حسب ؛ و قديمترينمان را از نظر كفر ، و بد سابقه ترينمان و منافقترينمان را لعن كند ! پس تمامى حضّار يكپارچه گفتند : آمين ! . پس معاويه با ديدن اين صحنه خطبه اش را قطع كرده و از منبر پائين آمد . 154 - و نقل است وقتى معاويه به كوفه آمد بدو گفتند : حسن بن علىّ در نظر مردم بلند مرتبه است ، اگر او را وادار كنى در پائين منبرت خطبه بخواند در اين عمل او دستخوش غم و ملال شده و در سخنرانى دچار عجز و ناتوانى گرديده و از ديدگان مردم خواهد افتاد ، معاويه مخالفت كرد ولى سود نبخشيد و ناچار پذيرفت ، پس آن حضرت با همان شرائط شروع به خطبه نموده و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : امّا بعد ؛ اى مردم اگر مسافتى در جستجوى كسى بگرديد كه جدّش نبىّ باشد كسيرا نيابيد جز من و برادرم ، ما صفقه [1] و قبول صلحمان را به اين طاغيه - و با دست بمعاويه اشاره فرمود
[1] صفقه : دست بر دست ديگرى زدن در بيع يا بيعت . ( منتهى الإرب )
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 52